آخرین تصاویر مذهبی

آخرین فیلم های مذهبی

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

در آموزشی نوشته شده در پنج شنبه, 23 آذر 1402
مجموعه تصویری احکام شامل آموزش مطهرات، نجاست و نجس شدن چیزهای پاک، تطهیر لباس، پارچه، فرش و دیگر اشیا، آموزش وضو، آموزش نماز، آموزش غسل، تیمم، احکام محتضر، آموزش کفن…
دانلود مجموعه سخنرانی های  تصویری از مرحوم دولابی

دانلود مجموعه سخنرانی های تصویری از مرحوم دولابی

در بزرگان و شخصیت ها نوشته شده در سه شنبه, 21 آذر 1402
دانلود مجموعه سخنرانی ها و نکات اخلاقی از مرحوم دولابی با موضوعات: رزق و روزی انسان، دوست داشتن، قلب مومن، گرفتاری بشر، رحمت الهی و ... شامل 10 فایل تصویری
دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

در انقلاب، دفاع مقدس، مقاومت نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه نماهنگ های جدید ویژه فلسطین و غزه
مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه مداحی های جدید ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه کلیپ های تصویری زیبا ویژه عید غدیر خم با کیفیت بالا

آخرین مطالب سایت

مهرورزی در سیره پیامبر اعظم (ص)

مقدمه

خداوند در قرآن می‌فرمايد: «لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ‌»؛(1) «[ای پيامبر!] اگر خشن و سخت دل بودي، مردم از گرد تو متفرق می‌شدند.»

برای شناختن مقام و منزلت پيامبر عظيم الشأن اسلام صلی الله عليه وآله، در مرحله اوّل بايد از خالق او و از كتاب قرآن كه بر قلب او نازل شده است، بهره جست. خداوند در قرآن می‌فرمايد: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ‌»؛(2) «همانا رسولی از خود شما به سويتان آمد كه رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدايت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.‌» در اين آيه خداوند دلسوزی و مهرورزی فوق العاده پيامبرصلی الله عليه وآله را نسبت به مؤمنان گوشزد می‌كند و با 5 صفت پيامبرصلی الله عليه وآله را توصيف می‌كند كه هر كدام از اين اوصاف قطره‌ای از دريای بی‌كران فضايل و مكارم پيامبر عظيم الشأن اسلام صلی الله عليه وآله است؛ پيامبری كه فضايل اخلاقی فراموش شده در عصر جاهلی را در طی 23 سال رسالت خويش نهادينه كرد و خشونتها، تبعيضها، شكاف طبقاتی و انحطاط اخلاقی را تبديل به فضايل ارزشمند اخلاقی نمود.

ثمره عصر جاهلی چيزی نبود جز قتل و خونريزي، شيوع خرافات، فساد اخلاقي، توحش و بی‌رحمی و از همه زشت تر، زنده به گور كردن دختران كه قرآن در مذمت اين عمل زشت و انحطاط اخلاقی اين گونه می‌فرمايد: «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَی ذَنْبٍ قُتِلَتْ‌»؛(3) «و در آن هنگام (روز قيامت) از دختران زنده به گور شده سؤال می‌شود كه به چه گناهی كشته شدند؟»

در چنين جامعه‌ای پيامبری كه به گفته قرآن رحمتی برای عالميان است؛ ظهور كرد. خداوند در قرآن می‌فرمايد: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ‌»؛(4) «ما تو را جز رحمت برای جهانيان نفرستاديم.» اما اينكه چطور رحمت برای همه دنياست، جهتش اين است كه دينی آورده كه عمل به آن سعادت مردم را در دنيا و آخرت تأمين می‌كند. آري، آن حضرت رحمت برای اهل دنياست، از جهت آثار حسنه‌ای كه از قيام او به دعوت حقّه اش در مجتمعات بشری به راه افتاد كه اگر وضع زندگی بشر آن روز را قبل از اينكه آن حضرت مبعوث شود، در نظر بگيريم و با وضعی كه پس از قيام او به خود گرفت، مقايسه كنيم كاملاً روشن می‌گردد.(5)

