(اصول پاسخ دهی)
اشاره
اختصار، ارائه مثال، ارائه مستند و دلیل پاسخها، ارائه پاسخهای متعدد به یك پرسش، ارجاع به دیگران و اجازه برای تكمیل پرسش و تعدادی دیگر از اصول و روشهای پاسخدهی در شماره قبل بررسی شد. اكنون به طرح چند اصل دیگر از این اصول میپردازیم.
12. اسلوب حکیم
اصل در پرسش و پاسخ بر این است که پاسخ مطابق سؤال باشد؛ ولی در برخی از موارد برای رعایت مقتضای حال پاسخگو باید از این اصل عدول کند و هوشمندانه پاسخ مناسبی بدهد که «سکاکی» نام این اصل را «اسلوبِ حکیم» نهاده است. در این روش، گاه ممکن است به خاطر نیاز پرسشگر، پاسخ از پرسش اعم باشد؛ هر چند سؤال کننده؛ سؤال خود را خاص پرسیده باشد؛ چنانکه ممکن است پاسخ از پرسش اخص باشد؛ هر چند پرسش پرسشگر عام باشد و گاه ممکن است به خاطر برخی ضرورتها لازم باشد که از پاسخ عدول کند و به مسئلۀ مهمتری که پرسشگر بدان نیاز دارد، بپردازد. در ادامه به چند مثال از هر یک اشاره میشود:
عدول از پرسش
1. خداوند متعال میفرماید: «یسئَلُونَك عَنِ الأَهِلَّةِ قُلْ هِىَ مَواقِیت لِلنَّاسِ وَ الْحَجّ...»؛ «دربارة «هلالهاى ماه» از تو سؤال مىكنند؛ بگو: آنها، بیان اوقات (و تقویم طبیعى) براى (نظامِ زندگىِ) مردم و (تعیینِ وقتِ) حج است.» (1)
در حدیثى مىخوانیم كه «معاذ بن جبل» خدمت پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله رسید و گفت: بسیار از ما سؤال مىكنند كه این هلال ماه چیست؟ که آیة مذکور در پاسخ آنان نازل شد. (2)
در این آیه مردم از ماه و دگرگونیهای آن تا بدر کامل میپرسیدند؛ یعنی آنان میخواستند بدانند چرا ماه ابتدا به شکل هلالی نازک ظاهر شده و کم کم در شبهای بعدی قطر این هلال بیشتر میشود و سر انجام در شب چهاردهم به صورت دایرة کاملی دیده میشود و مجدداً و اندک اندک به شکل هلالی نازک در میآید؛ ولی از آنجا که سؤال از علل پیدایش هلال براى آنان فایدهاى در بر نداشته و شاید فهم جواب آن براى بسیارى مشكل بوده است، قرآن به بیان نتایج آن پرداخته تا به مردم بیاموزد كه همه جا به دنبال نتیجهها بروند؛ از اینرو خداوند در پاسخ به فواید ماه و تغییر و تبدیل آن اشاره کرده است. (3)
2. خداوند متعال میفرماید: «یسئَلُونَك مَا ذَا ینفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَیرٍ فَلِلْوَلِدَینِ وَ الأَقْرَبِینَ وَ الْیتَمَى وَ الْمَسكِینِ وَ ابْنِ السبِیلِ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ»؛ (4) «از تو سؤال مىكنند چه چیز انفاق كنند؟ بگو: هر خیری كه انفاق مىكنید، باید براى پدر و مادر و نزدیكان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد. و هر كار خیرى كه انجام دهید، خداوند از آن آگاه است.»
برخی مفسرین گفتهاند: این آیه سؤال و جوابى است كه جواب آن طبق اسلوب حكمت داده شده است؛ براى اینكه سؤال از جنس انفاقات كردهاند كه از چه جنسى و چه نوعى انفاق كنند؛ ولی از آنجا که همه میدانند كه انفاق با چه چیز انجام مىشود، و آنچه مهمتر بود، این بود که بپرسند به چه كسى انفاق كنیم، به همین جهت خداوند به بیان افرادی که باید به آنها انفاق شوند پرداخته و آنان را معرفی کرده است.
