اشاره
خورشید به وسط آسمان رسیده بود كه قنبر، دوان دوان خود را به مسجد رساند، بر آستانه در ایستاد و نفسزنان امیر مؤمنان، علىعلیهالسلام را از به دنیاآمدن نوزادشان باخبر ساخت و عرض كرد: «مولاى من! هم اكنون آمدهام كه هم بشارت دهم و هم اسم و كنیه نوزاد را از شما بپرسم.»
برق شادى در چشمان آسمانى آن امام جهید و با گامهایى پرصلابت و دلى سرشار از احساس، به سوى خانه قدم برداشت. درِ خانه باز شد و حضرت زینبعلیهاالسلام به استقبال آمد. حضرت علىعلیهالسلام داخل شد و زینبعلیهاالسلام قنداقه كودك را به دست وى داد. اشك شوق از دیدگان پدر بر چهره نوزاد لغزید و او را در آغوش فشرد.
سپس آن والا مقام، سنّت رسول خداصلىاللهعلیهوآله را اجرا كرد و در گوش راستش اذان و در گوش چپ او اقامه گفت و لحظاتى بر چهره نوزاد خویش، خیره ماند. میلاد او، چهارم شعبان سال بیست و ششم هجرى (1) هنگام ظهر (2) بود.
سنّت نامگذارى
میان اعراب، حتى در دوران جاهلیت، سنتى رواج داشت كه نام نوزاد را از روى تفأّلى بر آیندهاش برمىگزیدند؛ یعنى اگر مىخواستند در آینده، صفتى در وى بارز شود و برجستگى یابد، نامى برگرفته از آن صفت بر او مىنهادند تا بعدها زمینه دستیابى به آن صفت در آن شخص بیشتر هموار شود؛ یعنى فرد بكوشد تا از اسمش، مسمّایى حقیقى بسازد و روحیات خود را به نام خویش نزدیك كند؛ همچنانكه امروزه نیز روانشناسان، اثر تربیتى نام اشخاص را دریافتهاند.
چه بسا آنانكه به دلیل داشتن اسم نیكو، خود را از بسیارى بدیها دور مىدارند و چه بسیار افرادى كه به سبب داشتن نام نامناسب و بىارزش، براى شخصیتشان نیز ارزش چندانى قائل نمىشوند. گاه برخى كه هوشیارتر هستند، بعدها، اسم خود را به نامى نیكوتر تغییر مىدهند؛ از اینرو است كه در اسلام سفارشهاى بسیارى براى گذاشتن نام نیكو دیده مىشود.
شخصى از رسول خداصلىاللهعلیهوآله پرسید: «حقّ فرزندم بر من چیست؟» پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله پاسخ فرمود: «تُحَسِّنِ اسْمَهُ وَأَدَبَهُ وَضِعْهُ مَوْضِعاً حَسَناً؛ (3) نام خوبى بر او برگزین و نیكو، تربیتش كن و او را در موقعیت [و شغل] خوبى بگمار.»
نیز فرمود: «اَوَّلُ مَا یبَرُّ الرَّجُلُ وَلَدَهُ أنْ یسَمِّیهِ بِاسْمٍ حَسَنٍ فَلْیحْسُنْ أَحَدُكُمُ اسْمَ وَلَدِهِ؛ (4) نخستین كار نیكى كه انسان باید براى فرزندش انجام دهد، این است كه اسم نیكو بر او بگذارد. پس همگى شما باید نام خوب بر فرزندتان بگذارید.»
پس از اینكه نوزاد خانه علىعلیهالسلام به عرصه گیتى گام نهاد، او را در قنداقهاى نهادند و به دست آن جناب دادند. چشمها منتظر و دلها بىقرار بود تا ببینند امام، نوزادش را چه مىنامد و به چه انگیزهاى، آن را برمىگزیند.