عرب قبل از رسالت

«به طور كلّي، اوصاف عمومی و پسنديده عرب را در چند جمله می‌توان خلاصه كرد: اعراب زمان جاهليت و بالاخص اولاد عدنان [كه يكی از قبايل محلی عربستان بوده و پيامبر اسلام صلی الله عليه وآله هم از همين قبيله است.] طبعاً سخی و مهمان نواز بودند و كمتر به امانت خيانت می‌كردند. پيمان شكنی را گناه غير قابل بخشش می‌دانستند. در راه عقيده فداكار بودند. از صراحت لهجه كاملاً برخوردار بودند. شجاعت و جرئت آنان ضرب المثل بود. فرار و پشت به دشمن را زشت و ناپسند می‌شمردند و... ولی در برابر اينها يك سلسله فساد اخلاق و ملكات رذيله كم كم برای آنها به صورت اخلاق عمومی در آمده بود كه جلوه هر كمالی را از بين برده بود و اگر روزنه‌ای از غيب باز نمی‌شد، به طور مسلّم طومار حيات انسانی آنها در هم پيچيده شده و در پرتگاه مخوف نيستی سرنگون می‌گرديدند.‌»(6)

حضرت علی عليه السلام گوياترين تصوير را از عصر جاهليت قبل از بعثت پيامبرصلی الله عليه وآله ترسيم كرده است:

«أَرْسَلَهُ... وَ النَّاسُ فِی فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّينِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِی الْيَقِينِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِی الْمَصْدَرُ فَالْهُدَی خَامِلٌ وَ الْعَمَی شَامِلٌ عُصِی الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ وَ خُذِلَ الْإِيمَانُ فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَكَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُكُهُ؛(7) خدا پيامبر اسلام صلی الله عليه وآله را زمانی فرستاد كه مردم در فتنه‌ها گرفتار شده، رشته‌های دين پاره شده، ستونهای [ايمان و] يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف وجود داشت و امور مردم پراكنده بود. راه رهايی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت. چراغ هدايت بی‌نور و كوردلی همگان را فرا گرفته بود. خدای رحمان معصيت می‌شد و شيطان ياری می‌گرديد. ايمان بدون ياور مانده و ستونهای آن ويران گرديده و نشانه‌های آن انكار شده و راههای آن ويران و جاده‌های آن كهنه و فراموش گرديده بود.»

آري، در چنين جامعه‌ای بود كه پيامبری از جنس رحمت و عطوفت ظهور كرد و با مهرورزی و دلسوزی فوق العاده خويش رسالتی را كه در طی بيست و سه سال به دوش او نهاده شده بود، به پايان رسانيد و اسلام در جامعه‌ای كه در انحطاط كامل اخلاقی قرار گرفته و در توحّش و خشونت غرق گشته بود، ظهور كرد.

مهرورزی در دعوت

پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله در طول 23 سال تبليغ اسلام، پايه دعوت اسلامی خويش را بر اساس اصل مهرورزی قرار داده بود.

1. در جريان فتح مكّه وقتی رسول اكرم صلی الله عليه وآله متوجه شد سعد بن عباده كه پرچمدار بود، می‌گويد:

اَلْيَوْمُ يَوْمُ الْمَلْحَمَةِ

اَلْيَوْمُ تُسْبَی الْحُرَمَةُ

«امروز روز جنگ و نبرد است. امروز روز از بين رفتن حرمتهاست.‌» به حضرت علی عليه السلام فرمودند كه برود و پرچم را از دست سعد بن عباده بگيرد.(8)

2. بعد از فتح مكّه، وقتی بزرگان قريش وارد مسجد الحرام شدند، خيال كردند كه پيامبرصلی الله عليه وآله دستور قتل آنها را خواهد داد. پيامبرصلی الله عليه وآله وارد شدند و هر دو لنگه در كعبه را گرفتند و سپس فرمودند: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ غَلَبَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ‌» و بعد فرمودند: چه گمان می‌كنيد و چه می‌گوييد؟ سهيل بن عمرو گفت: گمان خوب می‌كنيم كه تو برادر و پسر عموی كريمی هستي. بعد پيامبرصلی الله عليه وآله فرمودند: من به شما چيزی را می‌گويم كه برادرم يوسف عليه السلام گفت: «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ‌»؛(9) «امروز بر شما هيچ چيزی نيست. خداوند شما را می‌آمرزد كه او ارحم الراحمين است.‌» هر خون و مال و پيمانی كه در جاهليت بوده است، در زير پای من است، مگر خدمت خانه كعبه و سقايت حاجيان كه آن دو به اهلشان بر می‌گردد.(10)