پس در واقع خداوند متعال از پاسخ به سؤالی که مطرح کرده بودند، عدول کرده و آنچه بدان نیاز داشتهاند را پاسخ داده است. (5) عدة دیگری از مفسران معتقدند در این آیه عدولی صورت نگرفته است؛ بلکه خداوند با آوردن کلمة «خیر» پاسخ كامل و جامعى به سؤال آنها داده است؛ زیرا خیر هر نوع كار، مال، سرمایة مفید و حتى امور معنوى همچون علم را شامل میشود. (6) پس قرآن کریم هم پاسخ سؤال پرسشگران را داده و هم موارد انفاق را روشن ساخته است و این از فنون فصاحت است كه هم پاسخ سؤال داده شود و هم به مسئلة مهم دیگرى كه مورد نیاز بوده، اشاره شود. در این صورت نیز اسلوب حکیم رعایت شده و به دلیل نیازی که پرسشگر دارد، به مسأله مهمی که در سؤال او نیست؛ ولی بدان نیاز دارد، پاسخ داده میشود. (7)
پاسخ به اعم
برای این مطلب موارد زیادی از قرآن کریم و سنت میتوان یافت که به چند مثال بسنده میشود:
1. در ادامة آیة 189 بقره که بخشی از آن گذشت، میخوانیم: «وَ لَیس الْبرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُیوت مِن ظهُورِهَا وَ لَكِنَّ الْبرَّ مَنِ اتَّقَى وَ أْتُوا الْبُیوت مِنْ أَبْوَبِهَا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ»؛ (8) «كارِ نیك، آن نیست كه از پشتِ خانهها وارد شوید؛ بلكه نیكى این است كه پرهیزگار باشید! و از درِ خانهها وارد شوید و تقوا پیشه كنید، تا رستگار گردید!»
شاید در نگاه اولیه به نظر رسد که بین این دو قسمت آیه چه ارتباطی وجود دارد؛ ولی با توجه به شأن نزول آیه، ربط این دو بخش آیه مشخص و روشن میشود. خداوند حکیم در این آیه شریفه به اسلوب حکیم عمل کرده؛ زیرا به تناسب سخنى كه از حج و تعیین موسم به وسیله هلال ماه در آغاز آیه آمده، به یكى از عادات و رسوم خرافى جاهلیت در مورد حج اشاره نموده و مردم را از آن نهى مىكند.
در جاهلیت مرسوم بود كه به هنگام حج ـ كه جامة احرام مىپوشیدند ـ از درِ خانه وارد نمىشدند؛ بلكه از سوراخ پشتِ خانه وارد مىشدند. از اینرو، خداوند مىفرماید: كار نیك آن نیست كه از پشت خانهها وارد شوید؛ بلكه نیكى آن است كه تقوا پیشه كنید و از در خانهها وارد شوید و از خدا بپرهیزید تا رستگار شوید. (9)
2. خداوند متعال در قرآن كریم میفرماید «وَ مَا تِلْك بِیمِینِك یمُوسى* قَالَ هِىَ عَصاى أَتَوَكَّؤُا عَلَیهَا وَ أَهُش بهَا عَلى غَنَمِى وَ لىَ فِیهَا مَآرِب أُخْرَى»؛ (10) «(خداوند فرمود:) و چه چیز در دست راست توست اى موسى؟! گفت: این عصاى من است، بر آن تكیه مىكنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مىریزم، و نیازهاى دیگرى را نیز با آن برطرف مىكنم.» در این گفتگوی موسیعلیهالسلام با خداوند، در نگاه اول این پرسش به ذهن میآید که وقتی خداوند پرسید «در دست تو چیست» موسیعلیهالسلام باید به «این عصای من است» اکتفا کند؛ ولی چرا موسیعلیهالسلام به فواید عصا پرداخت؟
مفسران به این سؤال چند پاسخ دادهاند: یکی از پاسخهایی که ذکر کردهاند این است (11) که وقتى موسی شنید كه مىپرسند: در دستت چیست؟ فكر مىكند لابد اوصاف و خواص آن را مىخواهند، وگرنه در عصا بودن آن كه تردیدى نیست، و این خود طریقه معمولى است كه وقتى از امر واضحى سؤال مىشود كه انتظار ندانستنش از احدى نمىرود، در پاسخ به ذكر اوصاف آن مىپردازند. (12) وجه دیگری که ذکر شده این است که وقتی حضرت موسیعلیهالسلام این سؤال را شنید، دریافت که به دنبال این پرسش به ظاهر آسان مطلب مهمی نهفته است که با عصا ارتباط دارد؛ از این رو سزاوار دانست که صفات آن را نیز ذکر کند و این مثالی است برای زیادت در جواب و رعایت اسلوب حکیم. (13)
برای زیادت در پاسخ، مثالهای فراوانی وجود دارد که روحانیون بزرگوارِ با درایت از آن آگاهند. آنان میدانند كه وقتی کسی میپرسد نماز جعفر طیار چیست؟ باید از چگونگی انجام نماز و فضایل آن سخن به میان آید؛ چنانکه در بسیاری از موارد که مردم از مسائل غیر مهم میپرسند، باید علاوه بر ارائة پاسخ به سؤال غیر مهم، مطالب مهمی را که پرسشگران به آن نیاز دارند یاد آوری کنند. مثلاً وقتی میپرسند:
- آیا نماز آیات یا میت اذان دارد؟ میگوییم: خیر، اقامه هم ندارد و اصولاً به جز نماز واجبِ روزانه و قضای آن، برای سایر نمازهای مستحب و واجب اذان و اقامه نباید گفت.
