شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، تألیف: علی اصغر رضوانی، دوجلد، نشرمشعر، قم، چاپ دوم، بهار 1384ش.
این كتاب، مطالب مربوط به تشیع را از منابع متعدد، گردآوری كرده است.
از آنجا كه بیشتر مبلّغان، منابع مفصّل كلامی همچون «الغدیر» را در اختیار ندارند و یا فرصت وافی مطالعه مآخذ را ندارند، این اثر میتواند به عنوان حلّال بسیاری از شبهات، كنار دست آنان باشد.
بررسی و ارزیابی این اثر را به وقت دیگری موكول میكنیم و به گزیده مختصری از دو مبحثِ آغازین كتاب، بسنده میكنیم.»مُشك آن است كه خود ببوید، نه آنكه عطار بگوید.»
این كتاب در دو جلد و جمعاً دارای 1350 صفحه، شامل مباحث ذیل است:
جلد اول
شیعه شناسی، شامل: تاریخ شیعه، رافضی، عبدالله سبا؛
اعتقادات، شامل: توحید و شرك، تبرّك، توسّل، استمداد، قسم و نذر؛
صفات الهی، شامل: رؤیت خدا، تجسیم، بداء؛
نبوت، شامل: سهوالنبی، ایمان اجدادپیامبرصلی الله علیه وآله، صلوات؛
قرآن، شامل: تحریف ناپذیری، مصحف امام علی علیه السلام، مصحف فاطمه علیها السلام؛
امامت، شامل: اكثریت، بیعت، شوری، اجماع، عهد، وراثت؛
صفات امام، شامل: عصمت، برتری، جانشینی، غلوّ، اطاعت از ستمگر؛
امام علی علیه السلام، شامل: نصب امام علیه السلام، غدیر، برتری امام علیه السلام بر سایرین، ایمان حضرت ابوطالب، خواستگاری امام علیه السلام از دختر ابوجهل.
جلددوم
اهل بیت علیهم السلام، شامل: مرجعیت دینی اهل بیت علیهم السلام، آیه تطهیر، حدیث ثقلین، ولایت تكوینی؛
مهدویت، شامل: در عصرحاضر، مهدویت عامل وحدت، ولادت او از نظر اهل سنّت، فلسفه غیبت، رجعت؛
مرگ و معاد، شامل: حیات برزخی، زیارت أهل قبور، بنابر قبور، مسجدسازی و روشن كردن چراغ نزد قبور، شفاعت؛
احكام، شامل: اذان، تثویب، شهادت به ولایت در اذان، كیفیت نماز، نماز تراویح، نماز كنار قبور، خان الاَمین، تكتّف، متعه حج، ازدواج موقت؛
وهابیت، شامل: سلفی گری، افكارابن تیمیه، وهابیان؛
حكمتها، شامل: فلسفه دعا، عزاداری، گریه، سجده بر تربت، لعن؛
متفرقّات، شامل: سنّت و بدعت، حصراجتهاد، مراسم جشن، تقیه.
گفتنی است كه برای پاسخ گویی به شبهات، مطرح كردن برخی مبانی و مباحث كلّی عقیدتی نظیر: پیدایش شیعه، توحید و شرك، صفات الهی، معنای امامت و... ضروری است و این اثر، همین روش را در پیش گرفته است. مطالب این كتاب به منابع فراوانی مستند است.
شیعه
«شیعه» در لغت، دو معنا دارد:
الف. به معنی دو فرد یا گروهِ همآهنگ در عقیده یا عمل، (1) مثل: «وَإِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیم»؛ (2) «و از شیعیان نوح علیه السلام، ابراهیم علیه السلام بود.»
حضرت ابراهیم علیه السلام پیامبر اولوالعزم و صاحب شریعت و همآهنگ با حضرت نوح علیه السلام بود، نه صرفِ پیرو.
ب. به معنی پیرو، (3) مثل: «وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِیها رَجُلَینِ یقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَهذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ...» (4) ؛ «و موسی هنگام بی خبری مردم، وارد شهر شد و در آن، دو مرد را یافت: یكی از گروه خویش و دیگری از دشمنش كه با هم كارزار میكردند. آن كه از پیروان او بود، در برابر آن كه از دشمنش بود، از موسی یاری خواست... .»
