(اهمیت روششناسی و انواع پرسش)
اشاره
گذشت كه پرسشگری و پاسخدهی از منظر عقل و دین دارای اهمیت ویژه و انكارناپذیری است؛ ولی مسئلهای كه از این دو مهمتر است «اهمیت روششناسی پاسخدهی» میباشد كه به نظر نگارنده به آن توجه مناسبی نشده است. اگر به دنبال ارائة پاسخ صحیح، مناسب، قانعكننده و... هستیم، باید روش پاسخدهی، تكنیكها و اصول آن را بدانیم.
تعریف روششناسی
روش، در لغت به معنای قاعده، قانون، سبك، طریقه، گونه، سنت، نمط، رسم، آیین، هنجار، شیوه، اسلوب، نسق و منوال آمده است. (1)
واژة روششناسی، گاه به معنی «روشمندی» بكار میرود؛ ولی مقصود ما از روششناسی این معنی نیست؛ بلكه معنی مشهور آن است؛ یعنی: شاخهای از دانش كه شیوههای حل مسائل را مطالعه و بررسی میكند. (2)
علوم گوناگون، روششناسیهای گوناگون و ویژه خود را دارند و مقصود از روششناسی پاسخ دهی به پرسشها و شبهات، بررسی و ارائة چهارچوبها و روشهایی است كه امكان پاسخهای مناسب به سؤالات و شبهات را به ما میدهد.
اهمیت روششناسی
برخی از دلایل اهمیت روششناسی از این قرار است:
الف. پاسخ به روز به پرسشها
با آموختن روششناسی میتوان به پرسشهای عصر پاسخ داد. بدون آموختن این دانش نه تنها در بسیاری از موارد به پاسخ درخور و شایستهای دست نخواهیم یافت؛ بلكه پاسخهای ناصوابی كه ممكن است به پرسشها داده شود، راه را برای كجفهمیها و كژاندیشیها باز میكند. روششناسی، ماهی گرفتن و به دست دیگران دادن نیست؛ بلكه آموزش ماهیگیری است. روشن است كسانی كه همیشه دنبال غذای آماده و پاسخهای نقد میگردند، هیچگاه نمیتوانند مرزهای كمال را درنوردند. آنان تنها پاسخ پرسشهایی را میدانند كه قبلاً كسی پرسیده و دیگری جواب داده است؛ ولی كسانی كه به دنبال شناخت روشهای پاسخدهی هستند، نه تنها میتوانند به پرسشهای جدید پاسخ بدهند؛ بلكه میتوانند در مرز دانش حركت كرده، راه را برای پویایی علم بگشایند.
دستة اول همیشه از پرسشهای جدید واهمه دارند و هرگاه سؤال جدیدی مطرح میشود، هراسان تصور میكنند كه دیگر پایههای دین متزلزل شده است؛ ولی دسته دوم نه تنها از پرسشهای جدید نمیهراسند؛ بلكه از آن استقبال میكنند. راز پیروزی دانشمندان حقیقی و تفاوت آنان با افراد عادی در همین نكته نهفته است. مردان بزرگ از سؤالات و حتی شبهاتی كه برای فهمیدن و فهماندن و پویایی ارائه میشود، استقبال میكنند. استاد شهید مرتضی مطهری گوید: «من هرگز از پیدایش افراد شكاك در اجتماع كه علیه اسلام سخنرانی كنند و مقاله بنویسند متأثر كه نمیشوم هیچ، از یك نظر خوشحال هم میشوم؛ چون میدانم پیدایش اینها سبب میشود كه چهره اسلام بیشتر نمایان شود. وجود افراد شكاك و افرادی كه علیه دین سخنرانی میكنند، وقتی خطرناك است كه حامیان دین آنقدر سرد و بیروح باشند كه در مقام جواب برنیایند؛ یعنی عكسالعمل نشان ندهند.» (3)
وقتی میتوانیم «فرزند زمان خویشتن باشیم» كه بتوانیم به سؤالات و شبهات روز پاسخ دهیم و این مهم با روششناسی امكانپذیر است.