آن حضرت براى عمل به سنت رسول خداصلىاللهعلیهوآله و براى اینكه تفأّلى بر آینده درخشان نوزاد خویش زده باشد، او را عباس نامید. عباس در اصطلاح عرب از ماده عَبَسَ به معناى «در هم كشیدن بشره و گرفتگى صورت» (5) است. برخى عباس را به معناى شیرى گرفتهاند كه دیگر شیرها از او مىگریزند. (6) و برخى دیگر، آن را به «الاسد الغضبان؛ شیر خشمگین» ترجمه كردهاند. (7)
از آنجا كه امام علىعلیهالسلام از شجاعت و شكوه ایستادگى و پایمردى عباسعلیهالسلام در پیكار با دشمنان حقیقت، آگاهى كامل داشت، او را عباس نامید. (8)
حضرت عباسعلیهالسلام مصداق روشن و بارز آیه «أشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» (9) بود. (10) وى از سویى، وارث گنجینه دلیرى و مردانگى نسلى شمرده مىشود كه از هاشم، جدّ بزرگ او آغاز شد و تا پدر بزرگوارش، على بن ابى طالبعلیهالسلام ادامه داشت و از سوى دیگر، با دریاى نامآورى و استعداد خانواده مادرىِ خویش پیوند داشت كه این دو، از آن جناب وجودى سرشار از كمال و افتخار آفرید.
كنیههاى حضرت عباسعلیهالسلام
كنیه، در فرهنگ عربى به نامهایى مىگویند كه پیشوند اَبْ در مردان، وام در زنان داشته باشد. سنت انتخاب چنین نامى براى افراد در میان قبایل عرب، گونهاى از بزرگداشت و تجلیل براى فرد است. (11)
در اسلام نیز توجه زیادى به آن شده است. غزالى مىنویسد: «رسول خداصلىاللهعلیهوآله اصحاب خود را از روى احترام براى به دست آوردن دلهایشان با كنیه صدا مىزد و براى افراد بىكنیه، كنیهاى انتخاب مىفرمود و سپس آنها را بدان مىخواند. مردم نیز از آن پس، فرد مذكور را با آن مىخواندند. حتى آن حضرت براى افرادى كه فرزندى نداشتند تا كنیهاى داشته باشند، كنیهاى مىنهاد. پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله رسم داشت حتى براى كودكان نیز كنیه برمىگزید و آنان را مثلاً ابا فلان صدا مىزد تا دل كودكان را نیز به دست آورد.» (12)
در اینجا برخى كنیه هاى حضرت عباسعلیهالسلام برشمرده مىشود:
1. ابو الفضل
در منابع بسیارى، كنیه آن حضرت را ابو الفضل برشمردهاند (13) كه در بین كنیههاى ایشان، ابو الفضل (= ابو فاضل، ابو الفضائل) مشهورترین است؛ امّا موارد دیگر، یا غیرمشهور هستند و یا اینكه پس از واقعه كربلا، او را بدان خواندهاند. در باره این كنیه، بحث وجود دارد كه آیا واقعى بوده و آن حضرت، پدر فرزندى به نام فضل بوده است یا اینكه به صورت اعتبارى و در واقع، لقبى بوده است كه بدینشكل به او نسبت دادهاند. گفتهها و احتمالاتى در این زمینه وجود دارد كه بدان پرداخته مىشود:
الف. آنچه از بررسى اسامى افراد در تاریخ به دست مىآید این است كه انتخاب كنیه، همواره بر اساس نام فرزند بزرگتر فرد نبوده و در موارد بسیارى، این قاعده وجود ندارد.
ب. نوشتهاند در خاندان بنى هاشم، هر كه عباس نام داشت، به او ابو الفضل مىگفتند؛ همانگونه كه عباس بن عبد المطلّب، عباس بن ربیعة بن الحارث بن عبد المطلّب و... نیز چنین بودهاند. (14) این مطلب، گفتهاى مقبول و موجّه به نظر مىرسد.
