تولد و تحصیلات مقدماتی
میرزا باقر قاضی طباطبایی (1366 ـ 1285ق) كه در منطقة آذربایجان مجتهدی وارسته و شخصیتی برجسته به شمار میآمد؛ (1) در یك شنبه ششم جمادی الاولی 1331 ق دارای فرزندی گردید كه نام محمدعلی را برایش برگزید.
محمدعلی هم زمان با پرورشهای عاطفی و اخلاقی، شش بهار را پشت سر نهاد، او برخی مقدمات دانشهای حوزوی را نزد والد دانشورش آموخت. آنگاه میرزا محمدحسین و حاج میرزا اسدالله قاضی كه مربّیان فاضل و دلسوزی بودند، تربیت این نهال نوپا را پی گرفتند. این دو كه عموهای سید محمد علی بودند، در شكلگیری شخصیت علمی و فكری او نقش مؤثری را ایفا كردند. (2)
سید، نوجوان پانزد ساله بود كه عازم مسجد اوّلِ بازار شیشهگرخانه گردید تا در آنجا علوم دینی را فرا گیرد. آنگاه به مدرسة طالبیة تبریز رفت تا از پرتوهای ارزشمند استادان این مكان آموزشی و مذهبی بهره ببرد. او كه با كنجكاوی و هوشیاری خاصی نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی حساس بود، راه و رسم ستیز با جهالت و مبارزه با جفاكاران را ضمن تحصیلات آموخت. (3)
اولین تجربة تلخ مبارزه را در ایام مذكور درك كرد؛ زیرا هنگام خیزش اهالی تبریز علیه ستمهای رژیم پهلوی در سال 1348 تا 1307 ش، علمای این دیار از خانه و كاشانة خویش آواره گردیدند و به نقاط دوردست فرستاده شدند، آقا میرزا باقر همراه پسر جوانش، سید محمدعلی، ناگزیر به اقامت اجباری و تبعید در تهران گردیدند. این كوچ اجباری و ناخواسته حدود دو ماه طول كشید، سپس آن دو به مشهد مقدس انتقال یافتند. بعد از یك سال كه به زادگاه خود بازگشتند، متوجه شدند كه عوامل رژیم رضاخان خانة مسكونی آنان را تخریب و جزء خیابان قرار دادهاند. (4)
ادامة دانشاندوزی
سید محمدعلی مدت ده سال در تبریز، همچنان مشغول درس و بحث بود. در سال 1359 ق به قم رفت و «شرح منظومه» سبزواری و «اسفار» ملاصدرا و نیز خارج فقه واصول را از محضر امام خمینیرحمهالله آموخت. و در ضمن استفادههای علمی و فكری از استادش، ارتباط عاطفی و پیوند صمیمانهای با امام برقرار كرد. او در یكی از آثارش كه «اللوامع» نام دارد، ضمن اینكه امام را در زمرة افرادی برمیشمارد كه از آنها اجازة روایت دارد، میافزاید: این شخصیت از مجاهدان بزرگ راه خدا میباشد. (5)
او در سالهای سیاه اختناق، نام امام و مرادش را با الفاظی چون «مرجع اكبر و اشهر» در جهان اسلام فریاد زد و در فرصتهای مقتضی به بیان دیدگاههای ایشان پرداخت. شهید قاضی در قم محضر مراجعی چون: سید صدر الدین صدر، حجت كوهكمرهای و گلپایگانیرحمهالله را در علوم نقلی درك نمود. (6)
شهید قاضی در 1369 ق راهی عراق گردید و در شهر نجف اقامت گزید و در حوزة درسی این دیار، محضر مراجع و اساتیدی چون آیات عظام: سید محسن حكیم، سید عبدالهادی شیرازی، كاشف الغطاء، شیخ عبدالحسین رشتی، حاج میرزا باقر زنجانی و میرزا حسن بجنوردی را غنیمت شمرد و این برنامه سه سال به طول انجامید. در میان این بزرگان، برای مرحوم شیخ محمدحسین كاشف الغطاء احترام ویژهای قائل گردید، و با آن اقیانوس فقه و معرفت انس و الفت برقرار كرد و در احیای آثار او تلاشهای ارزشمندی از خود بروز داد.
مرحوم كاشف الغطاء در یكی از نامههایش خطاب به شهید قاضی نوشته است:
«ای سید والا مقام و دانشمند محترم و بزرگوار! از اكنون چنین مینگرم كه مردم آذربایجان به طور عموم، اهالی تبریز خصوصا، از هدایتگریهای شما استفاده میكنند و چه زود است كه اثرات خدمات و تلاشهای ارزندة شما، در یاری حق و نابودی باطل محسوس و قابل لمس میباشد. در یاری حق چه كسی از شما بهتر است؟ پدر روحانی شما محمدحسین.» (7)
شهید قاضی در نجف و قم موفق گردید از بیست مجتهد بزرگ و پرآوازه، اجازه روایت و اجتهاد دریافت كند و با كولهباری از دانش و تقوا به تبریز بازگشت و در حالی كه چهل و دو بهار را میگذرانید، امام جماعتی مسجد مقبرة تبریز را پذیرفت.