و «شیعه» در اصطلاح علم كلام، به كسانی گفته میشود كه از امام امیرالمؤمنین علیه السلام پیروی میكنند و او را بر دیگر صحابه مقدّم میدارند. آنان بر این عقیده اند كه طبق خواست خدای تعالی و وصیت پیامبراكرم صلی الله علیه وآله علی علیه السلام به امامت منصوب شده است. (5)
تشیع
«تشیع» در لغت یعنی «پیروی، یاری كردن، ولایت و رهبری كسی را پذیرفتن.» (6)
و «تشیع» در اصطلاح تنه اصلی اسلام راستین است كه تصریحات قرآن كریم و پیامبرخداصلی الله علیه وآله را درباره وصایت و امامت پس از پیامبرصلی الله علیه وآله و نیز مرجعیت دینی و علمی امامان معصوم علیهم السلام را نادیده نگرفت و پس از پیامبرصلی الله علیه وآله نه فریب گوسالههای سامری را خورد و نه فریفته زرق و برق دنیوی طاغوتها گشت و نه تهدیدها، كشتارها و یا تطمیعهای حاكمان اموی، عباسی و... توانست آنان را نابود كند.
واژه «شیعه» در عصر پیامبرخداصلی الله علیه وآله بر پیروان پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام اطلاق میشده است؛ گرچه شكل گیری و نضج یافتن كامل اصطلاحات سنّی و شیعی، مربوط به دوران قرون بعد از آن است كه دو فرقه عمده مسلمانان از یكدیگر جدا و در برابر هم شاخص شدند.
جابربن عبدالله انصاری میگوید: نزد رسول خداصلی الله علیه وآله بودیم كه علی علیه السلام وارد شد، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «قسم به كسی كه جانم به دست اوست! به راستی كه این [علی] و شیعیان او قطعاً كسانی هستند كه روز قیامت به فوز بهشت و سعادت نائل خواهند شد.» (7)
امام علی علیه السلام میفرماید: رسول خداصلی الله علیه وآله به من فرمود: «تو و شیعیانت در بهشت خواهید بود.» (8)
این مضمون را 34 تن از بزرگان اهل سنت نقل كرده اند. (9)
صفحه 33 تا 122 جلد اولِ این اثر، درباره پیدایش و ظهور شیعه و مواضع آنان در طول تاریخ است كه به اشارتی از آن اكتفا میكنیم. گفتنی است كه نویسندگان با انصاف، به شكل گیری تشیع در عصر رسالت و وصایت، تصریح دارند؛ (10) ولی مخالفان شیعه میكوشند شیعه را شاخهای انحرافی و نو ظهور جلوه دهند، به ویژه وهّابیان معاصر هر چه دلخواهشان بوده یا به خواب و خیالشان رسیده است در بیان پیدایش شیعه مطرح كرده اند و آن را دست پرورده یهود، فارسیان مجوسی و یا پیدا شده از افكار عبدالله سبأ و... قلمداد كرده اند.
جوهره اصلی دو فرقه مهمّ شیعه و سنّی در این است كه شیعه، اسلام و قرآن را زنده و جاوید و امامت را بسان نبوت، امری الهی میشناسد و نیز مرجعیت علمی و دینی و تبیین و تفسیر دین و قرآن را ممنوع و یا منحصر به عصر نبوی صلی الله علیه وآله نمیداند.
همچنین شیعه امروز، رؤسای جمهور و پادشاهان ستمگر و فاسق و حتی كافر را مصداق اولی الأمر وواجب البیعة والاطاعة نمیشناسد.
ولی اهل سنّت، به «امامت» عقیده ندارند و همانند هر فرد دیگری انسانی در گوشه و كنار دنیا، از زمامداران پیروی میكنند.
رافضی
نویسندگان سنی ظهور شیعه را پس از سقیفه یا قتل عثمان یا كربلا، و یا ناشی از افكار ایرانیان، یا عبدالله سبا و یا... میدانند و یا آنان را رافضی مینامند و درباره وجه تسمیه و علل پیدایش رافضیها هرچه بخواهند، میبافند. عجیب آنكه بیش از هزار و پانصد نفر راوی رافضی مورد قبول فریقین وجود دارد و از همین رافضیهای كذایی حدیث نقل میشود. (11)
«رافضه» از ریشه «رفض» به معنای ترك و رهاكردن چیزی است و در اصطلاح اهل كلام به سه م عنا به كار رفته است:
الف. درباره معتقدان به امامت انتصابی و منكران خلفاء نخستین.
