قال الله الحكيم:
«واصبر علی ما يقولون واهجرهم هجرا جميلا (1)» ; «برآنچه میگويند شكيبا باش و از آنان بگونهای شايسته دوری گزين.»
هجرت رسول خدا صلی الله عليه و آله:
چهارده سال از بعثت و رسالت رسول گرامی اسلام میگذشت، مردم مكه به شدت پايبند عقايد خرافی خود بودند و چون كسانيكه به هيچ حقی اعتنا نمیكنند، ندای ملكوتی «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» ی پيامبر را نمیشنيدند. «و لهم اذان لايسمعون بها»
مسلمانان كه تعداد محدودی بودند، در برابر گروه بیشمار بت پرستان عنود و فشار و برخوردهای غير انسانی آن ها، به ستوه آمده و اسلام عزيز دوران سخت شكل گيری خود را میگذراند.
سرانجام رسول خدا صلی الله عليه و آله به دستور خداوند تصميم به «هجرت» گرفت. و در حالی كه دشمنان كينه توز نقشه كشتنش را در سر میپروراندند، «علی عليه السلام» را به جای خود گذاشت و به طور معجزه آسايی مكه را به قصد مدينه ترك كرد.
زمان هجرت و چگونگی آن:
بر اساس نقل مرحوم مجلسی در بحارالانوار، هجرت پيامبر صلی الله عليه و آله از مكه به مدينه، در سال چهاردهم بعثت صورت گرفت و اين حادثه با سی و چهارمين سال سلطنت «خسرو پرويز» و نهمين سال فرمانروايی «هرقل» (امپراطور روم) همزمان بود. «محمد بن كعب قرظي» (2) میگويد: قريش در خانه پيامبر جمع بودند و میگفتند: محمد میگويد: اگر شما با او بيعت كنيد، بر عرب و عجم فرمانروا خواهيد شد. شما پس از مرگ هم دوباره زنده خواهيد شد و برای شما باغ هايی چون باغهای اين جهان خواهد بود.... در اين هنگام رسول خدا صلی الله عليه و آله از منزل بيرون آمد و مشتی خاك برداشت و فرمود: «نعم انا اقول ذلك; آری من اين را میگويم.» سپس مشت خاك را به روی آنان پاشيد و آيه شريفه «و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لايبصرون (3)» را تلاوت نمود. تمام كسانی كه از آن خاك روی سرشان ريخته شد، در جنگ بدر كشته شدند. رسول خدا صلی الله عليه و آله حركت كرده و از آنان دور شد، اما همچنان كفار درب خانه پيامبر صلی الله عليه و آله ايستاده بودند. شخصی به جمع آنان پيوست و پرسيد: در اين جا چه میكنيد؟ گفتند: منتظر محمد هستيم. او گفت: به خدا قسم! همين الآن محمد از كنار شما عبور كرد و بر سر همه شما خاك ريخت.
آنان دست خود را روی سرشان كشيدند، و خاكهای ريخته شده را بر سر خود ديدند. به درون خانه سرك كشيدند، خيال كردند رسول خدا در بستر خود آرميده است; در حالی كه امير مؤمنان عليه السلام به جای آن حضرت بود. آنان همچنان تا صبح منتظر ماندند و صبح متوجه شدند كه او علی عليه السلام است كه در بستر رسول خدا صلی الله عليه و آله خوابيده است. پس گفتند: به خدا قسم! آن مرد راست گفت. (4)
افتخار مهاجران
يكی از نكات مهم در هجرت رسول خدا صلی الله عليه و آله اين است كه مهاجرت بر فضيلت، برتري، عزت و احترام مهاجران و كسانی كه همراه رسول خدا صلی الله عليه و آله بودند افزود.