ب. سیره امامانعلیهمالسلام
سیره و روش ائمهعلیهمالسلام، آموزش روش پاسخدهی به یارانشان بوده است؛ امامان شیعه اصول را به دست ما داده و از ما خواستهاند كه خودمان فروع را بیابیم؛ چنانكه در روایتی منسوب به امام هشتمعلیهالسلام میخوانیم: «عَلَینَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیكُمُ التَّفْرِیعُ؛ [گفتن و] القاء اصول بر عهده ماست و [استخراج] فروعات به عهده شماست.» (4) به نظر نگارنده این اصل تنها در مورد فروع فقهی نیست؛ بلكه در تمام دانشها از جمله عقاید باید با توجه به اصولی كه از جانب امامان معصومعلیهمالسلام رسیده است، به پرسشهای عصری پاسخ داده شود؛ چنانكه رویه و سیره یاران امامان نیز اینگونه بوده است. آنان اصول را از امامان میگرفتند و خودشان با توجه به آن اصول به سؤالات و شبهات پاسخ میدادند.
در روایتی میخوانیم: روزی جمعی از اصحاب و یاران امام صادقعلیهالسلام كه حمران، و ابن نعمان، ابن سالم و طیار در میانشان بودند، خدمت آن حضرت رسیدند. امام صادقعلیهالسلام رو به هشام بن حكم كرده، از او خواست جریان مباحثهاش با «عمرو بن عبید» كه یكی از بزرگان اهل سنت بود را بازگو كند. وقتی هشام آن را بازگو كرد، امامعلیهالسلام فرمود:
«یا هِشَامُ! مَنْ عَلَّمَكَ هَذَا؟ای هشام! چه کسی این را یاد تو داده است.» هشام گفت: «شَیءٌ أَخَذْتُهُ مِنْكَ وَ أَلَّفْتُهُ. فَقَالَ: هَذَا وَ اللَّهِ مَكْتُوبٌ فِی صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى؛ بخشی را از شما گرفتم و بحث را تشکیل دادم. امام فرمود: به خدا قسم این بحث در کتابهای ابراهیم و موسی مکتوب است.» (5)
چنانكه مشاهده میشود، در این روایت هشام به صراحت اعلام میكند كه اصول مباحثه را از امام فرا گرفته است و با توجه به آن اصول، مباحثه را ترتیب داده بود. امامان معصوم نیز نه تنها اصول و شیوههای پاسخدهی را به یاران خود آموزش میدادند؛ بلكه در جلسات مباحثات یاران شركت كرده و عملاً كارگاههای آموزشی روش پاسخدهی برقرار میكردند.
یكی از یاران امام صادقعلیهالسلام به نام یونس بن یعقوب میگوید: روزی نزد امام صادقعلیهالسلام بودم كه مردی از اهل شام بر آن حضرت وارد شده و عرض كرد: من مردی هستم كه به كلام و فقه و فرائض دانایم و برای مناظره با اصحابت نزد تو آمدهام... . امام در گفتگوی كوتاهی او را محكوم كرد؛ (6) سپس فرمود: ای یونس! اگر علم كلام خوب میدانستی، با او سخن میگفتی. یونس گوید: من عرض كردم: افسوس قربانت گردم! من شنیدم كه شما از علم كلام نهی مینمودی و میفرمودی: وای بر اصحاب علم كلام! زیرا میگویند این درست میآید و این درست نمیآید، این به نتیجه میرسد و آن نمیرسد، این را میفهمیم و این را نمیفهمیم!!.
فرمود: من گفتم: وای بر گروهی كه گفتهام را رها كنند و دنبال خواستة خود بروند.
سپس به من فرمود: بیرون برو و هر كس از متكلّمین را دیدی بیاور.
یونس گوید: من حمران بن اعین، احول و هشام بن سالم را كه علم كلام خوب میدانستند، همراه با قیس ماصر كه به عقیده من در كلام بهتر از آنان بود و علم كلام را از علی بن حسینعلیهالسلام آموخته بود آوردم؛ چون همگی در مجلس حاضر شدیم، آن حضرت سر از خیمه بیرون كرد ـ و آن خیمهای بود كه در كوه كنار حرم برای حضرت میزدند كه چند روز قبل از حجّ آنجا تشریف داشت ـ چشم حضرت به شتری افتاد كه به دو میآمد، فرمود: قسم به ربّ كعبه كه این هشام است. ما فكر كردیم مقصود حضرت؛ هشام از اولاد عقیل است كه او را بسیار دوست میداشت كه ناگاه هشام بن حكم وارد شد و او در آغاز روییدن موی رخسار بود و همة ما از او بزرگتر بودیم. امام صادقعلیهالسلام برایش جا باز كرد و فرمود: هشام با دل و زبان و دستش یاور ماست، سپس فرمود: ای حمران! با مرد شامی سخن بگو.