ـ به مسافری که میپرسد: آیا در سفر میتوان روزه گرفت؟ میتوان به خاطر رعایت اسلوب حکیم گفت: خیر، مسافر (با رعایت شرایط مذکور در رسالة عملیه) باید نمازهای چهار رکعتی را هم شکسته بخواند.
ـ و...
پاسخ به اخص
در برخی موارد نیز پاسخگو باید به جای «پاسخ مطابق»، به «پاسخ اخص» اکتفا کند. نمونة بارز آن در مواردی است که وقتی به یک بخش از پرسش پاسخ داده میشود، پاسخ بخش دوم نیز به طریق اولی فهمیده میشود؛ چنانکه در آیة شریفة زیر مشرکان دو درخواست داشتند؛ ولی خداوند به جای پاسخ دهی به هر دو درخواست، به یک بخش پاسخ داده است:
«وَ إِذَا تُتْلى عَلَیهِمْ ءَایاتُنَا بَینَتٍ قَالَ الَّذِینَ لا یرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْءَانٍ غَیرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یكُونُ لى أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاى نَفْسى إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا یوحَى إِلىَّ إِنى أَخَاف إِنْ عَصیتُ رَبّى عَذَابَ یوْمٍ عَظِیمٍ»؛ (14) «و هنگامى كه آیات روشن ما بر آنها خوانده مىشود، كسانى كه به لقاى ما [و روز رستاخیز] ایمان ندارند، مىگویند: قرآنى غیر از این بیاور، یا آن را تبدیل كن! [و آیات نكوهش بتها را بردار] بگو: من حق ندارم كه از پیش خود آن را تغییر دهم؛ فقط از چیزى كه بر من وحى مىشود، پیروى مىكنم! اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از مجازات روز بزرگ (قیامت) مىترسم! (15)
مشركان از پیامبرصلیاللهعلیهوآله مىخواستند كه یا قرآن را با کتابی دیگر تعویض كند و یا آن را تغییر دهد. در تقاضاى اول هدفشان این بود كه این كتاب به كلى برچیده شود و به جاى آن كتاب دیگرى از سوى پیامبرصلیاللهعلیهوآله قرار گیرد؛ اما در تقاضاى دوم مىخواستند حداقل آیاتى كه مخالف بتهاى آنها بود اصلاح گردد، تا از این ناحیه هیچگونه احساس ناراحتى نكنند. پیامبرصلیاللهعلیهوآله در پاسخ دو تقاضاى آنها، تنها به عدم توانایى بر انجام خواستة دوم قناعت مىكند و مىفرماید: «من نمىتوانم از پیش خود آن را تغییر دهم» با این بیان، خواستة اول نیز به طریق اولى نفى شده است؛ زیرا هنگامى كه تغییر بعضى از آیات از صلاحیت پیامبرصلیاللهعلیهوآله بیرون باشد، تعویض مجموع این كتاب آسمانى نیز در اختیار او قرار ندارد و این نوعی فصاحت در تعبیر است كه قرآن در نهایت فشردگى و اختصار، همه مسائل را بازگو مىكند، بدون یك جمله یا یك كلمة اضافى. (16)
13. امنیت بخشی به پرسشگر
یکی دیگر از وظایف پاسخگویان این است که به پرسشگر اطمینان دهند که او با آزادی کامل میتواند پرسش خود را مطرح کند. با تعرض به پرسشگر، نه پرسش محو مىشود و نه اقناعى از طرف پاسخگو صورت مىگیرد؛ بلكه به عكس، هم پرسش پشتوانه قوىترى پیدا مىكند و هم اقناع دیگران دشوارتر مىشود. امنیت بخشی به جویندگان حقیقت، تنها به مسلمانان اختصاص ندارد؛ بلکه برابر دستورات قرآن کریم، اگر مشرک و کافری بخواهد مطالب اسلام را بداند نیز بر مسلمانان لازم است كه برایش شرایط مطلوب و امنی را فراهم کنند تا آزادانه بتواند مسائل خود را بپرسد و باید به او اطمینان داده شود که به خاطر پرسیدن و حقجویی نه تنها به وی تعرضی نمیشود؛ بلکه مسلمانان وظیفه دارند كه به فرمودة قرآن او را به محل امنی که خودش میخواهد برسانند.