ج. برخى دیگر گفتهاند این كنیه برگرفته از برترى و فضلى بوده است كه از كودكى در حضرت نمود فراوان داشته است و او را بدان صفت مىشناختهاند؛ آنگونه كه در سوگ او نیز سرودهاند:
اَبَا الْفَضْلِ یا مَنْ أسَّسَ الْفَضْلَ وَالإبَا أَبِى الْفَضْلُ إلاَّ أنْ تَكُونَ لَهُ أَبَا (15)
اى ابو الفضل! اى كسى كه هر برترى و پاكدامنى را بنا نهادى! آیا براى من برترى و فضلى وجود دارد كه تو پدر آن نباشى؟ (آیا كسى مىتواند فضلى داشته باشد كه در تو نباشد.)
همچنین در بین اعراب و مسلمانان نیز چنین سنتى بسیار دیده مىشده است كه كنیه افراد را بر اساس ویژگیهاى آنان مىگذاشتهاند. آوردهاند روزى رسول خداصلىاللهعلیهوآله شنید كه فردى را ابو الحَكَم مىخوانند. پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله او را نزد خود خواند و فرمود: «همانا حَكَم (داور) خداست و حُكم از آن اوست؛ تو چرا ابو الحكم خوانده مىشوى؟» او پاسخ داد: هرگاه قبیلهام بر سر مسئلهاى اختلاف پیدا مىكنند، نزد من مىآیند و من، بین آنان داورى و با صادر كردن حكم خویش اختلاف را برطرف مىكنم.» پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله به او فرمود: «چه كار خوبى مىكنى!» (16) و برگزیدن چنین كنیههایى را بر افراد، بدون اشكال دانست.
د) گذشته از مطالب پیشین، منابع، در ردیف فرزندان عباسعلیهالسلام نام پسرى را به اسم فضل آوردهاند؛ (17) امّا چون فضل، فرزندى نداشت، احتمال این وجود دارد كه نام او از حافظه تاریخ حذف شده باشد. این مسئله، سبب شده است كه برخى براى توجیه كنیه حضرت عباسعلیهالسلام بر مطالبى مانند آنچه گذشت، تمسك جویند؛ گرچه هیچیك از آنها با هم منافاتى ندارد و قابل جمع است؛ یعنى وقتى در كودكى، شخصى را ابو الفضل بخوانند، در او زمینههایى هم ایجاد مىشود كه نام یكى از فرزندان خویش را فضل بگذارد.
2. ابو القِرْبَة
در لغت عرب، قِرْبَة به معناى «مشك آب» است. ایشان را به دلیل آبرسانى در كربلا، اینگونه نامیدهاند.
در بسیارى از منابع تاریخى و رجالى، ابو القربة را براى حضرت ذكر كردهاند. (18)
3. ابو القاسم
كنیهاى غیرمشهور براى حضرت است؛ (19) اگر چه برخى نوشتهاند آن جناب، فرزندى به نام قاسم داشت كه در كربلا به شهادت رسید. (20)
4. ابو الفَرجَة
در لغت عرب «فرجه»، «گشایش در سختى و برطرف شدن اندوه» معنا شده است. برخى آن را براى حضرت برشمردهاند كه بیشتر به لقبى در قالب كنیه مىماند. دلیل آن هم برطرف كردن اندوه و گشایش در سختیها در نتیجه توسّل به او است. (21)
لقبهاى حضرت عباسعلیهالسلام
به عناوینى كه بر اثر بروز ویژگیهایى در انسانها، به آنان نسبت داده شود و بیانگر ویژگىشان باشد، لقب مىگویند. آن بزرگوار، القاب بسیارى دارد. براى ایشان بیش از بیست لقب مشهور برشمردهاند كه معروفترین آنها عبارتاند از:
1. قمر بنى هاشم
حضرت عباسعلیهالسلام از جمال و زیبایى ویژهاى برخوردار بود؛ بهگونهاى كه سیماى دلرباى او جلب توجه مىكرد و چهرهاش مانند ماه تمام، تابناك مىنمود؛ چون از دودمان هاشم، جدّ پیامبرصلىاللهعلیهوآله بود، او را «ماه فرزندان هاشم» مىخواندند. قمر بنى هاشم لقبى مشهور براى حضرت به شمار مىرود و بسیارى از منابع، آن را آوردهاند. (22)
2. سقّا
