آخرین تصاویر مذهبی

آخرین فیلم های مذهبی

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

در آموزشی نوشته شده در پنج شنبه, 23 آذر 1402
مجموعه تصویری احکام شامل آموزش مطهرات، نجاست و نجس شدن چیزهای پاک، تطهیر لباس، پارچه، فرش و دیگر اشیا، آموزش وضو، آموزش نماز، آموزش غسل، تیمم، احکام محتضر، آموزش کفن…
دانلود مجموعه سخنرانی های  تصویری از مرحوم دولابی

دانلود مجموعه سخنرانی های تصویری از مرحوم دولابی

در بزرگان و شخصیت ها نوشته شده در سه شنبه, 21 آذر 1402
دانلود مجموعه سخنرانی ها و نکات اخلاقی از مرحوم دولابی با موضوعات: رزق و روزی انسان، دوست داشتن، قلب مومن، گرفتاری بشر، رحمت الهی و ... شامل 10 فایل تصویری
دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

در انقلاب، دفاع مقدس، مقاومت نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه نماهنگ های جدید ویژه فلسطین و غزه
مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه مداحی های جدید ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه کلیپ های تصویری زیبا ویژه عید غدیر خم با کیفیت بالا

آخرین مطالب سایت

امام حسن علیه السلام و پاسداری از ارزش ها

اشاره

ابعاد صلح شجاعانه امام حسن عليه السلام با معاوية بن ابی سفيان كه يگانه عامل بقای اقليت شيعه در آن عصر بود، چنان با عظمت است كه تاكنون محققان زيادی را به تحليل و تبيين آن واداشته است. بدون اغراق می‌توان گفت: اكثر مقالات و تحقيقات پيرامون آن حضرت، در اطراف اين رويداد دور می‌زند. اين نوع نگرش هر چند بيانگر عمق و عظمت صلح امام عليه السلام است اما در دوره ديگر (قبل از امامت و بعد از صلح) كمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند و به تبع آن ميزان آگاهی مردم نيز از اين دوره‌ها اندك است. بر اين اساس و به مناسبت سالگرد شهادت حضرت، در اين شماره با دوران امامت حضرت بعد از صلح (9 سال و اندي) آشنا می‌شويم.

نفوذ اموی‌ها در حاكميت دين

مهم‌ترین چالشی كه امام حسن عليه السلام در طول دوره امامت و بلكه حيات خود با آن رو به رو شد، مساله نفوذ اموی‌ها در حاكميت دينی دوره‌های قبل و بروز آثار آن در اين دوره است. نفوذی كه از زمان رحلت پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله (8 سالگي) شروع و در خلافت عثمان به اوج خود رسيد. طبيعی است كه بايد سابقه نفوذ اموی‌ها را از دوره فراگيری حكومت اسلامی (فتح مكه) پی گرفت زيرا به موازات گسترش اسلام، گروه‌های مختلفی به علل گوناگون به اسلام رو آوردند. منافقان نيز از باب ناچاری نتوانستند در مقابل اين سيل خروشان قرار بگيرند و به ناچار با آن بنای هم سويی گذاشتند. اين هم سويی نه از روی ميل كه از باب اضطرار و بی‌نتيجه بودن مقاومت بود. آن‌ها تنها زمانی كه پرچم لا اله الا الله را بر فراز شهر ديدند، لب به شهادتين گشودند و به اين ترتيب دوران حيات خود را با تاكتيك هم سويی موقت ادامه دادند. رسول اكرم صلی الله عليه و آله با درايت كامل متوجه اين حركت خزنده بود. لذا اهداف پليد آنان را اين گونه افشا می‌كرد:

«اذا بلغ بنو العاص ثلاثين اتخذوا مال الله دولا و عباد الله خولا و دين الله دخلا; (1)

زمانی كه فرزندان عاص (بنی اميه) (2) به سی برسند، مال خدا را ميان خود دست به دست می‌كنند، بندگان خدا را بنده خود و دين خدا را مغشوش می‌كنند.‌»