قرآن کریم میفرماید: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكینَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یعْلَمُونَ»؛ (17) «و اگر یكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود [و در آن بیندیشد]! سپس او را به محل امنش برسان؛ زیرا آنها گروهى ناآگاهند!»
وقتى مشركى مىخواهد از نزدیك دعوت دینى را بررسى نموده و اگر آن را حق دید و حقانیتش بر او روشن شد، از آن پیروى كند، واجب است مسلمانان او را پناه دهند تا كلام خدا را بشنود، و در نتیجه پردة جهل از روى دلش كنار رفته و حجت خدا بر او تمام شود. (18)
او باید بتواند سؤالات و شبهات خود را آزادانه بپرسد و پس از دریافت پاسخ، تفکر کند. حتی اسلام او را مجبور نمیکند که در حضور مسلمانان و دیگران، دین حق را بپذیرد؛ بلکه به مسلمانان دستور میدهد او را به منزل و مکانی که خودش امن تشخیص میدهد برسانند تا او بتواند آزادانه تصمیم بگیرد. اگر دستور اسلام در باره مشرکان و کافران چنین باشد، آیا میتوان گفت در مورد مسلمانی که برای او به هر دلیل سؤال و حتی شبههای پیش آمده، چنین نیست و او حق ندارد آزادانه بپرسد؟! آیا اگر با برخوردهای سلبی و خشونتآمیز امکان پرسشگری از جوانان گرفته شود، به نفع دین است؟!
یك بار كه امیرالمؤمنینعلیهالسلام برفراز منبر فرمود: «هر چه میخواهید بپرسید!» فردى كه به یهودیان شباهت داشت، با صداى بلند به آن حضرت عرض كرد: اى كه آنچه را نمىدانى، ادعا دارى و آنچه را درك نمىكنى، برعهده گرفتهاى! من مىپرسم، جواب ده! اصحابِ حضرت در برابر این گستاخى بر او شوریدند؛ ولى امام آنان را آرام كرد و به یاران خود فرمود: «دَعُوهُ وَ لَا تَعْجَلُوهُ فَإِنَّ الطَّیشَ لَا تَقُومُ بِهِ حُجَجُ اللَّهِ وَ لَا بِهِ تَظْهَرُ بَرَاهِینُ اللَّهِ؛ او را رها كنید و عجله نكنید؛ زیرا با سبكسری و شتابزدگی، نه مىتوان حجتهای الهى را برپا داشت و نه [منطق صحیح و] براهین الهی را آشكار كرد.» سپس به آن پرسشگر گستاخ فرمود: «سَلْ بِكُلِّ لِسَانِكَ وَ مَا فِی جَوَانِحِكَ فَإِنِّی أُجِیبُكَ؛ با همة زبانت و نهاد دلت هر چه خواهى بپرس تا پاسخت گویم.» او هم پرسشهاى خود را مطرح كرد و با شنیدن پاسخهاى قانعكننده، با رغبت و طیب خاطر مسلمان شد. (19)
چنانکه وقتی فرشتگان پرسشهای به ظاهر اعتراضگونة خود برای آفرینش انسان را مطرح کردند، خداوند به آنان اجازه داد با امنیت کامل و آزادانه پرسش خود را مطرح کنند؛ از اینرو گفتند: «أَتَجْعَلُ فیهَا مَنْ یفْسِدُ فیهَا وَ یسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ»؛ (20) «آیا در زمین كسی را میآفرینی كه در آن فساد میكند و خون میریزد. در حالی كه ما تو را تسبیح كرده و مقدست میشماریم.» پس از آنکه سؤال خود را مطرح کردند، خداوند با ارائة پاسخ علمی و شایسته به آنها جواب داد.