عرصههای مبارزاتی
آن فقیه مجاهد به موازات فعالیتهای تبلیغی، آموزشی، فرهنگی و تحقیقاتی، در مسائل سیاسی و اجتماعی كوشا و تأثیرگذار بود. در قیام سال 1342 ش كه مردم تبریز نیز حضوری حماسهآفرین داشتند، رهبری مبارزات، راهپیماییها، افشاگریها، باز و بسته بودن بازارها و خیابانها تا حدود پانزده روز و اجتماعات بزرگی كه ترتیب داده میشد، به عهدة شهید قاضی بود.
شدت روشنگریها و مبارزات وی در نهضت امام خمینیرحمهالله به حدی رسید كه بین سالهای 1342 و 1343ش سه بار دستگیر شد و تحت مراقبت شدید ساواك قرار گرفت. (8)
در سالهایی كه بُردن نام امام در سخنرانیها و دیگر محافل ممنوع بود، آن شهید آشكارا در بیانات خویش، نام رهبر كبیر انقلاب را بر زبان جاری میساخت. از همان سال 42 از مردم خواست كه از امام خمینی به عنوان مرجع تقلید خویش پیروی كنند و در همین ایام بحث ولایت فقیه را مطرح ساخت.
نقش این شهید در هدایت مبارزات مردم و روحانیان آذربایجان و خصوصاً تبریز به درجهای رسید كه او را «خمینی دوم» یا «خمینی آذربایجان» نامیدند. مردم مسلمان این خطه به دلیل شناختی كه از مقام علمی، تقوا، و آگاهی وی داشتند، توصیههایش را اجرا میكردند. تظاهرات ضد رژیم بدون هماهنگی و برنامهریزی او انجام نمیشد. (9)
سازمان امنیت، هر لحظه و هر شب اقدامات شهید قاضی را زیر نظر داشت و از سخنرانیها، موضعگیری و سایر فعالیتهایش گزارشهای دقیقی تهیه میكرد. پروندة چهار جلدی ساواك كه دربارة وی تنظیم گردیده است، مدرك مستندی برای چنین ادعایی میباشد.
در عید سعید فطر كه با آذر 1347 ش مقارن بود، شهید قاضی در خطبههای نماز خاطرنشان ساخت كه تمام مشكلات مسلمانان را آمریكاییها و صهیونیستها پدید آوردهاند. از شاه و مزدورانش انتقاد كرد و حمایت آشكار خویش را از خیزش مردم مسلمان به رهبری امام خمینیرحمهالله اعلام نمود. به دلیل این سخنرانی افشاگرانه، ساواك وی را برای مدت شش ماه به شهر بافت، از توابع استان كرمان تبعید كرد.
با رحلت آیت الله سید محسن حكیم كه شهید قاضی نمایندگی ایشان را در آذربایجان عهدهدار بود و نفوذ مردمی وی را تقویت میكرد، نبودن امام در ایران و نیز رحلت آیت الله میلانی، شرایط برای آن فقیه مبارز بسیار سختتر شد و برخی روحانی نمایان محلی در جهت تضعیف جبهة حامیان امام خمینی كوشیدند و آن سید مجاهد را در تنگناهای شدیدی قرار دادند. (10)
با نزدیك شدن اربعین شهدای قم، مراجع بزرگ و علمای شهرهای گوناگون جنایات دستگاه ستم را برشمردند و مردم را برای برگزاری هر چه باشكوهتر مراسم یاد بود قیام نوزده دی 56 قم فرا خواندند.
شهید قاضی در آذربایجان با هم فكری فقهایی چون آیت الله سیدحسن انگجی، ضمن اعلامیهای، مردم سلحشور این سرزمین را به شركت در مراسم اربعین شهدای قیام قم دعوت كرد و به دنبال آن در سهشنبه 29 بهمن 56 مردم غیرتمند آذری به سوی مسجد جامع میرزا یوسف حركت كردند تا در این مراسم باشكوه حضور یابند.
عوامل ساواك و شهربانی با آرایش كامل نظامی جلوی مردم صف كشیدند و به متفرق نمودن آنان اقدام كردند كه با مقاومت و شجاعت اقشار گوناگون مواجه شدند و مردم تبریز با تقدیم چندین شهید در این اربعین، حماسهای جاویدان را رقم زدند.