امام حسن عليه السلام نيز از سابقه اين گروه كاملا آگاه بود. لذا در مجلس معاويه به او خطاب كرد:

معاويه! فراموش كرده‌ای كه وقتی پدرت تصميم گرفت اسلام بياورد، تو اشعاری خواندی و او را از اسلام بازداشتي. و شما‌ای گروه (حاميان معاويه) به خدا سوگندتان می‌دهم آيا به ياد نمی‌آوريد كه رسول خدا صلی الله عليه و آله در هفت جا ابوسفيان را لعنت كرد. كسی از شما می‌تواند آن را انكار كند؟ آن‌ها عبارتند از:

1- روزی كه در خارج مكه نزديكی طائف در حالی كه پيامبر صلی الله عليه و آله قبيله بنی ثقيف را به اسلام دعوت می‌كرد، پدرت پيش آمد و به پيامبر ناسزا گفت و او را ديوانه و دروغگو خواند...

2- زمانی كه كاروان قريش از شام می‌آمد و پيامبر صلی الله عليه و آله می‌خواست در برابر اموالی كه از مسلمانان گرفته بودند، كاروان را توقيف كند، ابوسفيان كاروان را از بيراهه به سوی مكه برد و جنگ بدر را به راه انداخت...

3- روز جنگ احد آن گاه كه پيامبر صلی الله عليه و آله بر فراز كوه بود و فرياد می‌زد: «الله مولانا ولا مولی لكم.» ابوسفيان هم نعره می‌زد: «اعل هبل. ان لنا العزی ولا عزی لكم; برافراشته باد بت هبل. ما بت عزی داريم و شما چنين بت عظيمی نداريد.»

4- در جنگ احزاب نيز پيامبر صلی الله عليه و آله بر او لعنت كرد...

5- روز صلح حديبيه كه ابوسفيان به همراه قريش راه را بر مسلمانان بست و آنان را از انجام فريضه حج محروم نمود. پيامبر صلی الله عليه و آله به رهبر مشركين و پيروانش لعنت كرد. به آن حضرت گفتند: آيا اميد اسلام به هيچ يك از آنان نداري؟ فرمود: «اين لعنت بر مؤمنان از فرزندان آن‌ها نمی‌رسد، اما زمامدارانشان هرگز رستگار نخواهند شد.‌»

6- در جنگ حنين ابوسفيان كفار قريش و هوازن را جمع كرد و عيينه قبيله غطفان و عده‌ای از يهود را گرد آورد. خداوند شر ايشان را دفع كرد.‌ای معاويه! تو مشرك بودي. پدرت را ياری می‌كردی و علی عليه السلام بر دين پيامبر ثابت قدم بود.

7- روز ثنيه كه يازده نفر به همراهی ابوسفيان كمر به قتل پيامبر صلی الله عليه و آله بسته بودند (6 نفر از بنی اميه و 5 نفر از ديگر افراد قريش)... (3)

پيامبر صلی الله عليه و آله با نفرين و لعن خويش چهره معاند و حق ستيز آنان را معرفی می‌ساخت ليكن انحراف در مسير حاكميت دينی (انحراف داخلي) زمينه‌های رويش مجدد آن‌ها را فراهم ساخت و به محض خروج حاكميت از دست زمامداران صالح، فضای باز برای حزب نفاق فراهم شد و آنان را از انزوا و مرگ تدريجی رهانيد.

در دوره حكومت عمر نفوذ حزب ابی سفيان چنان شد كه فرزندش معاويه، ولايت شام و سوريه را ربود و چنان بر آن مسلط شد كه علی رغم عزل و نصب‌های متوالی كارگزاران توسط عمر، او هميشه در منصب خود باقی ماند و به اين ترتيب پايگاهی ثابت و مطمئن برای بالندگی حزب منسجم ابی سفيان فراهم شد.