نکتة مهمی که باید ذکر شود این است که فرصت پرسشگری نباید به شبههافكنى تبدیل شود؛ یعنی به پرسشگر باید فرصت داده شود؛ ولی نباید چنین فرصتی به شبههگران داده شود تا به راحتی بتوانند به دین حمله کنند؛ چنانکه این مطلب از روایت پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله نیز قابل استفاده است.
امام صادقعلیهالسلام از رسول اعظم اسلامصلیاللهعلیهوآله چنین نقل میکند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِصلیاللهعلیهوآله إِذَا رَأَیتُمْ أَهْلَ الرَّیبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِیهِمْ وَ الْوَقِیعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ كَیلَا یطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الْإِسْلَامِ وَ یحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا یتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ یكْتُبِ اللَّهُ لَكُمْ بِذَلِكَ الْحَسَنَاتِ وَ یرْفَعْ لَكُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِی الْآخِرَةِ؛ (21) رسول خداصلیاللهعلیهوآله فرمود: هر گاه پس از من تردید افکنان و بدعتگزاران را دیدید، بیزارى [خود] را از آنها آشكار كنید، ناسزایشان گویید و بسیار درباره آنها سخن بگویید. به آنها بد بگویید، آنها را [با برهان و دلیل] مبهوت [و ساکت] كنید كه [نتوانند در دل مردم القای شبهه كنند و] به فساد در اسلام طمع نكنند، تا در نتیجه مردم از آنها دورى كنند و بدعتهاى آنها را یاد نگیرند، و خداوند در برابر این كار براى شما حسنات بنویسد و درجات شما را در آخرت بالا برد.»
علامه مجلسی در توضیح «اهل الریب» مینویسد: گویا مراد از اهل ریب افرادی است که در دین تردید میکنند و دیگران را با القای شبهات به شک میاندازند.» (22)
14. بازخوانی پاسخهای تهیه شده
این اصل در پاسخهای کتبی بسیار مهم است. پاسخ دهنده باید پس از تهیة پاسخ، مجدداً آن را مطالعه کند تا اگر در متن اشکالی وجود دارد، آن را اصلاح کند. در منیۀ المرید در این باره میخوانیم: «باید در پاسخ نامة استفتا تجدید نظر نمود؛ آنگاه كه مفتى، پاسخ نامه استفتا را نگاشت، باید در آن تجدید نظر و دقت نماید؛ چون ممكن است احیاناً نقص و اختلالى در پاسخ نامه به نظر رسد، و یا خود مفتى نسبت به پاسخ قسمتى از جوانب سؤ ال، نقصى مشاهده كند. بجا است كه مفتى قبل از نوشتن نام خود در پایان نامه و ممهور كردن آن و قبل از تكمیل پاسخ، این تجدید نظر را در مورد پاسخ به عمل آورد» (23)
15. انصاف
رعایت انصاف در همة امور از مسائلی است که عقل و دین بر آن تأکید میکنند و این امر در پاسخ دهی به سؤالات پرسشگران از اهمیت فوق العادهای برخوردار است. اگر پرسشگر و حتی شبهه کننده دریابد که ما از در انصاف با او سخن میگوییم، سخن ما را به خوبی میشنود، میپذیرد و سعی میکند به آن عمل کند. آیة زیر نمونه بارزی از رعایت انصاف در پاسخگویی و آینهای تمام نما برای رعایت این اصل است: «یسئَلُونَك عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ كبِیرٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَكبرُ مِن نَّفْعِهِمَا...»؛ (24) «در باره شراب و قمار از تو سؤال مىكنند، بگو: در آنها گناه [و زیان] بزرگى است؛ و منافعى براى مردم در بردارد؛ [ولى] گناه آنها از نفعشان بیشتر است.» با آنکه در حرمت شراب و قمار و ضررهای فراوانی که در آن دو وجود دارد، تردیدی نیست؛ ولی از آنجا که از نظر مادی و ظاهری این دو فوایدی نیز دارند، خداوند متعال در پاسخ به یکباره منکر فواید ظاهری آن نمیشود. این اصل برای پاسخگویان حیاتی است که در پاسخ دهی به سؤالات نباید یکطرفه بنگرند. اگر با مذهب، مسلک یا عدهای دشمن هستند، این دشمنی نباید باعث شود که خوبیهای آنها را نادیده بگیرند، (25) اگر نظریه جدیدی مطرح میشود و این نظریه نقاط قوتی دارد، نباید آن را نبینند. اگر پرسشگری نقاط قوت و ضعفی دارد، باید ابتدا نقاط قوت او را متذکر شوند و در عین حال به او بگویند که شما با داشتن این همه نقاط قوت، مناسب است این نقطة ضعف را نیز از خود برطرف کنید.