قاضی طباطبایی هیچ گاه مردم را در مبارزه رها نكرد، در یكی از سالها، وقتی تعداد قابل توجهی از كارگران كارخانههای ماشینسازی و تراكتورسازی تبریز برای مقابله با استبداد دست از كار كشیدند، مقدار قابل توجهی پول تهیه كرد و به حساب این افراد واریز نمود. در اقدامی دیگر، از مردم خواست كه در شبانه روز، از یك وعده غذای خود صرف نظر كنند و مبلغ آن را به حساب كارگران اعتصاب كرده واریز كنند. (11)
غیرت دینی و صلابت معنوی
غیرت مذهبی شهید قاضی چنان قوی بود كه در پاسخ دادن در برابر اتهامات، شبههها و امور خلاف ارزشهای دینی و مقدسات اسلامی، كمترین تردید به خود راه نمیداد. وقتی فرهنگ تشیع مورد تهاجم قرار میگرفت، به شدت برمیآشفت و چون آتشفشانی خشمش فوران میكرد؛ اما این عصبانیت موجب نمیگردید كه پاسخ مخالفان و دشمنان را سطحی و دور از برهان و مدرك بدهد؛ بلكه پاسخهایش قاطع، به جا، سنجیده و مستند بود. (12)
در راه احیای میراث معنوی اسلام و ترویج مذهب اثنیعشری با شجاعت، با صلابت و استوار بود. وقتی حق را تشخیص میداد و اراده مینمود كه در این راستا بكوشد و به مبارزه، دفاع و مقاومت برخیزد، هیچ توفانی قادر نبود در غرضش تزلزلی پدید آورد. در این مسیر او تحت فشار عوامل رژیم استبدادی، برخی درباریها، مرتجعین و اندیشههای منجمد و حركات رشكآلود بود و افرادی در جهت ترور شخصیت و حذف او میكوشیدند.
حتی در مجالس و محافلی كه علما تشكیل میدادند، تصمیم گرفتند جلو پایش برنخیزند و به وی احترام نگذارند و به او جای ندهند؛ اما این اقدامات در روحیة سلحشوری، مقاومت و ایستادگی او اثرنگذاشت. البته قاطبۀ علما و روحانیان منطقه برای دانش، فضیلتها و شجاعت شهید قاضی احترام قائل بودند.
در سال 1343 ش ساواكیها خواستند بر حسب ظاهر یك نوع توافقی با روحانیت بوجود آورند، برای عملی ساختن این مقصد آمیخته به نیرنگ، جلسهای در محل اتاق بازرگانی تبریز تشكیل گردید و برخی مشاهیر روحانی شهر نیز دعوت شدند. استاندار وقت، رئیس ساواك، فرماندهان نظامی و انتظامی هم در آن جلسه حضور داشتند، سرتیپ حسن مهرداد، رئیس ساواك آذربایجان، در صدد گردید مطالب موهنی علیه امام خمینیرحمهالله مطرح كند، سكوت آمیخته به خوف بر آن جلسه حاكم بود. و اختناق شدید پس از قیام 15 خرداد 1342 بر آن جلسه سایه افكنده بود و اگر كسی كوچكترین مخالفتی میكرد، مجازاتش تبعید، حبس و شكنجه بود؛ امّا شهید قاضی این اهانت آشكار را برنتافت و با شجاعت و صلابت از جای خویش برخاست و صندلی را برداشت تا بر سر رئیس ساواك بكوبد كه مأمورین مانع این كار شدند. (13)
اگرچه فروتنی شهید قاضی در برابر اقشار گوناگون نمونه بود؛ ولی برای مقامات رژیم ستمگر پهلوی هیچ ارزشی قایل نبود و اگر بالاترین مدیر استان در جلسه میخواست در كنارش بنشیند، نسبت به او بیاعتنایی نموده و برایش جایی باز نمیكرد.
یك بار در مسجدی برای یكی از درباریانِ فوت شده مجلس ترحیمی برگزار كرده بودند و برای اجرای این مراسم راههای منتهی به این مكان را بستند، وقتی شهید قاضی میخواست از آنجا عبور كند، افسری از شهربانی جلو آمد و گفت: آقا! نمیتوانید از اینجا بروید. آن مجاهد شهید خطاب به وی گفت:از جلوی من دور شو! با آن مأمور چنان رفتاری كرد كه ترسید و كنار رفت. (14)
هنگام حكومت نظامی سال 1357 ش تعدادی تانك از پادگانهای قزوین به تبریز آورده بودند تا بدین وسیله برخی منازل و اماكن را هدف گلوله قرار دهند و بین مردم رعب و هراس بوجود آورند تا از خوف جان و از دست دادن خانه و كاشانه در تظاهرات شركت نكنند. حجتالاسلام و المسلمین میرزا نجف آقا زاده میگوید: شهید قاضی به بنده فرمودند كه با فرماندار نظامی تماس بگیرم. من هم اطاعت كردم و با وی ارتباط برقرار كردم. آیت الله قاضی گوشی را از من گرفتند و خطاب به وی فرمودند: آیا شما به خاطر یك قلدر میخواهید كشور را به آتش بكشید و افزود: شما شانس داشته باشید كه من تا صبح زنده نمانم، اگر صبح فرا برسد، كفن میپوشم و در جلوی مردم به خیابان میآیم. شما با تانكهایتان و ما هم با كفنهایمان. ببینم كار به كجا میكشد.