امام سجاد عليه السلام در ماجرای تلخ و غم انگيز عاشورای سال 61 هجري، هنگامی كه در مجلس يزيد حماسه آفريد و خطبه معروف و مشهور خويش را انشاء نمود، مهاجرت را برای جد بزرگوار خويش، افتخاری بس بزرگ برشمرده و امير مؤمنان عليه السلام را با «هجرت» ستود:
«انابن من ضرب بين يدی رسول الله بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين... (5)
; من پسر كسی هستم كه در پيشاپيش رسول خدا صلی الله عليه و آله با دو شمشير جنگيد و با دو نيزه نبرد كرد و دوبار هجرت كرد.»
هجرت همچنان باقی است
«هجرت» گرچه يك حادثه تاريخی است و در صدر اسلام اتفاق افتاده است; اما به طور قطع در آن خلاصه نمیشود و در طول تاريخ حيات بشر تا وقوع قيامت كبری همچنان بر قوت خود باقی است و آثار و بركاتش همانند چشمهای زلال و جوشان، نصيب انسان میشود.
نمونه هايی از مصاديق هجرت را میتوان در موارد زير يافت.
1- غير مسلمانی كه، با يك تحول درونی به دين مقدس اسلام میگرايد، در حقيقت مهاجرت كرده است. پنجمين پيشوای شيعيان، حضرت باقر عليه السلام میفرمايد: «من دخل فی الاسلام طوعا فهو مهاجر (6) ; هركس داوطلبانه به اسلام در آيد، مهاجر است.»
2- مسلمانی كه از گناهان خود دوری كرده، تمايلات نفسانی خود را زير پا نهد و با نفس خويش مبارزه كند، از مهاجران واقعی به شمار میرود. پيامبر بزرگ اسلام میفرمايد:
«الهجرة هجرتان: احداهما ان تهجر السيئات والاخری ان تهاجر الی الله تعالی و رسوله و لاتنقطع الهجرة ما تقبلت التوبة (7) ; هجرت دو گونه است: يكی از آنها اينكه از بدیها دوری كنی و ديگری آن است كه به سوی خداوند متعال و رسولش هجرت كني، و تا زمانی كه توبه پذيرفته میشود هجرت قطع نمیشود.»
بنابراين «هجرت» را نبايد يك حادثه تاريخی لحاظ كرد، بلكه كسانی كه در مسير زندگی خود پايبند به شرع نبودند و حدود الهی را زير پا نهادهاند میتوانند با يك تصميم جدی در جمع مهاجران الی الله قرار گيرند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «اشرف الهجرة ان تهجر السيئات (8) ; بهترين هجرت آن است كه از گناهان هجرت كني.»
هجرت از گناه
خداوند متعال غرائزی را در وجود انسان نهفته است كه بیترديد بدون آن با مشكلات غير قابل جبرانی روبرو میشود. حال اگر انسانی راه افراط و تفريط را در پيش گيرد; يعنی يا به تمام تمايلات نفسانی و غرائز درونيش بدون قيد و شرط پاسخ گويد و آن را ارضاء نمايد يا به طور كلی آن را سكوب نمايد، يقينا از حد و مرز شرعی خارج شده است.
مساله اعتدال، در روايات اسلامی به شدت مورد تاكيد قرار گرفته و اعتدال نيروهای دروني، در اسلام مطلوب است. اين اعتدال و پرهيز از افراط وتفريط میتواند ما را به مسير سعادت سوق دهد.
انسان وقتی انسان است كه در چگونه زيستن هماهنگ با دستورات حجتهای پروردگار عمل كند و غرايز و تمايلات نفسانی خويش را تعديل نمايد. بیترديد كسانی كه در جاده گناه قرار میگيرند، كارهای حيوانی را در قالب و شكل انسانی انجام میدهند.
كوتاه سخن اينكه اينگونه افراد در عالمی غير از عالم حقيقی كه جايگاه اصلی آنان است قرار دارند. بنابراين با پشت پا زدن به خواستههای نفس اماره و وسوسههای شيطان میتوانند در جمع مهاجران قرار گيرند و از آن عالم پست، به عالم ملكوت هجرت نمايند.