سقّا از مشهورترین لقبهاى ایشان است و پس از واقعه كربلا بدان متّصف شد. (23) یكى از بىرحمانهترین حربههاى جنگى دشمن در واقعه كربلا، بستن آب بر لشكر امام حسینعلیهالسلام بود كه از روز هفتم ماه محرّم آغاز شد؛ امّا آن حضرت همراه برخى دیگر از بنى هاشم، به فرات حمله مىبرد و آب مىآورد. (24)
و این لقب را از پدران خویش به ارث برده بود؛ زیرا حضرت عبد المطلب، هاشم، عبد مناف و قُصَّى نیز چنین لقبى داشتند. حضرت ابو طالبعلیهالسلام و عباس عموى پیامبر نیز به چنین ویژگى پسندیدهاى مشهور بودند. (25)
3. باب الحوائج
او در دوران زندگانى امام مجتبىعلیهالسلام پیوسته در كنار آن حضرت به مددكارى مردم و برآوردن نیازهایشان مىپرداخت. این رویه در زمان امامت امام حسینعلیهالسلام و پیش از جریان عاشورا نیز ادامه داشت تا آنجا كه هرگاه نیازمندى نزد این دو امام همام مىآمد، حضرت عباسعلیهالسلام مأمور مىشد دستور امام خویش را اجرا كند. وى جایگاه بلندى نزد برادرش ابا عبد اللّهعلیهالسلام داشت.
نوشتهاند: «همانگونه كه پدرش امیر مؤمنانعلیهالسلام جایگاه بلندى نزد پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله داشت و باب او بود و هرگاه مشكلى روى مىداد خاتم انبیاصلىاللهعلیهوآله ابتدا آن را با علىعلیهالسلام در میان مىگذاشت، عباسعلیهالسلام نیز چنین حالتى نسبت به سید الشهداعلیهالسلام داشت. امام، هر مشكلى را با برادرش در میان مىگذاشت و از او مىخواست كه آن را برطرف كند.» (26) این مسئله سبب شد تا ایشان را «باب الحوائج؛ برآورنده نیازها» بخوانند. (27) البته گویا این لقب بعدها نیز در نتیجه توسلهاى مردم و كرامتهاى آن حضرت به ایشان داده شده است.
4. باب الحسینعلیهالسلام
شدت دلبستگى حضرت به برادر بزرگتر خود، امام حسینعلیهالسلام تا آنجا بود كه همواره خود را خدمتگزار وى مىدانست و براى اجراى فرمانهاى ایشان، همیشه پیشقدم بود. رسول خداصلىاللهعلیهوآله فرمود: «أنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَعَلِىٌّ بَابُهَا فَمَنْ أرَادَ الْمَدینَةَ فَلْیأْتِ الْبَابَ؛ (28) من شهر دانش هستم و على دروازه ورود به آن است. پس هر كس خواهان ورود به شهر دانش است، باید نخست سراغ درِ آن را بگیرد.» حضرت عباسعلیهالسلام نیز درب ورود به شهر حسینىعلیهالسلام بود.
علامه طباطبایىرحمه الله در این باره فرمود: «مرحوم سید السالكین و برهان العارفین، آقا سید على قاضى، فرمود: «هنگام كشف بر من آشكار شد كه وجود مقدس ابا عبد اللّه الحسینعلیهالسلام مظهر رحمت كلیه الهیه است و باب و پیشكار آن حضرت، سقاى كربلا، سرحلقه ارباب وفا، آقا باب الحوائج الى اللّه، ابو الفضل العباس صلوات اللّه وسلامه علیه است.» (29)
5. كَبْش الكتیبة
اصطلاحى نظامى است كه در جنگها به كار مىرفته است. این عنوان، به رزمنده شجاعى اطلاق مىشده است كه تمام صفات شجاعت و نامآورى در او جمع بوده و در پیشانى لشكر به جنگ با دشمن مىپرداخته است. كبش الكتیبة، پیش از حضرت عباسعلیهالسلام تنها به دو نفر داده شد:
ابتدا به فردى قریشى از قبیله بنى عبد الدار كه از دشمنان سرسخت مسلمانان بود و طلحة بن ابى طلحه نام داشت. او در جنگ اُحد با امیر مؤمنانعلیهالسلام مبارزه كرد و كشته شد؛ زیرا شخص دیگرى، جرئت رویارویى با او را نداشت و شجاعت و جنگاورى وى، باعث تضعیف روحیه مسلمانان شده بود.