3. در يكی از جنگها به پيامبرصلی الله عليه وآله گفته شد كه برای چه اينها را لعنت نمی‌كنيد؟ پيامبرصلی الله عليه وآله فرمودند: من به عنوان رحمت و هدايت كننده مبعوث شده‌ام و لعّان و لعنت كننده مبعوث نشدم.(11)

جلوه‌های مهرورزی پيامبر اعظم صلی الله عليه وآله

1. شوخی و مزاح

در حديثی از پيامبرصلی الله عليه وآله است كه می‌فرمايند: «إِنِّی لَأَمْزَحُ وَ لَا أَقُولُ إِلَّا حَقّاً؛(12) من مزاح و شوخی می‌كنم، ولی غير از حق چيزی نمی‌گويم.»

روايت شده است كه در يكی از اوقات پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله خطاب به پيرزن كهنسالی فرمودند: پيرزنان به بهشت نمی‌روند. پيرزن گفت: چرا آنان به بهشت نمی‌روند؟ رسول خداصلی الله عليه وآله فرمودند: مگر اين آيه را تلاوت نكرده‌ای كه می‌فرمايد: «إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً‌»؛(13) «ما پيرزنان را آن چنان كه خود می‌دانيم در روز قيامت زنده می‌كنيم و آنها را به شكل دوشيزگان در می‌آوريم.(14)

يكی از اصحاب امام صادق عليه السلام نقل می‌كند كه روزی حضرت به من فرمودند: مزاح و شوخی كردن شما با يكديگر چگونه است؟ من در جواب عرض كردم كه كم است. فرمودند: چرا با يكديگر شوخی نمی‌كنيد؟ پس همانا شوخی كردن از حسن خلق است و به واسطه آن برادر مسلمانت را خوشحال می‌سازي. بعد امام صادق عليه السلام فرمودند كه سيره پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله اين گونه بود كه شوخی می‌كرد و با اين كارش می‌خواست ديگران را خوشحال سازد.(15)

2. عفو و گذشت

هنگامی كه قريش آزار پيامبرصلی الله عليه وآله را به آخرين حد رساندند و هنگامی كه آن حضرت به ثقيف پناهنده شد و آن مردم نيز عده‌ای از سبك سران و اوباش خود را عليه او شوراندند، جبرئيل عليه السلام بر وی نازل شد و گفت: خداوند حيله و نيرنگ قومت عليه تو و آن پاسخی كه به تو دادند را شنيد و اينك فرشته كوهها را فرمان داده تا هر چه تو درباره آنان می‌خواهي، به او فرمان دهی و او اجرا كند. در اين هنگام، فرشته كوهها به آن حضرت سلام كرد و ايشان را مخاطب خود قرار داد و گفت: مرا بدانچه خواهی فرمان ده كه اگر خواهی دو كوه دو جانب مكّه را بر روی آنان بخوابانم؛ امّا پيامبر بزرگوار و با گذشت فرمود: پروردگارا! قوم مرا بيامرز كه آنان نادان‌اند. در نقل ديگری است كه جبرئيل عليه السلام به پيامبرصلی الله عليه وآله گفت: خداوند به آسمان و زمين و كوهها دستور فرموده است تا در فرمان تو باشند؛ امّا پيامبرصلی الله عليه وآله فرمودند: عذاب را از امّت خود به تأخير می‌افكنم؛ شايد خداوند بر آنان توبه كند!(16)

عايشه در وصف اخلاق رسول خداصلی الله عليه وآله می‌گويد: او نه بد اخلاق بود و نه دشنام گوی و نه پرخاشگر و غوغاگر در كوچه و بازار. او بدی را با بدی مقابله نمی‌كرد، بلكه عفو و گذشت داشت.(17)