مهاجران واقعی
در ذيل به چند نمونه از كسانی كه به صورت جدی از گناه هجرت كردهاند اشاره میشود:
1- «فضيل بن عياض» مردی متظاهر به فسق بود. بر سر راه كاروانهای تجارتی و مسافرتی قرار میگرفت و با زور و تهديد، اموال كاروانيان را به غارت میبرد. دزدی قهار و چيره دست بود و تمام مردم او را با همان صفاتش میشناختند.
او كه از راه دزدي، اموال فراوانی را به دست آورده بود و از وضع مالی مناسبی برخوردار بود، شبی برای دزدی به خانهای به قصد دستبرد زدن وارد شد.
صاحب منزل در حال قرائت قرآن بود كه فضيل با طرح و نقشه قبلی روی ديوار منزل قرار گرفت، همينكه خواست وارد خانه شود، قرائت قرآن صاحب منزل توجه اش را جلب نمود. صاحب خانه اين آيه را تلاوت كرد كه:
«الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله» (9) ; «آيا وقت آن نرسيده است كه قلبهای كسانی كه ايمان آوردهاند باياد خدا خاشع شود؟»
فضيل بن عياض با شنيدن اين آيه تمام وجودش شعله ور شد واز ديوار پائين آمد و مثل آنكه آيه بر او نازل شده باشد، تحت تاثير قرار گرفت و سرانجام از عالم حيوانی به عالم انسانی درآمد و در جمع مهاجران حقيقی به سوی خدا قرار گرفت.
وی با يك تصميم جدی از تمام گناهان خود توبه كرد و دست از قمار و شراب كشيد و تا جايی كه صاحبان اموال به دست آمده از راه دزدی را میشناخت، راضی كرد و اموال را بازگرداند. (10)
2- «بشر حافي» مردی عياش و به دور از اخلاق بود، دستورات الهی را زير پا مینهاد و از انجام هيچ گناهی دريغ نداشت.
امام كاظم عليه السلام در راه بود، نزديك منزل «بشر» رسيد، صدای آواز و موسيقی و رقاصی از درون منزلش به گوش میرسيد. كنيزكی برای ريختن خاكروبه و آشغالهای منزل به در منزل آمده بود.
امام عليه السلام رو به آن كنيز فرمود: صاحب اين منزل عبد است يا آزاد؟ كنيزك در جواب عرض كرد: آقا! او خود صاحب چندين عبد و نوكر است، اين چه سؤالی است؟ حضرت فرمود: آري، اگر بنده و عبد بود اين گونه نبود و صدای آواز از خانه اش بر نمیخاست و عليه مولايش قيام نمیكرد.
وقتی كنيز باز گشت مورد بازخواست قرار گرفت كه چرا دير كردي؟ وی ماجرا را بازگو كرد.
بشر با شنيدن ماجرا، با پای برهنه از خانه بيرون دويد و به دنبال امام عليه السلام حركت كرد و سرانجام با يك مهاجرت حقيقی در جمع مهاجران الی الله قرار گرفت، به همين خاطر او را «بشر حافي» يعنی «بشر پابرهنه» ناميدند و به اين نام شهرت يافت. (11)
سفر آن نيست كه از مصر به بغداد روی از سر نفس گذشتن سفر مردان است
3- مرحوم «حاج رسول دادخواه تبريزي» يكی از مهاجران حقيقی بود كه با توبه، از عالم حيوانی و نفسانی خود مهاجرت كرد و سرانجام در جمع مهاجران الی الله قرار گرفت.
وی مردی قوی هيكل و مشهور به فسق بود كه از ارتكاب گناهان صغيره و كبيره ابايی نداشت. او را به عنوان «رسول ترك» میشناختند. يك سال در ماه محرم الحرام كه هيئت آذربايجانیهای مقيم تهران مراسم عزاداری برپا كرده بودند، او نيز مانند ديگر شركت كنندگان سر از پا نمیشناخت و برای عرض ادب به مقام شامخ سالار شهيدان درآن مجلس شركت مینمود.
گروهی از محترمان هيئت كه «رسول ترك» را خوب میشناختند، از حضور فعال و همكاريش در كارهای هيئت ناراحت شده، جوانی را به عنوان قاصد به سوی او روانه كردند تا به او بگويد ديگر به هيئت نيامده و در مجلس شركت نكند.