فرماندار نظامی از تهدید تلفنی و اقتدار شهید قاضی احساس هراس نمود و به آقا قول داد كه هم اكنون به پادگان میروم و جلوی حركت تانكها را میگیرم و چنین هم شد. (15)
جویبار عاطفه
آیت الله قاضی ادارة خانوادهای هفت نفره را عهدهدار بود، او نسبت به اهل خانهاش از هرگونه اظهار محبتی دریغ نداشت، وجودش برای فرزندانش توأم با آرامش و امنیت روانی بود. هرگز با همسر و اولادش به درشتی و خشونت رفتار نكرد. اگرچه فشارهای سیاسی ـ اجتماعی و ناملایمات فراوانی را تحمل میكرد؛ ولی عوارض این گرفتاریها و آشفتگیها را به منزل نمیبرد و با سیمایی آرام، شاد و با نشاط به خانه گام مینهاد، گویی كه هیچ اتفاقی برایش روی نداده است.
برخورد فروتنانه و محترمانهاش با اهل خانه كه با نوعی خردمندی و رفتاری حكیمانه توأم بود، آنان را برای رعایت فضایل اخلاقی و كرامتهای انسانی راغب میساخت. او هیچگاه در برابر كردار و رفتارهای فرزندانش واكنشهای عجولانه نشان نداد و مشی توأم با بردباری را در این عرصه پیش گرفت.
تنها موضوعی كه بیشتر مورد توجه و تأكید این پدر پارسا و مربی مهذّب اخلاق بود و در صورت لزوم ـ با رعایت افراد خانه ـ تذكر میداد، انجام وظایف شرعی و حفظ شئونات و شعائر اسلامی از سوی افراد بود؛ البته ستارة اخلاص، ایمان و معنویت این مرد بزرگ چنان بر خانهاش در حال پرتو افشانی بود كه دیگر نیازی دیده نمیشد كه اهل خانه برای اقامه نماز و انجام دیگر واجبات الهی سفارش شوند.
هر چند وقت یك بار شهید قاضی نور دیدههای خود را فرا میخواند و ضمن پند و اندرز، راه و رسم زندگی را از دیدگاه قرآن و سنت نبوی و مرام علوی به آنان آموزش میداد. در هر محفل و مجلسی فرزندان را به احترام و تكریم مادرشان سفارش میكرد و بارها تأكید مینمود كه مادرتان در حق شما زحمتهای طاقت فرسایی تحمل كرده است و كمتر بانویی دیده میشود كه اینگونه با سختیها و دشواریها كنار بیاید، قدرش را بدانید و نسبت به او رئوف و فروتن باشید!
هنگامی كه دور از خانه در تبعید بهسر میبُرد، طی نامههایی كه برای فرزندان خود مینگاشت، آنان را به رعایت احترام مادر و احسان به او فرا میخواند. (16)
پیر پارسا
شهید قاضی به نماز اوّل وقت تأكید ویژهای داشت و در هر شرایطی نمازهایش را اوّل وقت اقامه مینمود. نماز شب، تهجّد و شب زندهداری را به هیچ بهانهای ترك نمیكرد و قبل از طلوع فجر بستر استراحت را ترك میكرد و خود را برای اقامه نوافل مهیا میساخت. فرزندش در این باره مینویسد:
«مرحوم آقا قبل از اذان صبح و سحرگاهان صلوةاللیل را میخواند؛ حتی یادم هست دعاهای ویژهای را كه اهلش میخوانند، میخواند و از درگاه الهی برای اهل ایمان مغفرت و رحمت طلب میكرد. همیشه مرحوم والد تأكید میكرد بر نمازهای خود مراقبت كنید و توصیه مینمود كثیر الصلوة باشید، هیچ چیز به اندازة نماز آدمی را به خدا نزدیك نمیكند. (17)
شرارههای شوق
شهید قاضی به پیوستگی نَسبی با خاندان عترت اكتفا نمیكرد و از طریق تزكیة درون و آراستن دل و ذهن به معنویت، خانة وجود را برای تابش انوار اهل بیتعلیهمالسلام مهیا ساخت. این روند یك نوع معرفت قلبی را برایش به ارمغان آورد كه در جهتگیری سیاسی و اجتماعی او بسیار مؤثر بود. در واقع حبّ امام تبلور تصمیمگیریهای او در میدان فكر، رفتار و موضعگیریها بود.
هر كس و هر صنف كه موضوع یا مسئلهای را بر خلاف مذهب اهلبیتعلیهمالسلام در نوشتهها و سخنرانیها مطرح میكرد، مرحوم قاضی را به شدت به خروش، جنبش و جوشش وادار میكرد و با شدت تمام و صلابتی ویژه، در مقابل آن جریان موضعگیری میكرد و از طریق بیانات مستدل، نوشتههای معتبر و مستند روایی و تاریخی، حقانیت اهلبیتعلیهمالسلام را به اثبات میرسانید. از كتب و آثارش این دفاع خالصانه كه توأم با شور و شوق است، دیده میشود. (18)
اگر كسی به شخص وی اسائة ادبی میكرد، به راحتی او را عفو مینمود؛ ولی در برابر بیاحترامی به ساحت مقدس خاندان عترتعلیهمالسلام هیچگونه اغماضی نداشت. او طبع لطیف و ذوق شعری را نیز در مدح و منقبت اهلبیتعلیهمالسلام بهكار گرفت و با كولهباری گران سنگ از فقه، اصول، حدیث، رجال، حكمت و عرفان، محو در ائمة اطهارعلیهمالسلام بود.