در جريان جنگ احد، دندانهای جلوی دهان پيامبرصلی الله عليه وآله شكست و صورتش شكاف برداشت. اصحاب آن بزرگوار بسيار ناراحت شدند و از آن حضرت خواستند كه دشمن را نفرين كند. پيامبرصلی الله عليه وآله به آنها فرمودند: «اِنِّی لَمْ اُبْعَثْ لَعَّاناً وَ لَكِنِّی بُعِثْتُ دَاعِياً وَ رَحْمَةً؛ من ناسزاگو مبعوث نشدم، بلكه دعوت كننده و مايه رحمت مبعوث شده ام.» سپس به جای نفرين دعا كردند: «اَللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ؛ خداوندا! قوم مرا هدايت كن كه آنان نمی‌دانند.

و به روايت ديگری عمر بن خطّاب به پيامبرصلی الله عليه وآله عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت!‌ای رسول خدا! نوح عليه السلام بر قوم خود نفرين كرد و گفت: «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيَّاراً".(18) اگر تو ما را نفرين كني، همه ما به هلاكت می‌رسيم. اينك ببين كه بر پشت شما لطمه وارد شده و صورتت مجروح كشته و دندانهايت شكسته شده، در عين حال به جای نفرين برای دشمن دعا می‌كنی و می‌گويي: «خدايا! قوم مرا هدايت كن؛ زيرا ناآگاه هستند!‌»(19)

3. مساوات

«پيامبرصلی الله عليه وآله و اوصيای اوعليهم السلام راه و رسم مساوات را در روابط و مناسبات اجتماعی سخت پاس می‌داشتند. رفتار پيام آور هدايت و عدالت و منطق عملی حضرت سراسر نشان از رعايت مساوات داشت؛ چنان كه آن حضرت در نگاه كردن به اصحاب نيز آن را پاس می‌داشت. از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه وآله يُقَسِّمُ لَحَظَاتَهُ بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَيَنْظُرُ إِلَی ذَا وَ يَنْظُرُ إِلَی ذَا بِالسَّوِيَّةِ؛(20) رسول خداصلی الله عليه وآله اين گونه بود كه نگاههايش را بين اصحابش تقسيم می‌كرد. پس به اين شخص و آن شخص مساوی نگاه می‌كرد.»

مجلس وی چنان بود كه هيچ تفاوتی ميان او و اصحابش ديده نمی‌شد. از ابوذر نقل شده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه وآله يَجْلِسُ بَيْنَ ظَهْرَانَی أَصْحَابِهِ فَيَجِی ءُ الْغَرِيبُ فَلَا يَدْرِی أَيُّهُمْ هُوَ حَتَّی يَسْأَلَ؛(21) سيره پيامبر اين گونه بود كه در حلقه‌ای ميان اصحابش می‌نشست؛ به گونه‌ای كه اگر يك فرد غريبی وارد مجلس می‌شد، نمی‌دانست كه رسول خداصلی الله عليه وآله كدام است تا اينكه سؤال می‌كرد.»

اقبال لاهوری می‌گويد:

امتيازات نسب را پاك سوخت                       آتش او اين خس و خاشاك سوخت(22)

«پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله كسانی كه خود را از طبقه برتر می‌دانستند و به نژاد و قوم و قبيله و پدران خود تفاخر می‌كردند، با تندترين كلمات نكوهش كرده است؛ چنان كه فرموده است: «كُلُّكُمْ بَنُو آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ لَيَنْتَهِيَّنَّ قَوْمٌ يَفْتَخِرُونَ بَآبَائِهِمْ أَوْ لَيَكُونَنَّ اَهْوَنُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْجَعْلَانِ؛(23) همه شما فرزندان آدم هستيد و آدم از خاك است. بايد پايان بخشند قومی كه فخر فروشی می‌كنند به پدرانشان و يا بايد بی‌ارزش‌تر نزد خداوند از سوسك فضله غلطان باشند.»(24)

4. مشورت

پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله در حديثی به علی عليه السلام می‌فرمايند: «لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ؛(25) هيچ پشتيبانی محكم‌تر از مشورت نيست.‌»