در زمان زمامداری عثمان به دلايل متعدد مخصوصا ارتباط نسبی معاويه و عثمان شاخه‌های شجره ملعونه بنی اميه وانست بخش‌های عمده حاكميت دينی را تسخير كند و در هر مركز قدرتی ريشه‌ای بدواند و به اين ترتيب در اين دوره حتی مروان و پدرش كه رانده شده رسول اكرم صلی الله عليه و آله بودند و دو خليفه قبل شفاعت عثمان را برای بازگرداندن آن‌ها به مدينه نپذيرفته بودند، توسط خود عثمان برگردانده و صاحب پست‌های كليدی شدند. امام حسن عليه السلام در اين باره نيز به ياران معاويه (در مجلس معاويه) فرمود: «شما را به خدا سوگند! آيا می‌دانيد كه ابوسفيان بعد از بيعت مردم با عثمان به خانه وی رفت و گفت: برادرزاده! آيا غير از بنی اميه كسی ديگر در اين جا حضور دارد؟ عثمان جواب داد: نه. او گفت:‌ای جوانان بنی اميه! خلافت را مالك شويد و همه پست‌های اساسی آن را به دست بگيريد. سوگند به كسی كه جانم در دست اوست نه بهشتی وجود دارد و نه جهنمي.

ای مردم! آيا نمی‌دانيد بعد از بيعت مردم با عثمان ابوسفيان دست برادرم حسين عليه السلام را گرفت و به سوی قبرستان بقيع غرقد (4) برد و در آن جا به صدای بلند فرياد زد:‌ای اهل قبرستان! شما با ما سر حكومت و خلافت جنگيديد و امروز بدنتان زير خاك پوسيده است و كار حكومت در دست ماست. حسين عليه السلام خطاب به او فرمود:

ای ابوسفيان! عمری بر تو گذشته است. صورتت زشت باد. سپس دست خود را كشيد و به سوی مدينه آمد. اگر نبود لقمان بن بشير، چه بسا ابوسفيان حسين عليه السلام را نابود كرده بود.‌ای معاويه! اين است كارنامه ننگين زندگی تو و پدرت... عمر تو را والی شام كرد و تو خيانت كردي. در پی آن عثمان آن حكم را تنفيذ كرد. باز تو او را در دهان مرگ انداختي. از اين هر دو بالاتر اين كه به خود جرات دادی و با جسارت در برابر خدا ايستادی و با علی بن ابی طالب مخالفت كردي... تو مردم نادان را برانگيختی و آنان را به معركه جنگ آوردی و با مكر و حيله خونشان را بر زمين ريختی و اين‌ها ثمره تلخ بی‌ايمانی تو به معاد و نترسيدن از عقاب الهی است... (5)‌»

به اين ترتيب حزب بنی اميه در همان اوايل زمامداری عثمان توانست به طور شگفت آوری به دو ركن حكومت (ثروت و منصب) نزديك شده، آن‌ها را قبضه كند و در انتظار دستيابی به ركن سوم حاكميت يعنی دين بنشيند.

اين موقعيت نيز با قتل عثمان پيش آمد و معاويه با ادعای خونخواهی خليفه شهيد، در مدتی اندك توانست عواطف دينی مردم را منحرف و سپاه دين را بر ضد دين (علوي) به خيزش درآورد. به عبارت ديگر همان طور كه حيات عثمان عامل كسب مناصب حساس برای بنی اميه شد، مرگ وی هم مورد استفاده كامل آنان قرار گرفت و يك پله ديگر آنان را به قدرت نزديك‌تر كرد. در اين باره نامه شبث بن ربعی به معاويه قابل تامل است. «تو برای گمراه كردن مردم و جلب آرا و تمايل آنان و برای اين كه آنان را به زير فرمان خود درآوري، هيچ وسيله‌ای نداری جز اين كه گفتی پيشوای شما به ناحق و مظلومانه كشته شد و ما به خونخواهی او برخاسته ايم. در نتيجه فرومايگان و افراد نادان بر گرد تو فراهم آمده‌اند... دلت می‌خواست او كشته شود تا به اين جا برسي...‌» (6)

امام علی عليه السلام به زيباترين شيوه استفاده دو منظوره از عثمان را توسط معاويه در نامه‌ای به او يادآور می‌شود: «انك انما نصرت عثمان حينما كان النصر لك وخذلته حينما كان النصر له; (7)

وقتی پشتيبانی از عثمان به نفع تو بود، به ياری اش شتافتی و آن گاه كه به نفع او بود، او را خوار گذاشتي.»