مدام احادیثی مستند را زینتبخش كلام جذّاب و شیوای خود قرار میداد؛ حتی در گفتارهای عادی میكوشید با نقل روایتهایی، اظهارات خود را نورانی و استوار نماید.
هرگاه بر فراز منبر قرار میگرفت، امكان نداشت خاتمة كلامش را با ذكر مصائب خاندان عصمتعلیهمالسلام زینت ندهد. تألیف كتاب ارزشمندی چون «تحقیق» دربارة اوّل اربعین حضرت سید الشهداءعلیهالسلام، گواه آن است كه او حتی تواناییهای تحقیقاتی را در این راستا بهكار میگرفت.
آنگاه كه با سرشك و اشك از مظلومت شهید سخن میگفت، در واقع روح مبارزه را در جانهای شیفته میدمید. محراب و منبرِ مسجد شعبان تبریز هنوز انعكاس صدای او را به یاد میآورد كه با فریاد فرحزای «یا بن الزهراعلیهاالسلام» و پیوستگی با حماسة عاشورا نفرت خویش را از ستمگران عصر آشكار میساخت. طنین كلام دلنشین زیارت وارث آن مرحوم هنوز گوشهای رهروانش را مینوازد و اشتیاق آن شهید عزیز هنوز حرارتبخش مجالس سوگواری اهلبیتعلیهمالسلام میباشد. (19)
قبل از آنكه شهید قاضی به حوزة نجف اشرف برود، در فراگیری مباحث كلامی ذوق وافری داشت؛ از آن جمله، در موضوع علم امام و پیامبرصلیاللهعلیهوآله، به مطالعاتی روی آورد و چون مسیر عادی و متداول، وی را قانع نكرد، به دامن اهل بیتعلیهمالسلام دست توسل زد و از آل اطهارعلیهمالسلام در این باره استمداد طلبید. سالی در ایام تحصیل توفیق زیارت آستان قدس رضوی نصیب وی گردید و مدتی را در جوار این بارگاه انور گذرانید و به درس جمعی از اساتید میرفت تا از هر خرمنی خوشهای برچیند، خودش ماجرا را چنین نقل میكند:
«چند روزی به حضرت رضاعلیهالسلام توسّل نمودم و در حرم مطهر پشت سر مبارك مینشستم و منظورم این بود كه میخواستم در موضوع علم امام توجهی از آن حضرت بشود و در اینباره باورم مستحكم گردد، و از قرآن مجید برایم حقیقت مزبور كشف گردد.
چند روزی بر این منوال گذشت و به توسّل خود ادامه دادم، تا آنكه روزی در همان مكان مقدس در تفكر بودم، گویا به قلبم الهام گردید در موضوع مسئله علم پیامبر و امامعلیهالسلام آیة شریفة تطهیر كفایت میكند و به موجب مفاد آن، جهل به وجود مبارك آن حضرات راه نمییابد.» (20)
ویژگیهای فردی
آن عالم عامل آنچنان از معنویت معارف قرآنی و روایی تأثیر پذیرفته بود كه تمام حالات، رفتار، ارتباطها و برخوردهایش ریشه در موازین شرعی و دینی داشت. در لباس پوشیدن، كفش به پا كردن، غذا خوردن، طرز نگهداری وسایل و امكاناتی كه در اختیارش بود و حتی طرز مطالعه و چگونگی حفاظت از كتاب و كتابخانه، نوشتن، یادداشت برداری و خلاصه نویسی، نظم، نظافت و برنامهریزی را مراعات میكرد و اصولاً این ویژگیها به عنوان خصال اصلی وی در میان خانواده و خویشاوندانش یك ضربالمثل بود.
به هنگام آماده شدن برای شركت در مجالس عمومی و محافل خصوصی و نیز موقع تدریس و تبلیغ، شخصاً لباس خویش را مرتب میكرد. تا آخر مجالس چهارزانو مینشست، مراقب بود كه مبادا عبا از دوشش بیفتد. چنانچه برخی دوستانش نقل كردهاند، ما متوجه نمیشدیم كه شلوار آقا چه رنگی دارد. برایش كهنه و نو بودن جامه اهمیت نداشت؛ اما به تمیزی و پاكیزگی لباس توجهی خاص نشان میداد. نه تنها در میان دوستان، آشنایان و مراجعین، مسایل اخلاقی را كاملاً رعایت میكرد؛ بلكه در میان اهل خانه قبایی ساده بر تن مینمود و عرقچینی بر سر مینهاد و هرگز سر برهنه نمینشست.