ب. درباره معتقدان به برتری و افضلیت امام علی علیه السلام و نصّ در موضوع امامت.
ج. اظهاركنندگان دوستی و مودت اهل بیت علیهم السلام، نظیر محمدبن ادریس شافعی در اشعارش.
در عصر اموی و عباسی شیعه را «رافضی» و مستحقّ انواع شكنجهها و محرومیتها میدانستند. ابن ابی عاصم، چند روایت جعلی در مذمّت رافضیها نقل كرده است كه دانشمندان سنّی آنها را جعلی و ضعیف میشمارند؛ (12) البته شیعه، پیروی از سران ستم را ترك و رفض میكند و این باعث افتخار همیشگی است.
توحید و شرك
وهّابیان، دیگر مسلمانان و به ویژه شیعیان را متهم به كفر و شرك میكنند و خود را موحّد میخوانند. از این رو، ناچاریم مفهوم و مصداق توحید و شرك را بیان كنیم. گفتنی است كه كشتار شیعیان در افغانستان - به خصوص در دوران طالبان - و انفجارهای پاكستان و عراق، ناشی از همین تفكّر است؛ زیرا از دیدگاه آنان مال، خون و عِرض و ناموسِ كسی كه مشرك قلمداد كنند، احترامی ندارد.
«بن باز» مفتی سابق عربستان، مكرر، كارهای مسلمانان را از مصادیق شرك میشمرد. به این نمونهها نگاه كنید:
«هر كس بگوید: یا رسول الله! یانبی الله! یامحمد! به فریادم برس! مرا دریاب!... گمراهان را هدایت فرما! یا امثال اینها، برای خدا شریك در عبادت قرار داده و پیامبر را پرستیده است...» (13)
«در نماز اقتدا به مشركان جایز نیست، از جمله آنان كسانی اند كه به غیر خدا استغاثه میكنند؛ زیرا استغاثه به غیر خدا از اموات، بتها و جنّ و غیر اینها از انواع شرك است... .» (14)
«قسم به كعبه یا غیر كعبه از مخلوقات جایز نیست.» (15)
«صدا زدن مرده و استغاثه به او و طلب مدد از او، همگی از مصادیق شرك اكبر و همانند بت پرستی است؛ بتهایی بسان لات و عُزّی و منات.» (16)
و چنین اتهامهایی هرروزه از رسانه هایشان منتشر میشود.
توحید
«توحید» به معنی یكتادانستن خدا، اساس دعوت همه پیامبران و مورد قبول و وفاق همه مذاهب اسلامی است. همچنین همگی از شریك قرار دادن برای خدا بیزارند. مهمّ آن است كه مفهوم توحید و مصداقهای شرك را چگونه و چه بدانیم.
خدایی كه وهابیان میشناسند با خدای دیگر مسلمانان، از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
عقیده ما
ما به یكتاپرستی در همه ابعاد، ایمان و اعتقاد داریم، از قبیل:
1. توحید در الوهیت: تنها خداوند است كه مستحق پرستش است و دارای همه كمالات، بلكه سرچشمه همه خوبیها و كمالات است و از تمامی عیوب و نقائص منزّه است: «إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ» (17) ؛ «معبود شما خداوند یگانه است.»
2. توحید در خالقیت: خالقِ مستقل، تنها یكی است و غیر او در اصل پیدایش و در ادامه بقاء و در همه چیز، نیازمند به او و مطیع اراده اوست:«قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَی ءٍ»؛ (18) «بگو خدا خالق همه چیز است.»
نكته
خداوند از طریق واسطهها و وسائل نیز به مخلوقاتش فیض میرساند؛ مثلاً به وسیله درخت، میوه میآفریند و به وسیله ازدواج نوزاد خلق میكند و به وسیله ابرباران نازل میفرماید، اما مهّم اراده و مشیت خداست كه همه كاره است. همچنین به وسیله فرشتگان، رزق و علم و... میرساند و تدبیر برخی امور را به عهده آنان وامی گذارد: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً»؛ (19) «و فرشتگان تدبیر كننده امور» و نیز به اولیاء الله، قدرت و امكاناتی میدهد تا به اذن او كارهای خارق العاده و معجزاتی اظهار كنند.