پس او وارد بحث شد و بر شامی غلبه كرد. سپس فرمود: ای طاقی (مؤمن الطباق أبو جعفر احول) تو با او سخن بگو. او هم سخن گفت و غالب شد، سپس فرمود: ای هشام بن سالم! تو هم گفتگو كن، او با شامی برابر شد و كارشان به تعارف كشید و پیروز و غالبی نداشت، سپس امام صادقعلیهالسلام به قیس ماصر فرمود: تو با او سخن بگو، او وارد بحث شد و حضرت از مباحثه آن دو میخندید؛ زیرا مرد شامی گیر افتاده بود. پس به مرد شامی فرمود: با این جوان ـ یعنی هشام بن حكم ـ صحبت كن، گفت: حاضرم،... سپس شامی با هشام نیز مباحثه كرد و هشام بر او غالب شد. آنگاه مرد شامی چند سؤال از امام صادقعلیهالسلام پرسید و از شیعیان آن حضرت شد و گفت: من نیز شهادت میدهم كه جز الله هیچ معبودی شایستة عبادت نیست و محمدصلیاللهعلیهوآله رسول خدا است و تو جانشین اوصیایی... .
آنچه در این نوشتار برای ما بیش از دیگر مطالب حائز اهمیت است، داوری امام از مباحثه یارانش با دیگران است كه همچون معلمی دلسوز كه درسها را به دانشآموزان یاد میدهد، روش مباحثه را به یارانش آموخت و درباره گفتگوهای یارانش داوری كرد. در ادامة روایت میخوانیم:
سپس امام صادقعلیهالسلام رو به حمران كرده و فرمود: تو سخنت را دنبال حدیث میبری (7) (سخنانت مربوط است) و به حقّ میرسی و به هشام بن سالم متوجّه شده و فرمود: تو در پی حدیث میگردی؛ ولی قدرت تشخیص نداری (قصد داری مربوط سخن بگویی؛ ولی نمیتوانی).
پس رو به احول نموده و فرمود: تو بسیار قیاس میكنی، از موضوع خارج میشوی، مطلبی باطل را به باطلی ردّ میكنی و باطل تو روشنتر است.
سپس رو به قیس ماصر كرده و فرمود: سخن تو بهگونهای است كه هر چه خواهی به حدیث پیامبر نزدیكتر شوی، دورتر میشوی، حقّ را به باطل میآمیزی، با آنكه حقِّ اندك، از باطلِ بسیار بینیازت میكند، تو و احول از شاخهای به شاخهای میپرید و بیمهارتید.
یونس گوید: به خدا من فكر میكردم آن حضرت نسبت به هشام همتای آنچه درباره آن دو فرمود، میفرماید؛ ولی فرمود: ای هشام! تو به هر دو پا به زمین نمیخوری (یعنی طوری كه جوابی برایت نباشد) تا خواهی به زمین برسی، پرواز میكنی (یعنی به محض شكست، خود را نجات میدهی)، همچو تویی باید با مردم سخن بگوید، خود را از لغزش نگهدار، شفاعت ما در پی آن ـ به خواست خداوند ـ میآید. (8)
ج. ضرورت پاسخدهی صحیح
ارائة پاسخهای ناكافی یا اشتباه، بد دفاع كردن و بد جواب دادن، از دفاع نكردن و جواب ندادن بسیار بدتر و خطرناكتر است. وقتی كسی سؤالی میپرسد، تا شخصی به او پاسخ نداده، انتظار دارد برای سؤالش پاسخ مناسبی وجود داشته باشد؛ اما وقتی پاسخ ناكافی و گاه غلط برای پرسشش دریافت میكند، نه تنها سؤال در ذهن او رسوخ میكند، بلكه ممكن است فكر كند برای این سؤالش پاسخ مناسبی وجود ندارد. كسی كه بدون روششناسی بخواهد به دنبال پاسخدهی برود؛ چون با اصول آشنا نیست، در بسیاری از موارد پاسخش ناصواب است؛ به عنوان نمونه - چنانكه به زودی خواهد آمد - یكی از اصول پاسخدهی، توجه به موضوع علمی است كه از آن پرسیده شده؛ مثلاً وقتی پرسش از مباحث كلامی است، نمیتوان با روش فقهی به آن پاسخ داد؛ چنانكه تشخیص سؤال فقهی از كلامی، با توجه به روششناسی امكان دارد.