آن فاضل گرانمایه تا بدان حدّ مقید به انجام مستحبات بود كه حتّی در خوردن و آشامیدن، از سفارشهای بهداشتی و طبّی اسلام غفلت نمیكرد و افراد خانواده و اطرافیان را به رعایت این نكات و امور مستحبی سفارش مینمود؛ تا زمانی كه گرسنه نمیگردید، لب به غذا نمیزد و قبل از آنكه سیر گردد، از خوردن دست میكشید. با این حال غذا را با شتاب نمیخورد و درنگ در این كار را لازم میدید. قبل از برخاستن از سر سفره خداوند را سپاس میگفت. در صورت امكان صبحها قبل از صرف صبحانه یك عدد سیب میخورد و فوایدش را برای افراد برمیشمرد.
وقتی كسی در حال سخن گفتن بود، میان سخنانش حرف نمیزد و با دقت به اظهاراتش گوش میداد؛ اگرچه آن گوینده كودك بود. اگر كسی سؤالی یا موردی از ایشان نمیپرسید، او نیز خاموش بود.
به دانستن و كشف حقیقت اشتیاق ویژهای داشت و شیفتة كاوش در منابع گوناگون بود و در هر شرایطی در پی یافتن حقایق ناب، ساعتها به مطالعه مشغول میگردید و در این راستا خسته نمیشد، خودش بر این باور بود كه گشت و گذار در بوستانهای معرفت و اندیشه، نه تنها ملال انگیز نمیباشد؛ بلكه به بُعد حقیقت جویی آدمی طراوت میبخشد و اذهان را شكوفا میسازد.
احترام به بزرگ و كوچك از دیگر خصال وی بود؛ حتی یك نفر كه تازه مشغول خواندن «امثله» و «صرفمیر» بود، با یك شخصیت بلند آوازة علمی، از دیدگاه او، در این باره تفاوت نمیكرد.
و اگر شخصی به محضرش میرسید، آقا فوراً با تمام قد و قامت از جایش بلند میشد و با نوعی نشاط و تكریم، او را احترام میكرد. در این باره بین دوست و دشمن تفاوتی قائل نمیگردید.
اگر افرادی با ایشان در مرامهای سیاسی و مسائل اجتماعی اختلاف سلیقه داشتند و یا پشت سرش یاوهگویی كرده بودند یا در جایی كم احترامی نموده بودند، وقتی به منزل آقا میآمدند و یا در محفلی كه وی حضور داشت وارد میشدند، شهید قاضی تمام آن نارواییها را فراموش میكرد و نادیده میگرفت و از جای خود برمیخاست و تازه وارد را احترام مینمود و دربارة زندگی و اوضاع اقتصادی و رفاهی وی احوالپرسی میكرد. (21)
خلق و خوی اجتماعی
توجه به افراد جامعه، رعایت حال محرومین و رنج دیدگان از سوی آیت الله قاضی، در باورهای اساسی ریشه داشت. یكی اینكه به بركت ذكر، دعا، تهجّد و نیایشهای عارفانه، انواع تعلقات فناپذیر را از خود دور ساخته بود و این ویژگی برایش نوعی آزادگی معنوی و تعالی روحی به ارمغان آورده بود.
دوّم اینكه به بركت سلوكِ معرفتی و تضعیف تمایلات نفسانی، فضایلی در وجودش به شكوفایی رسید كه بر اساس آنها، از دایرة خویشتن قدم فراتر نهاد و بذرهای محبّت، فداكاری، عفو، بذل و بخشش، تعاون و همكاری، همدردی، دل سوزی و غمگساری در جامعه افشانیده بود.
سوم آنكه آیت الله قاضی بر اساس نگرشی كه از منابع اصیل شیعه بدست آورده بود، برای انسانهای پیرامون خود نوعی كرامت و منزلت قائل بود و عقیده داشت كه ما موظف هستیم برای حفظ شئونات ذاتی افراد تلاش كنیم.
چهارم آنكه شهید قاضی به دلیل شكوفا ساختن كمالات در قلب و ذهنش، بین سرنوشت و سعادت خود با بهروزی و آرامش دیگران پیوندی عمیق احساس مینمود. روح احساس مسئولیت چنان در وجودش قوت گرفته بود كه نمیتوانست فارغ از دردها و رنجهای دیگران برای خود زندگی بدون دغدغهای تدارك ببیند.
وظیفة سنگین حمایت از مظلومان و محرومان، مبارزه با ستمگران، یاغیان و اشرار، امر به معروف و نهی از منكر، اهتمام به امور مسلمین، سود رسانی به جامعه و تلاش برای ایجاد انسجام و اتحاد در جامعة اسلامی، از جلوهها و ثمرات روح مسئولیتپذیری آن شهید والا مقام بوده است.