پاسخ دهندگان در مباحثات نباید خود را عین حق و طرف مقابل خود را عین باطل بدانند. آنان باید همچون پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله با دشمنان و حریفان اینگونه مباحثه کنند: «وَ إِنَّا أَوْ إِیاكمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فى ضلَلٍ مُّبِینٍ»؛ (26) «و ما یا شما بر [طریق] هدایت یا در ضلالت آشكارى هستیم.» روشن است که پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله بر صراط مستقیم بود و هیچ تردیدی برای آن حضرت وجود نداشت؛ ولی یكى از بهترین روشهاى مناظره و بحث این است كه طرف را به اندیشه و خودجوشى واداریم و به جای تحکّم از او بخواهیم بیندیشد و با اندیشه و فکر به حقانیت اسلام پی ببرد. (27)
در سیره حضرت علیعلیهالسلام نیز دیده میشود که آن حضرت به حکمین گفت: «بررسی كنید و ببینید اگر معاویه راه حق مىپیماید و از من به خلافت سزاوارتر است، او را تثبیت کنید.»
خوارج نابخرد بر حضرت خرده گرفته و این گفتار حضرت را نشانة تردید او در حقانیتش دانستند. آن حضرت در پاسخ خوارج به روش پیامبر استدلال كرد و آیه یاد شده را برخواند و فرمود: «پیامبر در راه خود شك و تردید نداشت؛ ولى در بحث با مخالفان راه انصاف مىپیمود و با آنان مماشات مىكرد... و من نیز پیرو آن حضرتم» (28)
16. پارسایی
كسى كه بر جایگاه پاسخگویى به پرسشها و شبههها قرار مىگیرد، افزون بر داشتن همة ویژگیهاى لازم علمی و عملی باید خداترس و پارسا باشد كه بسیارى از انحرافها و مكتبسازیهاى افرادى چون: باب و بهاء و محمد بن عبدالوهاب و یا سران گروههاى التقاطى جدید، در خودخواهیها و بی تقواییها ریشه دارد.
خداوند در ذیل آیة دَین میفرماید: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُكمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكلِّ شىْءٍ عَلِیمٌ»؛ (29) «از خدا بپرهیزید! و خداوند به شما تعلیم مىدهد و خداوند به همه چیز داناست.»
مفهوم این بخش از آیه این است كه تقوا و پرهیزكارى و خداپرستى در آگاهى و روشنبینى و فزونى علم و دانش اثر عمیقى دارد. آرى، هنگامى كه قلب انسان به وسیلة تقوا صیقل یابد، همچون آیینه، حقایق را روشن مىسازد. تقوا حجابها را کنار میزند و در این هنگام، چهرۀ حق آشكار مىشود. حق این است كه قسمتى از علوم را از طریق تعلیم و تعلم رسمى باید فرا گرفت و بخش دیگرى از علوم الهى را از طریق صفاى دل و شستشوى آن با آب معرفت و تقوا فراهم ساخت. (30) و این همان نورى است كه به فرمودة امام صادقعلیهالسلام خداوند در دل هر كس كه بخواهد (و لایق ببیند) مىاندازد. (31)
پینوشـــــــــــــتها:
(1). بقره/189.