د. توجه به مباحث مهمتر
باز ماندن از مباحث اهم و روی آوردن به مباحث غیر مهم، یکی از آفات پاسخ دهی است که در روششناسی، به مهمترین اصول پاسخدهی اشاره شده و بیان میشود كه در پاسخ دهی به كدام مباحث باید بیشتر دقت كرد و كدام یك از روشها مقدمة روش دیگر است. به عنوان نمونه، پرداختن به پاسخهای نقضی در برابر كسی كه شبههای مطرح كرده، بسیار مهمتر از پرداختن به پاسخهای حلی است. كسی كه به این نكته توجه ندارد، در بسیاری از موارد نمیتواند در برابر شبهات ایستاده و بدان پاسخ مناسبی ارائه كند.
به عنوان نمونه، یكی از شبهاتی كه بسیاری از اهل سنت مطرح میكنند این است كه: هر كس با یكی از یاران پیامبر (صحابه) دشمن باشد، كافر است. در برابر این شبهه نخست لازم است با پاسخی نقضی استدلال شبههگر در هم فرو ریزد؛ مثلاً میتوان گفت: آیا معاویه با حضرت علی7 دشمنی نكرد؟ مگر طلحه، زبیر و عایشه با آن حضرت نجنگیدند؟ وقتی جواب مثبت داد، میگوییم: مگر حضرت علیعلیهالسلام از صحابه و یاران پیامبرصلیاللهعلیهوآله نبود؟ وقتی جواب مثبت داد، گوییم: پس میتوانی بگویی عایشه، طلحه، زبیر و معاویه كافر بودند؟!
او یا باید بپذیرد كه این افراد كافر بودند كه با اصول خودش و آنچه شبهه را به خاطر آن مطرح كرده (یعنی دفاع از صحابه) در تعارض است و یا باید بپذیرد كه استدلالش باطل است؛ پس مطلوب حاصل خواهد شد.
مشابه این پاسخهای نقضی را میتوان درباره كسی كه بگوید: « هر كه بر صحابه سب و لعن بفرستد، كافر است» مطرح كرد.
انواع پرسش
یكی از مهمترین اصولی كه قبل از پاسخدهی باید بدان توجه كرد، شناخت نوع پرسشی است كه پرسشگران مطرح كردهاند. بدون این شناخت اگر نگوییم پاسخدهی غیر ممكن است، باید بگوییم پرسشگر به پاسخ خود دست نخواهد یافت. چنانكه شهید مطهری در این باره مینویسد: «سؤالاتی كه بشر در مورد مجهولات خود [مطرح] میكند، یك جور نیست، انواع متعدداست و هر سؤالی فقط در مورد خودش درست است و به همین جهت الفاظی كه در لغات جهان برای سؤال وضع شده است، متعدد است؛ یعنی در هر زبانی چندین لغت سؤالی وجود دارد. تنوع و تعدد لغتهای سؤالی علامت تنوع سؤالها است و تنوع سؤالها علامت تنوع مجهولات انسان است و پاسخی كه به هر سؤال داده میشود؛ غیر از پاسخی است كه به سؤال دیگر باید داده شود.» (9)
سؤالات را از نظر شكل ارائه و هدف از پرسش و محتوای سؤال میتوان به چند دسته تقسیم كرد كه در ادامه به مهمترین انواع آن اشاره میشود:
1. ارتباطی
سؤالات ارتباطی به سؤالاتی گفته میشود كه هدف از طرح آن، ایجاد ارتباط با مخاطب است. یكی از راههای ارتباط با مخاطب، پرسیدن مطلبی از اوست تا سر سخن باز شود و پرسشگر بتواند سؤال اصلی خود را بپرسد.
در بسیاری از مواقع به ویژه در جلسات پرسش و پاسخ، مشاوره یا گفتگو و... وقتی نوجوانی، روحانی را میبیند، مایل است كه سؤالات خود را از او بپرسد و یا درباره مسئله و مشكل مهمی كه با آن مواجه شده است با او مشورت كند. در این گونه موارد غالباً سؤالی فقهی را مطرح میكند تا ببیند برخورد روحانی با او چگونه است. پرسشگر در سؤالات ارتباطی بیشتر به دنبال ارتباط با پاسخگو است و این ارتباط از اصل پاسخ برایش مهمتر است.