مرگ او، تقویت روحیه مسلمانان و خوشحالى پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله را به دنبال آورد؛ زیرا باعث شد اتحاد مشركان به شدت از هم گسیخته شود و بسیارى از آنان پا به فرار گذارند. (30)
دومین فردى كه پیش از حضرت ابو الفضلعلیهالسلام به این لقب خوانده شد، مالك اشتر نخعى بود. او را در دوران خلافت امیر مؤمنانعلیهالسلام كبش العراق مىخواندند. (31) پس از وى، این لقب به حضرت عباسعلیهالسلام رسید؛ آنگونه كه از زبان ابا عبد اللّهعلیهالسلام سرودهاند:
عَبَّاسُ كَبْشُ كَتِیبَتِى وَكَنَانَتِى وَ سرُّ قَومِى بَلْ أعَزُّ حُصُونِى
عباس، پهلوان لشكر و اهل بیت من، بلكه شكستناپذیرترین دژ من است. (32)
6. حامى الظُّعَینة
در لغت عرب، ظعینة از ریشه ظَعَنَ (كوچ كرد) گرفته شده و به معناى زن هودجنشین (33) است. این لقب از جمله القابى است كه پس از واقعه عاشورا به حضرت داده شد و به معناى پشتیبان زنان هودجنشین است؛ چرا كه دلگرمى زنان اهل حرم به بازوى تواناى او بود. چه بسا پشتیبانى و حمایت از زنان بىدفاع، خود، بخش بزرگى از دفاع است و وجود او در بین لشكر، قوت قلبى براى همه به شمار مىآمد.
این لقب در عرب، پیش از وى تنها به یك نفر داده شده است و او ربیعة بن مكدم كنانى از قبیله بنى فراس است و چه در زمان زندگى و چه پس از مرگش او را اینگونه مىخواندهاند. آنسان كه در بارهاش سرودهاند:
حامى الظعینة این منه ربیعة أم أین من علیا ابیه كلام (34)
القاب یاد شده از مشهورترین لقبهاى حضرت عباسعلیهالسلام است. البته ایشان لقبهاى دیگرى نیز دارند كه بدین شرح است:
7. شهید؛ (35)
8. عبد صالح؛
9. مستجار (پشت و پناه)؛
10. فادى (فداكار)؛
11. ضَیغَم (شیر)؛
12. مؤثّر (ایثارگر)؛
13. ظَهر الولایة (پشتیبان ولایت)؛
14. طیار؛ (36)
15. اكبر؛ (37)
16. مواسى (ایثاركننده)؛
17. واقى (پاسدار)؛
18. ساعى (تلاشگر)؛ (38)
19. صدّیق (راستگفتار و درستكردار)؛
20. بَطَل (گُرد)؛
21. اطلس (چابك و شجاع، در لغت به معناى رنگارنگ یا دو رنگ (39) و كنایه از فرد زیرك و چابك است)؛
22. حامل اللّواء (پرچمدار)؛ (40)
23. صابر؛
24. مجاهد؛
25. حامى؛
26. ناصر؛ (41)
در كلام معصومانعلیهمالسلام لقبهاى دیگرى نیز براى حضرت عباسعلیهالسلام آمده است كه از جایگاه والا و مقام ارجمند آن علمدار ولایت، حكایت مىكند.
پینوشــــــــــتها:
1) بحار الانوار، محمدباقر مجلسى، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 42، ص 75 و الوقایع والحوادث، باقر ملبوبى، تهران، انتشارات جهان، 1363 ش، ج 3، ص 30.