(2). مجمع البيان في تفسير القرآن، ج2، ص 508.
(3). البرهان، زركشي، ج4، ص42؛ التحرير و التنوير، ج11، ص101؛ همان، ج30، ص505؛ التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج، ج2، ص168؛ التفسير الوسيط للقرآن الكريم، ج1، ص403؛ فتح القدير، ج1، ص217؛ آنچه گذشت براساس يکي از تفاسير است؛ ولي برخي از مفسران معتقدند پرسش مردم از فوايد ماه بوده است. در اين صورت شاهدي براي بحث ما نخواهد بود. براي آگاهي بيشتر رک: مجمعالبيان، ج2، ص509؛ ترجمه الميزان، ج2، ص81؛ تفسيرنمونه، ج2، ص12. به عنوان نمونه علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد: از همينكه تعبير به اهلّه - جمع هلال - كرده و فرموده است: از تو از اهلّه مىپرسند، فهميده مىشود سؤال از ماهيت و حقيقت قمر، و علت اشكال گوناگونش نبوده؛ زيرا اگر سؤال از اين بود، مناسبتر آن بود كه گفته شود «يسئلونك عن القمر» و نيز اگر سؤال از حقيقت هلال و سبب تشكل خاص آن در اول ماه بود، مناسبتر آن بود كه بفرمايد: «يسئلونك عن الهلال»؛ چون ديگر جهتى نداشت كلمه هلال را به صيغه جمع بياورد؛ پس اينكه به صيغه جمع آورده، خود دليل بر اين است كه سؤال از سبب يا فايدهاى بوده كه ممكن است در هلال شدن هر ماهه و ترسيم ماههاى قمرى بوده باشد، و اگر از اين فايدهها تعبير به اهله كرده بدين جهت بوده كه اگر واقعاً فايدهاى هست، ناشى و تحقق يافته از همين هلالها است، و لذا سائل از اهله پرسيده، و خداى تعالى از فايده آن پاسخ فرموده است. اين معنا از خصوص جواب استفاده مىشود كه فرمود: «هِىَ مَوَاقِيتٌ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ...»، براى اينكه مواقيت عبارت است از زمانهايى كه براى هر كارى معين مىشود، و اين زمان ماهها هستند، نه هلالها كه عبارت است از قيافه مخصوص قرص قمر؛ پس معلوم مىشود پاسخ، پاسخ سؤال سائلين نيست، و نيز معلوم مىشود منظور سائلين از اهله فوايد آن بوده... . و از آنجا كه همه مردم حتى عوام آنان نيز بتوانند به آسانى ماه و تغييرات آن را ببينند، لذا ماههاى قمرى را نام برد، كه هر انسان داراى ادراك صحيح و حواس مستقيم آن را مىفهمد؛ چون ماه و طلوع و غروب آن را هر سال دوازده بار مشاهده مىكند، به خلاف خورشيد كه برجهايش ديدنى نيست؛ بلكه بشر بعد از آنكه قرنها در روى زمين زندگى كرد، به تدريج به حساب آنكه حسابى است، بس دقيق پىبرد؛ حسابى كه هم اكنون نيز عامه مردم از آن سر در نمىآورند.
(4). بقره/ 215.
(5). البرهان، زركشي، ج4، ص42.
(6). تفسير نمونه، ج2، ص105.
(7). تفسير نمونه، ج2، ص103؛ الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص160؛ مجمع البيان، ج2، ص548.
(8). بقره/189.
(9). براي اين بخش نيز تفاسير ديگري شده که به تفاسير مذکور مراجعه فرماييد.
(10). طه/ 17-18.
(11). پاسخ ديگري که ذکر کردهاند اين است که: حضرت موسي7 مايل بود سخنش را با محبوب خود كه براى نخستين بار در را به روى او گشوده است ادامه دهد؛ پس مقام خلوت کردن و راز دل گفتن با محبوب بود و موسي مايل بود با خدايش بيشتر سخن بگويد. ترجمه الميزان، ج14، ص199؛ تفسير نمونه، ج13، ص178.
(12). ترجمه الميزان، ج14، ص199.
(13). البرهان، زركشي، ج4، ص46.
(14). يونس/ 15.