در چنین مواردی روحانی باید به این نكتة مهم توجه داشته باشد و علاوه بر پرداختن به اصل پاسخ، به نكات ارتباطی مانند عطوفت، خوشرویی، احوالپرسی از پرسشگر و در صورت امكان مصافحه و نگاه كردن به پرسشگران مرد با تمام صورت و... نیز توجه داشته باشد تا حتی اگر پرسشگر جواب خود را دریافت نكرد، خوشرویی و برخورد مناسب روحانی باعث شود او بتواند با وی ارتباط برقرار كند و سایر سؤالات خود را مطرح كند.
در سؤالات ارتباطی باید توجه داشته باشیم كه آنچه پرسشگر در اولین بار میپرسد، غالباً سؤال اصلی او نیست؛ بلكه او پرسش خود را به عنوان راهی برای ارتباط با روحانی برگزیده است؛ پس علاوه بر پاسخ صحیح، به دنبال بازخورگیری از ارتباطی است كه با روحانی برقرار كرده است؛ اگر بازخورد مورد علاقة خود را دریافت كند، سایر سؤالات خود را نیز میپرسد و در غیر این صورت، با روحانی خداحافظی میكند.
گاهی پرسشهای ارتباطی، ممكن است از طرف روحانی و امام جماعت، معلم و... طرح شود و این در مواردی است كه به دلیل حجابهایی كه بین اساتید با مردم وجود دارد، اقشار مختلف مردم با آن كه سؤالات فراوانی دارند، نمیدانند چگونه با استاد ارتباط برقرار كنند. در این گونه موارد استاد با مطرح كردن سؤالی ساده با مخاطب خودش ارتباط برقرار كرده و مطالبی كه میخواهد به آنان القا میكند. فرض كنیم به عنوان روحانی مبلغ به پادگانی رفتهایم كه دارای صدها نفر سرباز است. ما میخواهیم با آنان ارتباط برقرار كنیم. در این مورد اقدامات زیر مناسب است:
ـ ارتباط با آنان با ارائة سوالات ارتباطی كه مطمئن هستیم آنان پاسخ سؤالات را میدانند؛ مانند یكی دو پرسش از سؤالات زیر:
چقدر خدمت كرده است؟ تا وقتی پاسخ داد بتوانیم خاطرهای از جنگ تحمیلی بگوییم و ارتباط شروع شود.
از كدام شهر آمده است؟ تحصیلات او چقدر است؟ تا پس از ارائة پاسخ مثلاً درباره شهری كه وطن سرباز است، نكته جالبی بگوییم و یا درباره تحصیلاتش به نكتة زیبایی اشاره كنیم و اینگونه دیوار جدایی فرو ریزد.
فاصله پادگان تا شهر او چقدر است؟ تا وقتی پاسخ داد، بتوانیم به بحث روزه و نماز مسافر اشاره كنیم و...
البته برای برقراری ارتباط، غیر از پرسش ارتباطی، راههای دیگری نیز وجود دارد مثل:
ـ درخواست از آنان برای انجام كارهای كوچكی كه مطمئن هستیم به انجام آن علاقه دارند و سپس تشكر فراوان به خاطر انجام كاری كه انجام دادهاند.
ـ حضور در جمع سربازان به ویژه خوابگاهها، مراسم صبحگاه و شامگاه، سالن غذاخوری و... .
ـ تهیه و اهدای جوایزی هر چند كوچك.
2. پرسشهای انكاری
یكی دیگر از تقسیمات پرسشها تقسیم آن به پرسشهای انكاری و حقیقی است. در پرسش یا استفهام حقیقی، پرسشگر به دنبال پاسخ است؛ ولی در پرسشهای انكاری پرسشگر به دنبال پاسخ پرسش مطرح شده نیست؛ بلكه با این نوع جملة سؤالی میخواهد وقوع مطلبی را انكار كند. مثل اینكه كسی به مسافرت رفته و مسافرتش طول كشیده باشد، در این حالت كسی كه فكر میكند مسافر از دنیا رفته و هیچگاه بر نمیگردد، میگوید: پس این مسافر كی خواهد آمد؟ در این جمله پرسشگر به دنبال زمان آمدن مسافر نیست؛ بلكه بدین وسیله آمدنش را نفی میكند. روشن است كه پاسخدهی به پرسشهای پرسشگرانی كه سؤال آنها انكاری است، نباید مانند پاسخ افرادی باشد كه سؤال آنان حقیقی است.