2) بطل العلقمى، عبد الواحد بن احمد المظفر، نجف، مطبعة الحیدریه، بىتا، ج 2، ص 6.
3) فروع الكافى، محمد بن یعقوب الكلینى، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1391 ق، ج 6، ص 48.
4) همان، ص 18.
5) لسان العرب، محمد بن مكرم بن منظور، بیروت، دار الاحیاء التراث العربى، اوّل، 1407 ق، ج 6، ص 129.
6) معالى السبطین، محمدمهدى مازندرانى، قم، منشورات الشریف الرضى، دوم، 1363 ش، ج 1، ص 437.
7) مقتل الحسینعلیهالسلام، محمدتقى السید بحر العلوم، بیروت، دار الزهراء، دوم، 1405 ق، ص 310.
8) معالى السبطین، ج 1، ص 437؛ وسیلة الدارین فى أنصار الحسینعلیهالسلام، موسوى زنجانى، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، اوّل، 1395 ق، ص 268؛ كبریت الاحمر فى شرائط اهل المنبر، محمدباقر خراسانى بیرجندى، تهران، انتشارات الاسلامیه، دوم، 1376 ش، ص 384 و مقتل الحسینعلیهالسلام، بحر العلوم، ص 310.
9) فتح/29.
10) خصائص العباسیه، محمد ابراهیم كلباسى، تهران، انتشارات خامه، دوم، 1359 ق، ص 118.
11) ر. ك: لغتنامه دهخدا، علىاكبر دهخدا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، اوّل، 1373 ش، ج 11، ص 16452.
12) معارف و معاریف، سید مصطفى حسینى دشتى، تهران، انتشارات مفید، دوم، 1376 ش، ج 8، ص 595.
13) نفس المهموم، شیخ عباس قمى، قم، منشورات مكتبة بصیرتى، بىتا، ص 332؛ تنقیح المقال فى احوال الرجال، عبد اللّه مامقانى، نجف، المطبعة الحیدریه، 1352 ق، ج 1، ص 128؛ عمدة الطالب فى أنساب آل ابى طالب، ابن عنبة الحسنى، نجف، المطبعة الحیدریه، دوم، 1380 ق، ص 394؛ ذخیرة الدارین، السید عبد المجید الحائرى، نجف، المطبعة المرتضویه، 1345 ق، ج 1، ص 144 و معالى السبطین، ج 1، ص 443.
14) بطل العلقمى، عبد الواحد بن احمد المظفر، نجف، مطبعة الحیدریه، بىتا، ج 2، ص 9.
15) همان.
16) همان، ص 10.
17) العباسعلیهالسلام، عبد الرزاق المقرم، نجف، مطبعة الحیدریه، بىتا، ص 195 و المجدى فى أنساب الطالبین، نجم الدین ابو الحسن على بن محمد بن العلوى العمرى، قم، مطبعة سید الشهداء، مكتبة آیة اللّه العظمى النجفى، اوّل، 1409 ق، ص 231.
18) أنساب الاشراف، احمد بن یحیى بن جابر البلاذرى، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، اوّل، 1394 ق، ج 2، ص 192؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن الحسن الطبرسى، نجف، مكتبة الحیدریه، دوم، 1390 ق، ص 203 و مقاتل الطالبین، ابو الفرج الإصبهانى، نجف، مطبعة الحیدریه، 1385 ق، ص 55.
19) بطل العلقمى، ج 2، ص 8.
20) مقتل الحسینعلیهالسلام، محمد تقى بحر العلوم، بیروت، دار الزهراء، دوم،1405 ق؛ بحار الانوار، محمدباقر مجلسى، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ص 315 و العباسعلیهالسلام، ص 195.
21) همان، ص 10.
22) مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب السروى المازندرانى، ابو جعفر محمد بن على، قم، مطبعة العلمیه، بىتا، ج 4، ص 108؛ بحار الانوار، محمدباقر مجلسى، بیروت، مؤسسة الرساله، 1403 ق، ج 45، ص 40؛ تنقیح المقال فى احوال الرجال، عبد اللّه مامقانى، نجف، مطبعة الحیدریه، 1352 ق، ج 2، ص 70؛ اعیان الشیعة، سید محسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406 ق، ج 7، ص 429 و العوالم، شیخ عبد اللّه بحرانى، قم، مدرسة الامام المهدى، اوّل، 1407 ق، ج 17، ص 282.
23) الثقات، محمد بن حبّان، دائرة المعارف العثمانیه، اوّل، بىجا، 1395 ق، ج 2، ص 310 و السیرة النبویة، محمد بن حبّان، بیروت، مؤسسة الثقافیه، اوّل، 1407 ق، ج 1، ص 559.
24) اختصاص، محمد بن محمد بن نعمان الشیخ المفید، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1402 ق، ص 78؛ رجال الطوسى، ابو جعفر محمد بن الحسن، نجف، مطبعة الحیدریه، اوّل، 1381 ق، ص 72؛ مقتل الحسینعلیهالسلام، موفق بن احمد الملكى، مشهور به اخطب خوارزم (الخوارزمى)، قم، مكتبة المفید، بىتا، ج 2، ص29 و مقاتل الطالبین، ص 56.
25) تاریخ یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، بیروت، دار صادر، بىتا، ج 2، ص 76؛ سیرة النبویة، ابن هشام، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1355 ق، ج 1، ص 96.
26) بطل العلقمى، ج 3، ص 35.
27) مقاتل الطالبین، ص 55؛ بحار الانوار، ج 45، ص 40؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 108؛ بطل العلقمى، ج 3، ص 208 و كبریت الاحمر، ص 384.
28) مستدرك الحاكم النیسابورى، حافظ ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه الحاكم النیسابورى، بیروت، دار الكتب العلمیه، اوّل، 1411 ق، ج 3، ص 126.
29) چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباسعلیهالسلام، على ربانى خلخالى، قم، مكتب الحسین، پنجم، 1378 ش، ج 1، ص 147 و 148.
30) بطل العلقمى، ج 2، ص 53 و 54.
31) همان.
32) همان، ص 60.
33) فرهنگ معاصر، آذرتاش آذرنوش، تهران، نشر نى، اوّل، 1379 ش، ص 213.
34) بطل العلقمى، ج 2، ص 63 و 64.
35) مصباح الزائر، سید بن طاووس، قم، مؤسسة آل البیت، اوّل، 1417 ق، ص 245 - 249؛ بحار الانوار، ج 98، ص 222 - 227.
36) بطل العلقمى، ج 2، ص 108.
37) الطبقات، محمد بن سعد، لیدن، مطبعة بریل، 1321 ق، ج 3، ص 1؛ سیر اعلام النبلاء، شمس الدین محمد بن احمد الذهبى، مصر، دار المعارف، بىتا، ج 3، ص 216؛ مرآة الجنان و غیرة الیقظان، ابو محمد عبد اللّه بن اسعد بن على بن سلیمان الیافعى، بیروت، مؤسسة الاعلمى، دوم، 1390 ق، ج 1، ص 132؛ شذرات الذهب فى أخبار من ذهب، عبد الحى بن احمد بن محمد ابن عماد العكرى الحنبلى، بیروت، دار ابن كثیر، اوّل، 1408ق، ج 1، ص 66؛ بطل العلقمى، ج 2، ص 72 و مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 305.
38) سه لقب اخیر در زیارت ناحیه مقدسه آمده است.
39) لسان العرب، ج 6، ص 135.
40) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 108؛ بحارالانوار، ج 45، ص 40 و بطل العلقمى، ج 2، ص12.
41) چهار لقب اخیر در: الاقبال، على بن موسى بن جعفر السید بن طاووس، تهران، دار الكتب الاسلامیه، دوم، 1390 ق، ص 334؛ بحار الانوار، ج 98، ص 364 و مصباح الزائر، ص 351.