حضرت عیسی علیه السلام پرندهای بیافریند و... . : «أَنِّی أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّینِ كَهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیكُونُ طَیراً بِإِذْنِ اللَّهِ» (20) ؛ « [عیسی:] من از گل چیزی به شكل پرنده میسازم. سپس در آن میدمم و به فرمان خدا پرندهای میگردد.» نكته اساسی اینجاست كه در تمام كارهای عادی و یا معجزه و حتی فكر و اراده نویسنده و خواننده، همه و همه به اذن خداست.
اگر آنی كند نازی فرو ریزند قالبها
مثال: همان گونه كه روشن بودن وسائل برقی اتاق شما در عین احتیاج به ابزار و آلات وابسته به اراده شماست و هنگام خروج یا خواب با یك مشیت و اراده، آنها را خاموش میكنید، همه هستی نیز به مشیت خدا و تحت اراده اوست.
3. توحید در ربوبیت: اداره كننده و پرورش دهنده همه هستی فقط خدا است. و هر كس كه هر كاری یا شأنی دارد، از جمله اولیاء و انبیاءعلیهم السلام، همه و همه به اذن و اراده او هستند و ربوبیت و اراده او در همه جا جاری است و هیچ چیز، حتی بالاترین موجود همچون انسان كامل، از تحت اراده او خارج و یا مستقل نیست: «الْحَمْدُ للَّهِ ِ رَبِّ الْعالَمِینَ.»
متأسفانه، گوساله پرستان، یك گوساله را در برابر خدا مستقل میشناسند، ولی وهابیان، تمام مخلوقات را در برابر خدا مستقل میدانند. از این رو، كارهای اولیاء الله را شرك میپندارند.
اساتید بزرگ از علامه طباطبائی رحمه الله نقل میكنند: «هیچ مكتب و مذهب خرافی را شرك آلودتر و تاریكتر و ظلمانیتر از وهّابیت نیافتیم؛ زیرا ما سوی الله را مستقل از خدا و یدالله را مغلوله به حساب میآورد و اراده خدا را محدود میپندارد. از این رو، مشرك تلقّی میكند.» (21)
4. توحید در عبادت: تنها خدا را باید پرستید.
عبادت در لغت، یعنی مطلق خضوع، خشوع و اظهار ذلّت و اطاعت؛ (22) ولی در اصطلاح اسلامی، معنای ویژهای دارد، مثل: «صلاة» كه در لغت به معنی هر گونه دعاست و در اصطلاح اسلامی، شكل ویژهای از عبادت است.
عبادت در اصطلاح اسلامی و نصوص قرآن و حدیث دو ركن دارد: اول، خود آن فعل، نمودار خضوع و كرنش باشد.
دوم، فاعل، به انگیزه پرستش و با عقیده به الوهیت و ربوبیت انجام دهد، نه به انگیزه احترام معمولی. قرآن كریم انگیزه شرك آلود را این گونه معرفی میفرماید: «الَّذِینَ یجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یعْلَمُونَ» (23) ؛ «آنان كه با خدا، خدایی دیگر گرفتند، به زودی خواهند دانست [كه در چه جهل و اشتباهی بوده اند] .»
یعنی به صورت مستقل، چیزی را در برابر خدا قرار دادند.
«وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیكُونُوا لَهُمْ عِزًّا» (24) ؛ «و [مشركان خدای یكتا را رها كرده اند و] برای دستیابی به عزّت دنیوی إلهها و بتهایی را گرفتند.»
شرك
شرك در لغت، یعنی نصیب و در اصطلاح قرآنی، در برابر «حنفیت» به كار رفته است. حنفیت یعنی مایل شدن از كژ راهه شرك به سوی صراط مستقیم توحید: «وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً وَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِینَ» (25) ؛ «به جانب دین حنیف [و آیین پاك توحید] رو آور و هرگز لحظهای از مشركان مباش!»
انواع شرك
شرك یا مربوط به عقیده است یا به عمل. شرك عقیدتی به معنی شریك قرار دادن برای خدا در الوهیت، خالقیت و ربوبیت است. و شرك عملی دو گونه است: شرك جَلی، مثل بت پرستی و شرك خفی، مثل ریا و هوا پرستی و شرك در عبادت و اطاعت. اقبال لاهوری گوید:
آدم از بی بصری بندگی آدم كرد گوهری داشت، ولی نذر قباد و جم كرد
یعنی در خوی غلامی زسگان پستتر است من ندیدم كه سگی نزد سگی سر خم كرد
تمام مسلمانان، سه گانه پرستی (تثلیث) ، دو گانه پرستی (ثنویت) و هر گونه شرك ورزی را رد میكنند.