موارد استفهام انكاری در قرآن فراوان است. (10)
یكی از تكنیكهای اصلی در پاسخدهی به پرسشهای انكاری، این است كه پاسخگو انگیزة انكار را بیابد و آنگاه با دلایل محكم، آن انگیزه را از بین ببرد.
برای مثال: گاهی زنان یا دختران بدحجاب میپرسند: چه كسی گفته حجاب واجب است؟ حال اگر با توجه به قرائن حالیه و مقالیه بفهمیم پرسش وی انكاری است، نه پرسش حقیقی، روشن است كه اگر در پاسخ بگوییم در قرآن آمده یا روایات فرمودهاند، او از كردارش دست برنمیدارد. در این صورت باید نتایج بدحجابی و عذاب دنیوی و اخروی آن را به او گوشزد كنیم؛ مثلاً میتوانیم بگوییم:
وقتی كه شب اول قبر فرشتههای عذاب الهی از فرد بدحجاب پرسیدند كه چرا دستور خدا را زیر پا گذاشتی و با آیات قرآن مخالفت كردی، آن وقت میفهمند كه چه كسی فرموده كه حجاب واجب است. وقتی كه به فرمودة پیامبرصلیاللهعلیهوآله در روز قیامت او را به موی سرش آویزان كنند و چنان عذابی ببیند كه مغز سرش به جوش آید، آن زمان پاسخ پرسش خود را مییابد. (11)
وقتی كه هزاران جوانی كه به خاطر بدحجابی یا بیحجابی چنین زنی گمراه شدهاند، به درگاه خداوند از او شكایت كنند و از خدا بخواهند كه عذاب چنین زنی را بیفزاید (12) و... آن وقت میفهمند كه چه كسی فرموده كه حجاب واجب است. وقتی كه به فرموده علیعلیهالسلام او در جهنم جاودانه بسوزد (13) میفهمد كه چه كسی فرموده حجاب واجب است و... .
ادامه دارد...
پینوشـــــــــــــتها:
(1). لغتنامه دهخدا.
(2). دانشنامه ويكي پديا، واژه روششناسي.
(3). پيرامون جمهوري اسلامي، ص134 و نيز ر.ك: مقاله شهيد مطهري، پرسشها و رسالت حوزويان، سيد عباس رضوي.
(4). وسائل الشيعة، ج27، ص62.
(5). كافي، ج1، ص169.
(6). متن اين گفتگو چنين است:
«حضرت بدو فرمود: اين كلامي كه ميگويي ريشه در كلام رسول خداصلیاللهعلیهوآله دارد يا از خودت ميباشد؟ گفت: برخي از سخنان نبويّ و برخي از جانب خود من است. فرمود: پس تو شريك پيغمبري؟ گفت: نه، فرمود: از خداي عزّوجلّ وحي شنيدهاي؟ گفت: نه، فرمود: چنانكه اطاعت پيغمبر را واجب ميداني، اطاعت خودت را هم واجب ميداني؟ گفت: نه. يونس گويد:امامعلیهالسلام رو به من فرمود: اي يونس! اين مرد پيش از آنكه وارد بحث شود، خودش را محكوم كرد (زيرا گفته خودش را حجّت دانست، بيآنكه دليلي بر حجّيتّتش داشته باشد).
(7). يكي از اصول مناظره، توجه به اصول مسلم خصم است و شامي هم مسلمان بود، از اينرو توجه به احاديث و استفاده از آن، از اصول شامي بوده است. حضرت فرمود: تريد الاثر...» شرح اصول كافي، ملامحمد صالح مازندراني، تحقيق و تعليق ميرزا ابوالحسن شعراني، ج5، ص94.
(8). ر.ك: كافي، ج1، ص171؛ بحارالانوار، ج23، ص9؛ همان، ج48، ص203؛ الاحتجاج، ج2، ص364؛ ارشاد، ج2، ص194؛ اعلام الوري، ص280؛ تصحيح الاعتقاد، ص70؛ ترجمه احتجاج، جعفري، ج2، ص286.