آن متفكر وارسته به سادهپوشی و سادهزیستی التزام عملی داشت و بر خلاف تواناییهای مادی، در سطح بسیاری از مردم عادی و حتی محرومان میزیست. از اشرافیت، تجملگرایی و رفاهزدگی گریزان بود و از نزدیك با مشكلات و آلام مردم مأنوس بود. افراد كم بضاعت و مستضعف به راحتی میتوانستند با او ارتباط برقرار كنند. درِ خانهاش به روی همه باز بود. همه بدون مانع به محضرش میرسیدند و به درد دلها و شرح گرفتاریها میپرداخنتند و او هم در حدّ توان گرهگشایی مینمود. او موفق گردید بیش از دویست خانوادة بینوا و كم بضاعت را صاحب خانه نماید. ضمن اینكه خود اینگونه دربارة محرومان اهتمام میورزید، اطرافیان را به یاری مستمندان تشویق میكرد و اصولاً او از بنیانگذاران اصلی هیأت حمایت از مستمندان تبریز به شمار میرفت. (22)
شهید قاضی حقشناس و قدردان افراد بود و نیكیها را هر چند اندك بود، بزرگ جلوه میداد و فراموش نمیكرد. با سخاوت تمام درصدد بود رفتار خوب اشخاص را مورد تقدیر و تشكر قرار دهد. مرحوم غنیزاده، مدیر روزنامة «افتخار ملی» تبریز نقل كرده است: آیت الله قاضی خدمتی را كه وی در حقش انجام داده بود، حتی بعد از گذشت پانزده سال، از یاد نبرده بود. (23)
آن مرد میدان تقوا، به وفاداری در دوستی و پایبندی به قول و قرار و حاضر شدن در موعد مقرّر بسیار اهمیت میداد. با هر كس رفت و آمد داشت تا آخر در رفاقت خود پابرجای میماند. هیچگاه حق نان و نمك را از یاد نمیبرد و حقدوستی را ضایع نمیكرد. به كسی اجازه نمیداد دستش را ببوسد و اگر فردی به این قصد دستش را میگرفت، به شدت خود را عقب میكشید. اگر در فرصتی بر مخالف خویش غلبه مییافت، اصل رأفت اسلامی را در نظر میگرفت. (24)
سرهنگ سلیمی كه از ساواكیهای تبریز بود، در تهران دستگیر شد. او از بازداشتگاه خود، نامهای برای شهید قاضی نوشت و از وی تقاضای عفو نمود و درخواست كرد در تبریز به پروندهاش رسیدگی شود. شهید قاضی، نامه و شرحی را كه دربارة آزار و اذیت سلیمی، نسبت به خود گزارش نموده بود، به دادسرای انقلاب اسلامی تبریز ارسال داشت و خاطرنشان ساخت كه اینجانب شخصاً نسبت به خودم (با وجود این آزارها) در مقام انتقامجویی از نامبرده نمیباشم. موقعیت اینجانب اجّل از آن است كه با امثال ایشان از باب انتقام گرفتن وارد شوم؛ بلكه جزای آن اذیتها را به منتقم حقیقی واگذار میكنم و شخصاً از حق مشروع خود میگذرم و عفو و اغماض را پیشة خود میسازم. (25)
میهمان قدسیان
سرانجام انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینیرحمهالله به پیروزی رسید و پس از این تحول سترگ، تلاشهای شهید قاضی نه تنها كم نگردید؛ بلكه مضاعف گشت.
با طلوع صبح صادق انقلاب، از نخستین اقداماتی كه صورت گرفت، برپا كردن نماز جمعه بود. امام خمینیرحمهالله در مرداد سال 58 ش. طی حكمی آیت الله قاضی را به عنوان نمایندة تامالاختیار خویش و امام جمعة تبریز منصوب نمود. اولین نماز جمعهای كه ایشان در تبریز اقامه نمود، روز جمعه 23 رمضان المبارك سال 1399 مصادف با 27 مرداد 1358 (روز جهانی قدس) بود. مهمترین تلاش ایشان در این دوران، ایجاد امنیت و ثبات، تحرك بخشیدن به سازندگیها، رفع كدورتها و كاستیها و نظارت بر حفاظت از امكانات عمومی بود.
شهید قاضی در راهاندازی و فعال كردن كمیتههای انقلاب اسلامی تلاش چشمگیری انجام داد. احداث و بازسازی مساجد و مراكز فرهنگی و تبلیغی از دیگر تلاشهای وی میباشد. ساخت مساجد «طوباییه»، «ارزیل» در روستای ارزیل، «امام حسینعلیهالسلام» در آخر كوچه باغ تبریز، «آیت الله حكیم» در خیابان كمربندی، تجدید بنای مسجد شعبان، واقع در اول خیابان تبریز و نیز احداث حسینیة امام حسینعلیهالسلام از مهمترین اقدامات او در این زمینه بهشمار میرود.
مدتها بود كه شهید قاضی به قتل تهدید گردیده بود و او به اطرافیانش گفته بود، «اینها تصور میكنند من از مرگ هراس دارم؛ والله كه آرزویم رسیدن به فیض شهادت است و كاش بنده هم، مثل آیت الله شهید مطهری به این مقام برسم.»