وثنیت و بت پرستی
از دیرباز تاكنون، برخی از مردم نادان، انواعی از مخلوقات خدا را پرستیده و آنان را به صورت مستقل از خداوند، منشأ اثر دانسته و سعادت، رزق و روزی و امنیت خویش را مرهون پرستش بت دانسته اند.
انگیزه بت پرستی
انگیزههای بت پرستی زیاد است، ولی میتوان در سه مورد عمده خلاصه كرد:
1. عقیده به تعدّد آفریدگار؛ مثلاً بودائیان به خدای چند ضلعی یا دارای چند مظهرِ مستقل با نامهای ذیل عقیده مندند: 1. برهما (خدای آفریدگار) ؛ 2. فیشنو (نگه دارنده) ؛ 3. سیفا (خدای نابود كننده) .
و مثلاً مسیحیت به خدای پدر، پسر (مسیح علیه السلام) و روح القدس (جبرئیل) معتقدند.
و یا زردشتیان كه در كنار اهورامزدا، به دو منشأ اثر به نامهای یزدان و اهریمن عقیده دارند. در هر حال، منشأ چند گانه پرستی، عقیده ذهنی آنان است.
2. تصوّر دوری خالق از مخلوق، برخی را به این عقیده كشانیده است كه جنّ، فرشته، ارواح و... را واسطه و یا باب و دربان دستگاه ربوبیت بپندارند و خداوند تعالی را غیر قابل دست رس یا بسیار دور بدانند كه از نیازمندیهای ما بی خبر است و در استمداد از او نیازمند این واسطهها هستیم.
قرآن كریم، برای نجات ما از چنین پندارهایی، در چند آیه با تعبیرهای گوناگون تأكید میفرماید كه خدا نزدیك است و حاجب و حجاب و دربان ندارد، مثل: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (26) ؛ «و ما از رگ گردن به او نزدیك تریم.»
«وَقالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (27) ؛ «و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم.»
«وَإِذا سَأَلَكَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» (28) ؛ «و چون بندگانم درباره من از تو پرسند، [بگو] من نزدیكم، دعای دعا كننده را چون مرا بخواند، پاسخ میدهم.»
«قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِی صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یعْلَمْهُ اللَّهُ» (29) ؛ «بگو آنچه در دل دارید، اگر پنهان یا آشكارش كنید، خداوند آن را میداند.»
«ما یكُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَلا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ» (30) ؛ «هیچ راز گویی میان سه نفر رخ نمیدهد، مگر آنكه او چهارمین آنهاست، و نه میان پنج تن، مگر آنكه او ششمین آنهاست... .»
3. این تصوّر كه خدای تعالی تدبیر امور آفرینش را به بتها واگذار كرده و خود نقشی ندارد. و به عبارتی، خدای تعالی را نظیر دولتمردان زمینی پنداشتند كه هر وزیری، كاری را عهده دار میباشد و بتها را مستقل، مختار و فعّال مایشاء میدانستند و برای هر بخشی یك اله در نظر میگرفتند؛ مثلاً اله دریا، اِله دشتها، إله این وادی و آن بیابان، إله باران، اله امنیت یا جنگ و زلزله، و هدفشان از عبادت بتها جلب منفعت و دفع ضرر و شرّ آنها بود، عادت انسان به محسوسات و سر و كار داشتن با امور مادّی، در این گرایشها بسیار اثر گذار بود.
قرآن كریم برای نجات انسان از این خرافات، تأكید میفرماید كه تدبیر همه كارها و ربوبیت همه چیز و همه كس، به دست خداست:
«ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یدَبِّرُ الأَْمْرَ» (31) ؛ «سپس خداوند بر تخت [قدرت] قرار گرفت و به تدبیر كار [جهان پرداخت.»
و به آنان كه اجرام و ستارگان را مدبّر میدانستند؛ چنان كه برخی «شعری» دورترین ستاره نسبت به زمین را میپرستیدند، میفرماید: «وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْری « (32) ؛ «و اینكه اوست پروردگار ستاره شِعری.»
و تعبیر «فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَرَبِّ الأَْرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ» (33) ؛ «پس سپاس، ویژه خداست كه ربّ آسمانها و ربّ زمین و ربّ جهانیان است.» كاملترین و جامعترین بیان است كه دیگر جایی برای قلمرو غیر باقی نمیگذارد.»غیرتش، غیر از میان برداشت.»