(9). آشنايي با علوم اسلامي، شهيد مطهري، انتشارات صدرا، 1369 ش، ج1، ص51، درس ششم (حدود و تعريفات).
(10). الف: كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»؛ (آل عمران/86) «چگونه خداوند جمعيّتي را هدايت ميكند كه بعد از ايمان و گواهي به حقّانيّت رسول و آمدن نشانههاي روشن براي آنها، كافر شدند؟! و خدا، جمعيّت ستمكاران را هدايت نخواهد كرد!» كه مقصود اين است كه خداوند چنين انسانهايي را هدايت نميكند.
ب:.قالَ يا وَيْلَتى! أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِي سَوْأَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِين»؛ (مائده/31) «او گفت: واي بر من! آيا من نتوانستم مثل اين زاغ باشم و جسد برادرم را دفن كنم؟! و سرانجام (از ترس رسوايي و بر اثر فشار وجدان، از كار خود) پشيمان شد.» كه به فرموده مفسران اين استفهام نيز انكاري است. ترجمه الميزان،ج7، ص204.
ج: أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُور*ِ وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُور*ِ إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ»؛ (عاديات/9) «آيا نميداند آن روز كه تمام كساني كه در قبرها هستند برانگيخته ميشوند و آنچه در درون سينههاست آشكار ميگردد. در آن روز پروردگارشان از آنها كاملاً باخبر است» كه مقصود اين است كه انسانهاي ناسپاس اين مطالب را ميدانند. تفسير نمونه، ج27، ص251.
(11). برگرفته از حديث مشهوري كه از پيامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله نقل شده كه در شب معراج افرادي را در عذاب ديد؛ از جمله درباره زن بدحجاب و بيحجاب فرمود: «َ رَأَيْتُ امْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِشَعْرِهَا يَغْلِي دِمَاغُ رَأْسِهَا... أَمَّا الْمُعَلَّقَةُ بِشَعْرِهَا فَإِنَّهَا كَانَتْ لَا تُغَطِّي شَعْرَهَا مِنَ الرِّجَال؛ دیدم زنی را که با موهایش آویزان شده بود و مغز سرش میجوشید ... آن کس که با موهایش آویزان بود، کسی بوده که مویش را از مردان (نامحرم] نمیپوشانده است.» (عيون اخبار الرضاعلیهالسلام، شيخ صدوق، تحقيق شيخ حسين اعلمي، نشر مؤسسه اعلمي بيروت، اول، 1404 ق، ج1، ص13؛ بحارالانوار، علامه مجلسي، ج8، ص309؛ همان، ج81، ص351؛ تفسير نورالثقلين، عبد علي بن جمعه عروسي حويزي، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، مؤسسه اسماعيليان، قم، 1412 ق، ج3، ص121.
(12). برگرفته از آيه شريفه: «قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ» (ص/61)؛ «(سپس) ميگويند: پروردگارا! هر كس اين عذاب را براي ما فراهم ساخته، عذابي مضاعف در آتش بر او بيفزا!»
(13). اشاره به اين حديث است: اصبغ بن نباته گويد: از اميرالمؤمنينعلیهالسلام شنيدم كه ميفرمود: «يَظْهَرُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ وَ اقْتِرَابِ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ شَرُّ الْأَزْمِنَةِ نِسْوَةٌ مُتَبَرِّجَاتٌ كَاشِفَاتٌ عَارِيَاتٌ مِنَ الدِّينِ دَاخِلَاتٌ فِي الْفِتَنِ مَائِلَاتٌ إِلَى الشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتٌ إِلَى اللَّذَّاتِ مُسْتَحِلَّاتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ فِي جَهَنَّمَ خَالِدَاتٌ؛ در آخر الزمان نزديك به قيامت که بدترین زمانهاست، زناني ظاهر شوند: خودآراستگان (براي غير شوهران]، بيحجابان، رها كردگان آئين، داخل شدگان در آشوبها، مائلان بشهوات (و مسائل جنسي]، شتابكنندگان به سوي لذات (و خوشگذرانيها]، حلال شمارندگان محرّمات (الهي]، و جاودانگان در دوزخ». مكارم الاخلاق، طبرسي، انتشارات شريف رضي، قم، 1412 هـ . ق، چ چهارم، ص390.