از همين دوره زمان تعارض بين حاكميت حق علوی و حاكميت باطل اموی آغاز شد و تمام دوران حكومت اميرمؤمنان و دوره كوتاه حكومت امام حسن عليه السلام را به خود مشغول ساخت و سرانجام در سال 41 ه به دلايل متعدد داخلی و خارجی اين تعارض به نفع جريان اموی پايان يافت و امام حسن عليه السلام را ناچار به صلح كرد. بنابراين بايد دقت كرد كه تلاش‌های بنی اميه از 8 هجری تا 41 هجری (33 سال) برای دست يابی به حاكميت در اين دوره به مرحله نهايی و ثمردهی می‌رسد و امام حسن عليه السلام كه با چنين جريان ريشه داری رو به رو می‌گردد، ناچار به صلح می‌شود. (8) امام خود به برخی از دلايل صلح با معاويه بارها اشاره كرد كه يك مورد آن چنين است:

1- شيخ طوسی به سند معتبر از امام زين العابدين عليه السلام نقل می‌كند: «وقتی امام حسن عليه السلام برای صلح با معاويه راهی شد و با او ملاقات كرد، معاويه بر فراز منبر رفت و گفت: ايهاالناس! حسن فرزند علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا مرا اهل خلافت دانست و خود را اهل خلافت ندانست و اينك به رغبت و شوق آمده است تا با من بيعت كند. برخيز يا حسن! سپس حضرت برخاست و فرمود: «...‌ای جماعت! سخن می‌گويم; بشنويد و گوش و دل خود را با من همراه سازيد و سخنانم را ثبت كنيد... اگر سال‌ها بايستم و فضيلت‌ها و كرامت هايی را كه خدا ما را به آن مخصوص كرده، بشمارم، تمام نخواهد شد. منم فرزند پيغمبر بشير و نذير و سراج منير كه حق تعالی او را رحمت عالميان گردانيده و پدرم علی ولی مؤمنان و شبيه هارون است. معاويه پسر صخر ادعا می‌كند من او را اهل خلافت دانسته‌ام و خود را اهل آن ندانسته ام! دروغ می‌گويد. به خدا سوگند كه من در كتاب خدا و نت خدا برتر از مردم به خلافت هستم. ولكن ما اهل بيت عليهم السلام روزی كه حضرت رسالت صلی الله عليه و آله از دنيا رفته است تا حال هميشه مظلوم و مقهور بوده ايم. پس خدا حكم كند ميان ما و آن‌ها كه بر ما ظلم كردند و حق ما را غصب كردند و بر گردن ما سوار شدند، مردم را بر ما مسلط كردند و حق ما را كه در كتاب خدا برای ما مقرر شده است، از خمس و غنائم، منع كردند و كسی كه منع كرد از مادر ما فاطمه، ميراث او را از پدرش...

امت مرا واگذاشتند، ياری نكردند و با تو بيعت كردند.‌ای پسر حرب! اگر ياران مخلص می‌يافتم كه با من در مقام فريب نبودند هرگز با تو بيعت نمی‌كردم، چنانچه حق تعالی هارون را زمانی كه قومش او را تضعيف كردند و با او دشمنی نمودند معذور داشت، همچنين من و پدرم وقتی كه امت دست از ما برداشتند و متابعت غير ما كردند و ياوری نيافتيم، نزد خداوند معذور هستيم. احوال اين امت با امت‌های گذشته مثل هم است...