نكته اساسی
جریان و سریان اراده الهی در همه هستی به این معنا نیست كه بی واسطه كارها را انجام میدهد؛ چنان كه امام صادق علیه السلام فرموده اند: «أَبَی اللَّهُ أَنْ یجْری الْاشیاءَ إِلاَّ بِالاَسْبابِ (34) ؛ خداوند ابا و امتناع دارد كه كارها را بی اسباب و ابزار انجام دهد.»
مثلاً میوه را با درخت، فرزند را با والدین، باران را با ابر و... ایجاد میكند. نكته اساسی اینجاست كه این واسطهها، و به تعبیری مظاهر فعل و فیض الهی، از خود هیچ استقلال و اختیاری ندارند و همه كاره اراده خداست؛ خواه به آن تصریح شود، همچون برخی معجزات حضرت عیسی علیه السلام كه میفرماید: مرده را زنده میكنم، برخی بیماریهای لاعلاج را درمان میكنم «به اذن الله» و خواه تصریح نشود، مثل كارهای سایر اولیاء الله و یا اسباب مادّی و عادّی.
تمامی این اسباب در طول قدرت و اراده الهی است، نه به گونهای مستقل و در عرض آن. عرفا گویند: «همه اینها تجلیات فیض و فعل خدا و مظاهر خالقیت، رازقیت و فیاضیت اوست.»
پس اگر فرشتگان در شب قدر نازل میشوند و در محضر حجّت خدا امور یكساله ما را تنظیم میكنند، همه به اذن پروردگارشان (35) میباشد. یا اگر درباره فرشتگانی قرآن میفرماید: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» (36) ؛ «آن فرشتگانی كه تدبیر امر را بر عهده دارند.» همه و همه به اذن و اراده اوست و از خود استقلالی نداند.
از آنجا كه تمامی ذرّات هستی، لشكر و سرباز خدا هستند، نقش اولیاء الله یا فرشتگان و یا جمادات كه همه به اذن الهی و واسطه فیض هستند، گاهی نادیده گرفته میشود و فعل به خدا مستند میگردد، حضرت ابراهیم علیه السلام با آب، سیراب میشود و با خوراك سیر میگردد و با دارو شفا مییابد، ولی در عین حال در معرفی پروردگار خود میفرماید: «وَالَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَیسْقِینِ * وَإِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ» (37) ؛ «همان كه به من میخوراند و مینوشاند و چون بیمار شوم، اوست كه بهبودیام میبخشد.»
شرك در نظر وهابیت
وهابیان هر گونه توجّه، توسّل، احترام و عنایت به پیامبران، اولیاء اللّه و... را پرستش غیر خدا میانگارند و شرك میشمرند.
گویی ماسوی اللّه، از خود استقلالی دارند و در برابر خدا عرض اندام میكنند.
اگر از آنان بپرسیم: مواردی كه نزد همه مسلمین از مسلّمات است، نظیر توسّل به پیامبرصلی الله علیه وآله، (38) توسّل برادران یوسف علیه السلام به پدرشان برای استغفار، (39) استلام حجر الاسود، تأثیر پیراهن حضرت یوسف علیه السلام، عصای حضرت موسی علیه السلام، خاتم حضرت سلیمان علیه السلام و... از چه مقولهای است؟ آیا عین خداست یا غیر از خداست؟ در فرض دوّم، آیا شرك است و در عین حال جایز است یا مصداق شرك نیست؟ و اگر نیست، چرا منحصر به همین چند مورد باشد و...؟ معلوم است كه آنان جواب منطقی و عقلانی ندارند؛ زیرا عقل و فلسفه و منطق را قبول ندارند. تنها پاسخ آنان، سیره بزرگان است و گویند: چون پیامبرصلی الله علیه وآله چنین كرد، پس جایز است.
باید پرسید: آیا شرك هست و جایز؟ آیا خدا به فحشاء و منكر امر میكند؟ (40) آیا پیامبران علیهم السلام مروّج شرك اند؟ (41)
بارها در عیدها، بزرگترین عالمان وهّابی صف میكشیدند و دست و صورت و... پادشاهان سعودی، مثل: ملك فیصل، خالد و فهد را میبوسیدند. باید پرسید: آیا اینان خدا هستند یا غیر خدا؟ این اعمال چه توجیهی دارد؟
راه حل
اعتقاد به قدرت و سلطه برای غیر خدا دو گونه است: یك وقت موجودی چون بت را مستقل میشماریم كه بدون شك، شرك میباشد و گاهی برای موجودی چون اولیاء الهی، مساجد و مشاهد مكرمه و اشیاء متبرك، هیچ شأن مستقلی قائل نیستیم و آنان را به اذن الله و در مسیر اجراء مشیت خدا و مظهر فیض الهی با مجوّز شرعی و عقلی میدانیم.