پيامبرصلی الله عليه وآله با اينكه هيچ نيازی به مشورت نداشتند، امّا با اين حال، مشورت می‌كردند كه اين كار به گفته استاد شهيد مطهّری دو دليل داشت: يكی اينكه اين اصل را پايه گذاری نكند كه بعدها هر كس كه حاكم و رهبر شود، بگويند: او مافوق ديگران است و ديگر نيازی به مشورت ندارد. و ثانياً اينكه با اين كار پيامبرصلی الله عليه وآله به ديگران شخصيت و ارزش می‌داد. به نظر و فكر و تفكر ديگران ارزش می‌داد. نمی‌گفت كه من پيامبر هستم و عقل كل و تو هيچ چيزی نمی‌فهمي.

از برخی از اصحاب چنين نقل شده است: «مَا رَأَيْتُ أَحَداً أَكْثَرُ مُشَاوَرَةً لِاَصْحَابِهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ؛(26) كسی را همچون پيامبر خداصلی الله عليه وآله نديده‌ام كه با اصحابش زياد مشورت كند.»

استاد شهيد مطهری می‌گويد:

«در مقام نبوت با اينكه اصحاب به او ايمان دارند، در عين حال، نمی‌خواهد سبكش انفرادی باشد و در مسائل تنها تصميم بگيرد؛ برای اينكه اقلّ ضررش اين است كه به اصحاب خودش شخصيّت نداده است؛ يعنی گويی شما اساساً فكر نداريد، من بايد فقط دستور بدهم و شما عمل كنيد. آن وقت لازمه اش اين است كه فردا هر كس ديگری هم رهبر بشود، همين جور عمل بكند و بگويد: لازمه رهبر اين است كه رهبر فكر و نظر بدهد و غير رهبر هر كه هست، عمل بكنند؛ ولی پيغمبرصلی الله عليه وآله در مقام نبوت چنين كاری را نمی‌كند، شورا تشكيل می‌دهد كه اصحاب! چه بكنيم؟ بدر پيش می‌آيد، شورا تشكيل می‌دهد. احد پيش می‌آيد، شورا تشكيل می‌دهد كه اينها آمده‌اند نزديك مدينه مصلحت می‌دانيد از مدينه خارج شويم و بيرون مدينه با آنها بجنگيم و يا در همين مدينه باشيم و وضع خودمان را در داخل مستحكم كنيم؟ اينها مدّتی ما را محاصره می‌كنند. اگر موفق نشدند، شكست خورده بر می‌گردند.

بسياری از سالخوردگان و تجربه كارها، تشخيصشان اين بود كه مصلحت اين است كه در مدينه بمانيم. جوانها كه بيشتر به اصطلاح حالت غروری دارند و به جوانيشان بر می‌خورد، گفتند: ما در مدينه بمانيم و بيايند ما را محاصره كنند! ما تن به چنين كاری نمی‌دهيم. می‌رويم بيرون هر جور هست می‌جنگيم. تاريخ می‌نويسد: خود پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله مصلحت نمی‌ديد كه از مدينه خارج بشوند. می‌گفت: اگر در مدينه بمانيم، موفّقيتمان بيشتر است؛ يعنی نظرش با آن سالخوردگان و تجربه كارها موافق بود؛ ولی ديد كه اكثريت اصحابش كه همان جوانها بودند، گفتند: نه، يا رسول الله! ما از مدينه می‌زنيم بيرون، می‌رويم در دامنه احد، همان جا با آنها می‌جنگيم.

جلسه تمام شد. يك وقت ديدند پيغمبرصلی الله عليه وآله اسلحه پوشيده بيرون آمد و فرمود: برويم بيرون! همانهايی كه اين نظر را داده بودند، آمدند گفتند: يا رسول الله! چون شما از ما نظر خواستيد، ما اين جور نظر داديم؛ ولی در عين حال، ما تابع شما هستيم. اگر شما مصلحت نمی‌دانيد، ما بر خلاف نظر خودمان می‌مانيم مدينه. پيامبرصلی الله عليه وآله فرمودند: پيغمبر همين قدر كه اسلحه پوشيد وبيرون آمد، ديگر صلاح نيست اسلحه اش را كنار بگذارد. حال كه بنا شد برويم بيرون، می‌رويم بيرون.‌»(27)