معاويه گفت: به خدا سوگند كه حسن از منبر فرود نيامد تا زمين بر من تيره شد، خواستم به او ضرر برسانم. ولی فهميدم فروخوردن خشم به عافيت نزديك‌تر است.‌» (9)

در اين سخنرانی تكان دهنده امام به نكات بسيار حساسی اشاره می‌كند و با كالبد شكافی اوضاع كنوني، سرنخ‌های آن را در دوران گذشته نشان می‌دهد و آن چيزی نيست جز خروج حاكميت دينی از مسير اصلی خود، امری كه موجب تمام انحرافات بعدی و مظلوميت اهل بيت عليهم السلام شد. علاوه بر اين امام به عوامل ديگر مانند همراهی نكردن مردم، غدر و نيرنگ بازی آنان، نداشتن همراهان مخلص، تضعيف موقعيت توسط مردم، دشمنی آنان با امام اشاره می‌كند و در پايان جواز صلح در شرايط اين چنينی را يادآور می‌شود.

در هر صورت دوران دستيابی به حاكميت برای اموی‌ها فرارسيد و معاويه با فراخوانی امام عليه السلام به شام و اخذ بيعت، كوشيد اين پيروزی را به طور رسمی اعلام كند. فضيل غلام محمد بن راشد نقل كرده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: «معاويه به حسن بن علی عليه السلام نامه نوشته و او و حسين عليهما السلام و ياران علی عليه السلام را به شام فراخواند. همه از جمله قيس بن سعد بن عباده انصاری به شام آمدند. معاويه به آنان اذن ورود داد. آن گاه گفت:‌ای حسن برخيز و بيعت كن. او برخاست و چنين كرد. سپس گفت:‌ای حسين برخيز و بيعت كن. او نيز برخاست و چنين كرد. سپس گفت:‌ای قيس تو نيز برخيز و چنين كن. او هم برخاست و متوجه امام حسين عليه السلام شد تا او چه فرمان دهد. حسين عليه السلام فرمود:‌ای قيس او (امام حسن عليه السلام) امام من است.‌» (10)

بعد از صلح چه گذشت؟

چند روز بعد از امضای قرارداد صلح، امام حسن عليه السلام با مردم كوفه وداع كرد و رهسپار مدينه شد. (11) و به دنبال آن معاويه به طور كامل بر سرنوشت مسلمانان حاكم شد و حكومت تمام عيار اموی را به پيش برد. اما طبيعی بود كه ماهيت ضد دينی حكومت معاويه اجازه نمی‌داد، مصالحه با امام به همان حالت باقی بماند به عبارت ديگر هر چند صلح در ظاهر به وقوع پيوسته بود ولی در حقيقت ماهيت متضاد اين دو جريان اجازه مصالحه واقعی به آنان نمی‌داد و علی رغم زدوده شدن تضادهای ظاهری كه موجب حفظ جان شيعيان شد، تضادهای واقعی همچنان باقی بود و جبهه حق و باطل هرگز قابل تفاهم و تصالح نبودند.

* * *

در مورد جدايی بنی اميه از اسلام و مباين بودن جبهه آنان با جبهه حقيقی دين، شهيد مطهری قدس سره اين گونه به بررسی دلايل ضديت آنان با اسلام اشاره می‌كند:

«مبارزه شديد امويان كه در راس آن‌ها ابوسفيان بود، با اسلام و قرآن... دو علت داشت: يكی رقابت نژادی كه در سه نسل متوالی متراكم شده بود. دوم تباين قوانين اسلامی با نظام زندگی اجتماعی رؤسای قريش مخصوصا اموی‌ها كه اسلام بر هم زننده آن زندگانی بود... گذشته از اين‌ها مزاج و طينت آن‌ها طينتی منفعت پرست و مادی بود و در اين گونه مزاج‌های روحي، تعليمات الهی و ربانی اثر ندارد و اين ربطی به باهوش يا بی‌هوشی آن‌ها ندارد. كسی به تعليمات الهی اذعان پيدا می‌كند كه در وجود خودش پرتوی از شرافت و علو نفس و بزرگواری باشد. اين مطلب خود يك اصل بزرگی است. داستان ابوسفيان و عباس وگفتن «لقد صار ملك ابن اخيك عظيما...‌» قصه «بالله غلبتك يا اباسفيان‌» ايضا قصه «تلقفونها تلقف الكره‌» همگی دليل كوری باطنی ابوسفيان است. (12)