روز دهم آبان سال 1358، مقارن با عید سعید قربان، شهید قاضی در پیشاپیش صفهای به هم پیوستة امت مسلمان و سلحشور تبریز نماز عید قربان را خوانده و در خطبههایش از خصومتها و بدخواهیهای ضد انقلاب و خط نفاق پرده برداشت. غروب همان روز، بعد از اقامة نماز مغرب و عشا در مسجد شعبان، هنگامی كه با همراهان عازم خانه بود، دستی پلید از آستین آلوده به خیانت و نفاق بیرون آمد و آن فاضل گرانمایه و دانشمند را به شهادت رسانید. و برگ سیاه دیگری بر پروندة گروهك فرقان افزود. پیكر غرق در خونش روز بعد، بعد از تشییعی باشكوه در «مسجد مقبره» به خاك سپرده شد. امام خمینیرحمهالله بدین مناسبت پیامی صادر فرمود و ضایعة شهادت آیت الله قاضی را به عموم علمای اعلام و مردم غیور و مجاهد آذربایجان و خصوصاً بازماندگان این شهید سعید تسلیت گفت. (26)
پینوشـــــــــــــتها:
(1). اعيان الشيعه، سيد محسن امين، بيروت، (لبنان)، دارالتعارف للمطبوعات، 1402 ق، ج3، ص553؛ ريحانة الادب، ميرزا محمدعلي مُدرّس تبريزي، تهران، خيام، چ چهارم، 1374، ج4، ص45.
(2). مختصري از تاريخ زندگي علامه شهيد قاضي طباطبايي، محمد عاصفي، تبريز، انتشارات شفق، طبع اول، 1400ق، 1358ش، ص9.
(3). كاروان علم و عرفان، غلامرضا گليزواره، قم، حضور، چ اول، 1380ش، ج2، ص248.
(4). مجله پيام انقلاب، 8/8/1361، ش70، ص55 ـ54.
(5). بررسي و تحليلي از نهضت امام خمينيرحمهالله، سيدحميد روحاني (زيارتي)، قم، انتشارات اسلامي، چ اول، 1362، ج 1، ص43.
(6). مجلسنشين قدس، علي اصغر شعردوست، قم، نشر دانش اسلامي، چ اول، 1361 ش، ص24 ـ23.
(7). الفردوس الاعلي، محمد حسين كاشف الغطاء، با تعليقات شهيدقاضي طباطبايي، تبريز چ دوم، 1332 ش، پاورقي، ص64.
(8). مجلس نشين قدس، ص85 و 94.
(9). مصاحبه با آيت الله بنيفضل، پيام انقلاب، هفتم آبان 1362، ش 96، ص40.
(10). يادواره شهيد قاضي، (ويژهنامه جمهوري اسلامي)، 11/8/1362، ص3-2.
(11). شهيد قاضي طباطبايي، رضا رسولي، تهران، سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزش وزارت آموزش و پرورش، چ اول، 1383، ص23 ـ21.
(12). زندگي و مبارزات شهيد قاضي طباطبايي، رحيم نيكبخت و صمد اسماعيلزاده، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چ اول، 1380، ص143 و 148.
(13). مصاحبه با حجت الاسلام نجف آقازاده، ضميمة كتاب تنهايي و پايداري، ص80 ـ79.
(14). مجله پيام انقلاب، ش96، 7/8/1362، ص40.
(15). تنهايي و پايداري، ص80 و 81.
(16). قاضي طباطبايي قلّه شجاعت و ايثار، (ديدار با ابرار، ج 40)، محمد ابراهيمنژاد، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، چ اول، 1373، ص108 ـ107.
(17). زندگينامة آيت الله قاضي طباطبايي در مصاحبه با سيدمحمدتقي قاضي، ويژهنامه بزرگداشت سالگرد شهادت اولين شهيد محراب حضرت آيت الله قاضي طباطبايي، تبريز، آبان 1380، ص 13 - 9 ؛ گفت و شنود با حجةالاسلام سيد محمد تقي قاضي (فرزند شهيد) مندرج در كتاب تنهايي و پايداري، حسين نجفي، تبريز، اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي آذربايجان شرقي، چ اول، بهار 1379، ص93 ـ92.
(18). گفت و شنود با حجةالاسلام سيد محمد تقي قاضي؛ كتاب تنهايي و پايداري، ص93.
(19). مجلسنشين قدس، ص103 ـ102.
(20). اين ماجرا را شهيد قاضي طي نامهاي براي شهيد دستغيب نوشتند كه در جلد دوم پرونده وي كه توسط ساواك تنظيم گرديده، آمده است.
(21). زندگينامة آيت الله قاضي طباطبايي در مصاحبه با سيد محمد تقي قاضي، ص10- 9؛ قاضي طباطبايي قله شجاعت و ايثار، ص111ـ 110؛ تنهايي و پايداري، ص93 ـ92.
(22). زندگي و مبارزات شهيد آيت الله قاضي طباطبايي، ص147 ـ 145.
(23). روزنامه افتخار ملّي، ش300، 19/8/1370، ص1و4.
(24). زندگي و مبارزات آيت الله قاضي طباطبايي، ص147.
(25). روزنامه رسالت، ش1394، ص4.
(26). صحيفه امامرحمهالله، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چ سوم، 1378، ج 10، ص420.