5. تواضع

امام باقرعليه السلام فرمودند: فرشته‌ای نزد رسول خداصلی الله عليه وآله آمد و عرض كرد: خدايت مخيّر فرموده كه اگر خواهي، بنده‌ای متواضع و رسول باشی و اگر خواهي، پادشاهی رسول باشي. جبرئيل عليه السلام اين صحنه را می‌ديد. رسول خداصلی الله عليه وآله از راه مشورت، به جبرئيل عليه السلام نگريست. او با دست اشاره كرد كه افتادگی را اختيار كن و لذا رسول اكرم صلی الله عليه وآله در جواب آن فرشته فرمود: بندگی و تواضع را با رسالت اختيار كردم. فرشته مزبور در حالی كه كليد خزانه‌های زمين را در دست داشت، گفت: اينك چيزی هم از آنچه در نزد خدايت داري، كاسته نشد.(28)

ابو هريره نيز روايت كرده است كه با رسول اكرم صلی الله عليه وآله به بازار رفتم. آن حضرت شلوارهايی خريد و به ترازودار فرمود: وزن كن و دقيق اندازه بگير! در اين ميان، كاسب دست پيامبرصلی الله عليه وآله را می‌گيرد و می‌بوسد. امّا آن حضرت دست خود را می‌كشد و می‌فرمايد: اين كاری است كه غير اعراب با شاهان خود می‌كنند و من پادشاه نيستم؛ بلكه مردی از شمايم. وی آن گاه شلوارها را برداشت. پس من پيش رفتم تا آنها را بردارم؛ امّا پيامبرصلی الله عليه وآله فرمودند: صاحب هر چيزی سزاوارتر است كه آن را بردارد.(29)

6. خوش برخوردی

نقل شده كه خدمتكاران مدينه ظرفهای خود را كه آب داشت، بعد از نماز صبح به حضور پيامبرصلی الله عليه وآله می‌آوردند كه آن حضرت دست مبارك خود را در آن داخل كند تا تبرك شود و بسا كه صبحهای سرد بود و حضرت دست خود را در آنها داخل می‌كرد و هيچ گونه اظهار ناخشنودی نمی‌كرد.

همچنين در احوالات پيامبرصلی الله عليه وآله است كه مردی وارد مسجد شد، رسول اكرم صلی الله عليه وآله تنها در مسجد نشسته بود، برخاستند و جا باز كردند و فرمودند: بفرماييد! بفرماييد! آن مرد گفت:‌ای رسول خدا! مكان وسعت دارد. پيامبرصلی الله عليه وآله فرمودند: حق مسلمان بر مسلمان اين است كه وقتی ديد مسلمانی می‌خواهد بنشيند، برخيزد و متواضعانه از او احترام كند.(30)

امام صادق عليه السلام می‌فرمايند: رسول خداصلی الله عليه وآله اوقات خود را به طور عادلانه بين اصحاب خود تقسيم كرده بود و بر همه آنها به طور مساوی می‌نگريست. آن حضرت هرگز پاهای خود را نزد اصحابش نمی‌گشود و وقتی كه مردی با آن حضرت مصافحه می‌كرد، رسول خداصلی الله عليه وآله دستش را نمی‌كشيد تا آن مرد دستش را بكشد و حتی در اين مورد بعضی سماجت كردند كه دست خود را در دست پيامبرصلی الله عليه وآله نگه دارند تا پيامبرصلی الله عليه وآله جلوتر دستش را بكشد؛ ولی توفيق نيافتند.‌»(31)

در حالات پيامبرصلی الله عليه وآله است كه هر گاه اصحاب با او می‌نشستند و حرف از آخرت می‌زدند، پيامبرصلی الله عليه وآله هم اصحابش را همراهی می‌كرد و هر گاه سخن از دنيا بود، همراه اصحابش بود و همين طور در مورد صحبت كردن بر سر آب و نان. زيد بن ثابت می‌گويد: «كُنَّا اِذَا جَلَسْنَا اِلَيْهِ اِنْ اَخَذْنَا فِی حَدِيثٍ فِی ذِكْرِ الْآخِرَةِ اَخَذَ مَعَنَا وَ اِنْ أَخَذْنَا فِی ذِكْرِ الدُّنْيَا اَخَذَ مَعَنَا وَ اِنْ اَخَذْنَا فِی ذِكْرِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ اَخَذَ مَعَنَا.‌»(32)