در این صورت، كار انبیاء و اولیاء و سایر وسائط فیض، كار خدا خواهد بود و از این رو، دست ولی خدا میشود «یداللّه»، گوش او «اُذُن اللّه» و چشم او «عین اللّه» خواهد شد؛ چرا كه جز در مسیر اراده الهی حركتی نخواهند داشت.
عبادت
عبادت در لغت به معنای مطلق پرستش، خضوع و اظهار ذلّت و خشوع است. و در اصطلاح قرآن و حدیث، عبادت دو ركن دارد: اول، انجام كاری كه گویای خضوع و تذلّل باشد. دوم، كاری كه به انگیزه پرستش انجام شود؛ به گونهای كه به الوهیت یا ربوبیت عبادت شونده معتقد باشد، نظیر خضوع بت پرستان؛ ولی وهابیت، هر نوع احترام و تواضع را برای اولیاء الهی عبادت آنان میدانند و احترام كننده را مشرك میشمارند.
جواب ما این است كه «عبادت» دو معنا دارد: لغوی و اصطلاحی؛ بسان واژه «صلاة» كه در لغت به معنی مطلق دعاست و در اصطلاحِ فقه، به معنی اركان مخصوص با شرائط، مقدمات و مقارنات و موانعِ ویژه.
موارد فراوانی یافت میشود كه كرنش و تواضع هست، امّا از نظر دین، عبادت نیست همچون، 1. مضمون این آیه: «وَرَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً» (42) ؛ «و پدر و مادر خود را بر تخت [خویش] فرا بُرد و همه بر او به سجده افتادند.»
2. خداوند دستور میدهد كه به پدر و مادر احترام بگذارید، مثل: «وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» (43) ؛ «و از سرِ مهر، برای آنان به خاكساری افتادگی كن!»
3. سجده فرشتگان، كه نهایت خضوع است برای آدم علیه السلام: «وَإِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» (44) ؛ «به یاد آور هنگامی را كه به ملائكه گفتیم: برای آدم سجده كنید!»
4. دستور احترام و تكریم نسبت به مسجد الحرام: «وَلْیطَّوَّفُوا بِالْبَیتِ الْعَتِیقِ» (45) ؛ «و باید كعبه را طواف كنند.»
5. سعی و طواف بر صفا و مروه: «إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِما» (46) ؛ «بی گمان صفا و مروه از نشانههای [بندگی] خداست. پس هر كس حج خانه كعبه به جای آورد و عمره بگزارد، بر او گناهی نیست كه بر آن دو طواف كند (سعی بین صفا و مروه را انجام دهد) .»
6. مصلّی قرار دادن مقام ابراهیم علیه السلام: «وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلّی» (47) ؛ «و یاد كن آن گاه كه كعبه را برای مردم جای بازگشت و امن قرار دادیم و [گفتیم:] از مقام ابراهیم نمازگاه گزینید!»
7. مؤمنان نسبت به همدیگر كرنش و در برابر كافران سربلندی و مقاومت میكنند: «فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْكافِرِینَ» (48) ؛ «خداوند به زودی گروهی را میآورد كه دوستشان میدارد و دوستش میدارند، در برابر مؤمنان خاكسارند و در برابر كافران دشوار سرسخت اند.»
8. نمونههای دیگر فراوان است، مثل: تعظیم و تكریم همسر نسبت به همسر و یا معشوق خود، بوسههای عاطفی و خانوادگی، بوسه بر قرآن و حجرالاسود، تشویق و احترام نسبت به ورزشكاران، نخبگان و شخصیتهای بزرگ، بدرقه و استقبال به هنگام سفر و برگشت، احترام شاگرد برای استاد، احترامهای موجود در سلسله مراتب نیروهای مسلّح و... .