(15). اين آيات درباره چند نفر از بتپرستان نازل شده است كه خدمت پيامبر(ص) آمدند و عرض كردند: آنچه در اين قرآن در باره ترك عبادت بتهاى بزرگ ما: لات و عزّى و منات و هبل، و همچنين مذمت از آنان وارد شده، براى ما قابل تحمل نيست، اگر مىخواهى از تو پيروى كنيم، قرآن ديگرى بياور كه اين ايراد در آن نباشد! و يا حد اقل اينگونه مطالب را در قرآن كنونى تغيير ده! آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت. (تفسير نمونه، ج8، ص245؛ مجمع البيان، ج5، ص147).
(16). الميزان في تفسير القرآن، ج10، ص26؛ نمونه، همان.
(17). توبه/ 6.
(18). الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص155.
(19). المحتضر، حسن بن سليمان حلي، ص88؛ بحارالأنوار، ج45، ص232.
(20). بقره/ 30.
(21). كافي، ج2، ص375؛ مسالك الأفهام، شهيد ثاني، ج41، ص434.
(22). او در ادامه مينويسد: «و گفته شده مقصود افرادي است که- همانند دانشمندان مخالف - دين خود را بر گمانها و خيالات فاسده بنا نهادهاند و ممکن است مقصود فاسقان و متضاهران به فسق باشد که باعث به ترديد افتادن مردم ميشوند.» (بحارالأنوار، ج71، ص202).
(23). منيۀ المريد، ص296.
(24). بقره/219.
(25). چنانکه خداوند ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! همواره براى خدا قيام كنيد، و از روى عدالت، گواهى دهيد! دشمنى با جمعيّتى، شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند! عدالت كنيد، كه به پرهيزگارى نزديكتر است! و از (معصيت) خدا بپرهيزيد، كه خداوند از آنچه انجام مىدهيد، با خبر است!» (مائده/8).
(26). سبأ /24.
(27). علامه طباطبايي در اين باره مينويسد: «و اساس اين كلام مبنى بر انصاف خواستن از خصم است، و مفادش اين است كه هر سخنى و اعتقادى يكى از دو حال را ممكن است داشته باشد: يا هدايت باشد و يا ضلالت، و ديگر شق سوم ندارد، نه نفياً، و نه اثباتاً، نه ممكن است سخنى هيچ يك از آن دو نباشد، و نه ممكن است هر دو باشد. و ما و شما كه دو اعتقاد مختلف داريم، ممكن نيست هر دوى ما در هدايت، و يا هر دو در ضلالت باشيم، و ناچار يكى از ما سخنش هدايت، و از ديگرى ضلالت است، حالا يا سخن و اعتقاد ما هدايت، و از شما ضلالت است، و يا به عكس؛ از شما هدايت و از ما ضلالت است، خودتان با نظر انصاف بنگريد، آيا اين حجتى كه من عليه شما اقامه كردم حق است يا حجت شما؟ آن وقت خودتان گمراه را از راهيافته تشخيص دهيد، و اذعان كنيد كدام يك از ما محق و كدام مبطليم.» (ترجمه الميزان، ج16، ص564).
(28). آن حضرت فرمود: «أَمَّا قَوْلُكُمْ «إِنِّي شَكَكْتُ فِي نَفْسِي» حَيْثُ قُلْتُ لِلْحَكَمَيْنِ «انْظُرَا فَإِنْ كَانَ مُعَاوِيَةُ أَحَقَّ بِهَا مِنِّي فَأَثْبِتَاهُ» فَإِنَّ ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ شَكّاً مِنِّي وَ لَكِنْ أَنْصَفْتُ فِي الْقَوْلِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ وَ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ شَكّاً وَ قَدْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّ نَبِيَّهُ عَلَى الْحَق.» (احتجاج، شيخ طبرسي، ج1، ص277؛ المسترشد، محمد بن جرير طبري، ص392؛ بحار الأنوار، ج33، ص379).
(29). بقره/ 282.
(30). تفسير نمونه، ج2، ص391.
(31). قال الصادق7: «لَيْسَ الْعِلْمُ بِكَثْرَةِ التَّعَلُّمِ، وَإِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللهُ تَعَالَى فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيد الله أنْ يَهْدِيَهُ.» (منية المريد، ص167).