وقتی درباره كسی از كاری كه پيامبرصلی الله عليه وآله دوست نداشت، به وی خبر می‌رسيد، رو در روی او به وی تذكر نمی‌داد كه كاری نامطلوب و ناپسند از نظر شرع انجام داده است؛ بلكه می‌فرمود: «چه خبر است مردمی را كه چنين و چنان می‌كنند!‌» پيامبرصلی الله عليه وآله با اين شيوه آن كار ناپسند را محكوم و از آن نهی می‌كرد، بی‌آنكه از فاعل آن نام برد.

انس خادم رسول خداصلی الله عليه وآله می‌گويد: وقتی آن حضرت به كسی روی می‌كرد، صورت خود را از او بر نمی‌گرداند تا آنكه مخاطب او، وی را ترك می‌گفت و هر گاه كسی قصد آن داشت تا با آن حضرت رازی در ميان نهد، سر خود را به سوی او خم می‌كرد و همچنان می‌ماند تا وقتی كه آن شخص از ايشان بخواهد كه راست شود.‌»(33)

مهرورزی در مسائل شخصی صلابت در مسائل اصولی

مهرورزی و ملايمت پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله در مسائل شخصی بود و در اين مسائل با گذشت و ملاطفت رفتار می‌كرد. اگر بدی و ظلمی به شخص پيامبرصلی الله عليه وآله می‌شد، با كمال بزرگواری می‌گذشت؛ امّا اگر يك وقت نسبت به حرمتهای الهی تعدّی و تجاوز می‌شد، با كمال صلابت و بدون ذرّه‌ای گذشت احكام الهی را جاری می‌كرد. عايشه در وصف پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله می‌گويد:

«مَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ مُنْتَصِراً لِنَفْسِهِ مِنْ مَظْلَمَةٍ ظُلِمَهَا قَطُّ مَا لَمْ يُنْتَهَكْ مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ شَی ءٌ فَاِذَا انْتُهِكَ مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ شَی ءٌ كَانَ أَشَدَّهُمْ فِی ذَلِكَ غَضَباً؛(34) هرگز نديدم كه رسول خداصلی الله عليه وآله مادام كه چيزی از حرمتهای الهی هتك نشده بود، به خاطر ستمی كه به شخص او روا شده بود، در صدد احقاق حق بر آيد؛ اما هرگاه به چيزی از حرمتهای الهی تعدّی می‌شد، نسبت به آن خشمگين ترين افراد بود.»

انس خادم رسول خداصلی الله عليه وآله می‌گويد: به آن خدايی كه رسول الله صلی الله عليه وآله را به حق مبعوث كرد! هيچ گاه نشد كه مرا در كاری كه كردم و او را خوش نيامد (كاری كه مربوط به شخص پيامبرصلی الله عليه وآله بود)، عتاب كرده باشد كه چرا چنين كردي؟ نه تنها آن حضرت مرا مورد عتاب قرار نمی‌داد، بلكه اگر هم زوجات او مرا ملامت می‌كردند، می‌فرمود: متعرضش نشويد! مقدر چنين بوده است.‌»(35)

اوصيای پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله هم اين گونه بودند كه در مسائل اصولی ذرّه‌ای كوتاه نمی‌آمدند. داستان علی عليه السلام و عقيل مشهور است. وقتی كه عقيل به خاطر فقر و تنگ دستی شديد از برادرش علی عليه السلام می‌خواهد كه به او كمك كند، علی عليه السلام موافقت می‌كند كه از سهم خود به عقيل بدهد؛ ولی عقيل درخواست بيشتری دارد. علی عليه السلام آهنی را داغ می‌كند و به دست عقيل نزديك می‌نمايد. عقيل نابينا فريادی می‌كشد. در اين هنگام علی عليه السلام به برادرش می‌گويد:

«يا عَقِيلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعْبِهِ وَ تَجُرُّنِی إِلَی نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَی وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظيَ؛(36)‌ای عقيل! از حرارت آهنی می‌نالی كه انسانی به بازيچه آن را گرم ساخته، اما مرا به آتش دوزخی می‌خوانی كه خدای جبارش با خشم خود آن را گداخته! تو از حرارت ناچيز می‌نالی و من از حرارت آتش الهی ننالم!‌»

بعد علی عليه السلام می‌گويد: «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَی أَنْ أَعْصِی اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ؛(37) به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آنهاست، به من بدهند تا خدا را نافرمانی كنم كه پوست جوی را از مورچه‌ای به ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد.»

  • · پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) آل عمران / 159.

2) توبه / 128.

3) تكوير / 8 - 9.

4) انبياء / 107: «ما تو را جز برای رحمت جهانيان نفرستاديم.»

5) ر. ك: الميزان، محمد حسين طباطبايي، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ هشتم، 1375 ش، ج 14، ص 467.

6) فروغ ابديت، جعفر سبحاني، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ ششم، 1370 ش، ج 1، ص 36.

7) نهج البلاغة، (محمد دشتي)، خ 2، ص 43.

8) السيرة النبوية، ابن هشام، بيروت، انتشارات دار الاحياء العربي، ج 4، ص 49.

9) يوسف / 92.

10) بحار الانوار، علامه مجلسي، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق، ج 21، ص 132.

11) محجة البيضاء، فيض كاشاني، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم، ج 4، ص 129.

12) مكارم الاخلاق، طبري، قم، انتشارات شريف رضي، 1412 ق، ص 21.

13) واقعه / 35 - 36.

14) فضائل پنج تن در صحاح سته، فيروز آبادي، انتشارات فيروز آبادي، چاپ اول، 1374 ش، ج 1، ص 232.

15) مكارم الاخلاق، طبري، ص 21.

16) خاتم پيامبران، محمد ابوزهره، ترجمه حسين صابري، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1373 ش، ج 1، ص 364.

17) همان، ص 366.

18) نوح / 26. «پروردگارا! هيچ يك از كافران را بر روی زمين باقی مگذار!»

19) سيمای پر فروغ محمدصلی الله عليه وآله، اشتهاردي، ترجمه كحل البصر شيخ عباس قمي، قم، انتشارات ناصر، چاپ دوم، 1370 ش، ص 144.

20) الكافي، كليني، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلامية، 1365 ش، ج 2، ص 671.

21) بحار الانوار، ج 16، ص 229.

22) سيره نبوي، مصطفی دلشاد تهراني، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1385 ش، دفتر دوم، ص 491.

23) الجامع لاحكام القرآن، محمد بن احمد انصاری قرطبي، بيروت، انتشارات دار احياء التراث العربي، ج 16، ص 94؛ تفسير ثعالبي، عبد الرحمان بن محمد، بيروت، دار احياء التراث العربي،چاپ اول، 1418 ق، ج 5، ص 277.

24) سيره نبوي، مصطفی دلشاد تهراني، دفتر دوم، ص 476.

25) وسائل الشيعة، حر عاملي، انتشارات مؤسسة آل البيت عليهم السلام، 1409 ق، ج 12، ص 13.

26) سنن كبري، بيهقي، بيروت، دار الفكر، ج 7، ص 45.

27) سيری در سيره نبوي، استاد مطهري، انتشارات صدرا، چاپ پانزدهم، 1375 ش، ص 56.

28) الكافي، كليني، ج 2، ص 122.

29) المعجم الأوسط (از مصادر حديث اهل سنت)، طبراني، دار الحرمين، ج 6، ص 350.

30) سيمای پر فروغ محمدصلی الله عليه وآله، اشتهاردي، ص 166.

31) الكافي، كليني، ج 2، ص 671.

32) مكارم الاخلاق، طبري، ص 21.

33) خاتم پيامبران، محمد ابوزهره، ج 1، صص 370 - 371.

34) ميزان الحكمة، ری شهري، دار الحديث، چاپ اوّل، 1377 ش، ج 7، ص 3378.

35) الميزان، علامه طباطبايي، ج 6، صص 452 - 453.

36) نهج البلاغة (دشتي)، خ 224.

37) همان.

652 دفعه
(0 رای‌ها)