یقیناً امثال این موارد، شرك نیست؛ زیرا به قصد عبودیت و با اعتقاد به الوهیت نمیباشد. اصولاً احترام و بزرگداشت اماكن مرتبط با دین خدا یا اولیاء الهی و قرآن كریم، به جهت احترام و اظهار محبت به خداوند است و از این روست كه به نوعی مرتبط به خداست.
همین سنگهای حرمها، مساجد و كعبه، روزی در كوهها بود و كسی به آن توجّهی نداشت و از آن روزی كه جزئی از اماكن مقدّس شد، احترام یافت.
وهابیان ناچارند بگویند كه این موارد بی اشكال است. باید به آنان گفت: موارد مشابه نیز عین همین مواردند؛ زیرا حجرالاسود و كعبه و مقام ابراهیم علیه السلام، خدا نیستند. یا ناگزیرند بگویند: شرك هست، ولی شرعاً چند درصد بت پرستی و شرك جایز است؛ زیرا مجوّز شرعی داریم.
در این صورت، باید ملتزم شد كه قرآن و پیامبرصلی الله علیه وآله نعوذ باللّه در این موارد مروّج شرك و فحشاء نیز بوده اند، در حالی كه «إِنَّ اللَّهَ... ینْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْی» (49) ؛ «خداوند... از فحشا و منكر و ستم نهی میكند.»
آنان در نوع موارد اختلافی همچون دعا، توسل، زیارت و تبرك به چنین تناقضی گرفتارند.
بر اساس آن تفكّر متحجرانهای كه خدای تعالی را مجسّم و اراده و ربوبیت او را محدود میپندارد، تو گویی اولیاء الله، یا بیوتاتی كه خدا اجازه ترفیع آنها داده است، از تحت اراده و ربوبیت حق تعالی بیرون و برای خود بانگ استقلال میزنند، لذا توجّه و نگاه به آنها سبب شرك میگردد.
جدا دانستنِ فعْل و فیض و خلقِ خدا، از خدا، بدترین شرك است. بت پرستان، یك بت را مستقل از خدا، و وهابیان تمام ما سوی اللّه را چون بتهایی مستقل میپندارند. چه شركی از این بزرگ تر!
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) لسان العرب، ماده «شیع»
2) صافات/83؛ ر. ك: المیزان، ج 17، ص 147.
3) قاموس المحیط، ماده «شیع»
4) قصص/15.
5) هویة التشیع، ص 12، به نقل از شیخ مفید.
6) ر. ك: صحاح اللغة؛ تاج العروس؛ لسان العرب، مادّه «شیع.»
7) شیعه شناسی، ج 1، ص 56، به نقل از: الدّرالمنثور، ج 6، ص 589.
8) همان، به نقل از: ترجمة الإمام علی بن أبی طالب [از تاریخ ابن عساكر] ، ج 2،ص 345، ح 845.
9) همان.
10) شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج 1، ص 39.
11) ر. ك: راویان مشترك، تألیف عزیزی و بیات، چاپ بوستان كتاب قم؛ المراجعات، تألیف سیدشرف الدین؛ رجال الشیعة، تألیف طبسی.
12) شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج 1، صص 115 - 116.
13) همان، ج 1، ص 125، به نقل از: مجموعه فتاوی، ج 2، ص 549.
14) مجموعه فتاوی، ج 2، ص 586.
15) همان، ص 722.
16) همان، صص 746-747.
17) نحل/22.
18) رعد/16.
19) نازعات/5.
20) آل عمران/49.
21) نقل به مضمون از: حضرت استاد آیة الله انصاری شیرازی و آیة الله حسن زاده آملی.
22) ر. ك: لسان العرب؛ قاموس المحیط؛ مفردات راغب، واژه «عبد.»
23) حجر/96.
24) مریم/81.
25) یونس/115.
26) ق/16.
27) غافر/60.
28) بقره/186.
29) آل عمران/29.
30) مجادله/7.
31) ] . یونس /3.
32) نجم /49.
33) جاثیة /36.
34) بحار الانوار، ج 2، ص 90، ح 14.
35) سوره قدر.
36) نازعات /5.
37) شعراء /79 - 80.
38) نساء /64.
39) یوسف /97.
40) ر. ك: اعراف /28.
41) ر. ك: نحل /36.
42) یوسف /100.
43) اسراء /24.
44) بقره /34؛ ر. ك: اسراء /61 - 62.
45) حج /29.
46) بقره /158.
47) بقره /125.
48) مائده /54.
49) نحل /90