«رسول ترك» به شدت ناراحت میشود و هيئت را ترك میكند.
يكی از مسؤولان هيئت، شبی در عالم رؤيا خوابی میبيند و پس از بيدار شدن از خواب، سراسيمه به طرف منزل رسول ترك حركت میكند. وقتی با رسول ترك روبرو میشود و او را به هيئت دعوت میكند; رسول میگويد: شما مرا بيرون كرديد، حالا دعوت میكنيد؟ بايد بگوييد چه اتفاقی افتاده است.
وی ماجرای خواب خود را اين گونه بيان میكند:
شب در عالم خواب ديدم در صحرای كربلا هستم و خيمههای امام عليه السلام برافراشته است. جلو راه ورودی به خيمهها سگی هار و درنده ايستاده بود و به هر دشمنی كه قصد حمله به خيمهها را داشت حمله میكرد و مانع ورود دشمنان به محوطه خيام میشد. بدن آن حيوان بدن سگی بود; اما سر و صورتش، سر وصورت تو بود.
رسول ترك با شنيدن اين ماجرا میگويد: راست میگويي؟ يعنی من سگ در خيمههای حسين عليه السلام بودم؟
هنگامی كه پاسخ مثبت میشنود، از خود بیخود میشود و توبه میكند و در جمع محبان حقيقی و مهاجران الی الله قرار میگيرد (12).
كار رسول ترك به جايی رسيد كه در آخرين لحظات عمر چشمانش را باز كرد و صدا زد: آقام گلدي، آقام گلدی (آقايم آمده، آقايم آمده.)
اين غلام آزاد شده امام حسين عليه السلام سرانجام در سال 1339 هجری شمسی مطابق با شب 15 رجب سال 1380 هجری قمری جان به جان آفرين تسليم كرد و در قبرستان «نو» واقع در قم روبروی حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام مدفون گرديد. مرقد اين عاشق دلباخته واقع در ضلع غربی قبرستان در كنار مرقد مرحوم كربلايی كاظم میباشد (13).
تا دلم در حرم قرب تو يابد راهی آتشی زن به وجودم كه برآيد آهی
سفر از خويش نكردم كه رهم دور افتاد ورنه تا كعبه وصل تو نباشد راهی
تو به يك كاه دو صد كوه گنه میبخشی من بيچاره چه سازم كه ندارم كاهی
به جز از تو كه كشی ناز گنه كاران را نشنيدم كه كشد ناز گدا را شاهی (14)
- · پاورقــــــــــــــــــــی
1) مزمل/ 10.
2) وی همان «محمد بن كعب بن سليم بن اسد، ابو حمزه قرظي» است كه از افراد برجسته مدينه بود و مدتی در كوفه اقامت داشت. وی در سال 40 به دنيا آمد و در سال 120 در مدينه درگذشت. به نقل از پاورقی بحارالانوار، ج 19، ص 38.
3) يس/ 9.
4) بحارالانوار، ج 19، ص 38، ح 6، به نقل از ميزان الحكمه، ج 13، ص 6598.
5) خطبه امام سجاد عليه السلام.
6) كافي، ج 8، ص 148، ح 126.
7) كنز العمال، ص 46262. به نقل از ميزان الحكمة، ج 13، ص 6602.
8) ميزان الحكمة، ج 13، ص 6602، ح 21063.
9) حديد/ 16.
10) اقتباس از گفتارهای معنوي، شهيد مطهري، ص 261.
11) مجالس المؤمنين، قاضی نورالله شوشتري، ج 1; گفتارهای معنوي، شهيد مطهري، ص 261.
12) اقتباس از كتاب «رسول ترك» آزاد شده امام حسين عليه السلام، محمد حسين سيف اللهي.
13) همان. برای اطلاع بيشتر از زندگاني، كرامات و فضايل اخلاقی ايشان به كتاب «رسول ترك» مراجعه كنيد.
14) شعر از غلامرضا سازگار.