و بر پايه همين تفسير است كه به طور متوالی شاهد بروز تضادهای درونی به صورت توطئه‌های متعدد معاويه برای قتل امام هستيم (استفاده از هر وسيله ممكن) و در مقابل امام را نيز می‌بينيم كه (تنها با وسايل مشروع) در صدد تضعيف حكومت معاويه است. البته معاويه بارها می‌كوشيد بر تضادهای حقيقی جبهه باطل و حق سرپوش گذارد و حداقل در منظر عمومی منازعات خود و امام را امری در نهايت حزبي، قبيله‌ای و طايفه‌ای جلوه دهد و در مقابل امام با درايت كامل اجازه شكل گيری چنين تصوری را نمی‌داد. بنابراين تمام تلاش معاويه اين بود كه بر تضادهای حقيقی دو جبهه سرپوش گذارد و جبهه حق را در سايه صلح ظاهری در خود هضم كند و برعكس امام می‌كوشيد در سايه صلح ظاهری بيشترين منافع متصور را نصيب خود و شيعيان كند و در عوض تضادهای درونی را در هر فرصت ممكن بروز دهد. نمونه‌ای تاريخی را در اين باره می‌خوانيم:

معاويه برای مروان نامه‌ای نوشت و در آن از مروان خواست دختر عبدالله بن جعفر، برادرزاده امام علی عليه السلام، را برای پسرش يزيد خواستگاری كند و افزود: مهريه اش هر قدر باشد، می‌پذيرم و هر قدر قرض داشته باشد، می‌دهم. به علاوه اين وصلت موجب صلح بين بنی اميه و بنی هاشم خواهد شد.

مروان بلافاصله بعد از دريافت نامه با عبدالله بن جعفر ملاقات و موضوع خواستگاری را مطرح كرد. او گفت: اختيار اين امور با حسن بن علی عليهما السلام است. از او خواستگاری كن. مروان به ناچار نزد امام رفت و دختر عبدالله را خواستگاری كرد. امام به او فرمود: هر كسی را كه می‌خواهی دعوت كن تا گرد هم آيند. وقتی بزرگان دو طايفه جمع شدند، مروان بلند شد و بعد از خطبه و حمد و ثنای الهی گفت: اميرمؤمنان معاويه به من فرمان داده تا زينب دختر عبدالله بن جعفر (13) را برای يزيد خواستگاری كنم به اين ترتيب كه: هر قدر پدرش خواست مهر تعيين كند. هر قدر پدرش مقروض بود، می‌دهم. اين وصلت موجب صلح بين دو طايفه بنی اميه و بنی هاشم می‌شود. يزيد پسر معاويه كسی است كه نظير ندارد. به جانم سوگند حسرت و افتخار شما به يزيد بيشتر از حسرت و افتخار او به شماست و او كسی است كه به بركت چهره اش از ابرها طلب باران می‌شود. در پی اين سخنان مروان نشست و امام حسن عليه السلام به پاخاست و فرمود:

«...اما ما ذكرت من حكم ابيها فی الصداق فانا لم نكن لندعب عن سنة رسول الله فی اهله وبناته

... واما الصلح الحيين فانا عادينا لله و فی الله فلا نصالحكم للدنيا...;

1- در مورد مهريه، ما از سنت پيامبر صلی الله عليه و آله (840 درهم) تجاوز نمی‌كنيم.

2- در مورد قرض ها، چه وقت زن‌های ما قرض پدران شان راداده اند؟

3- در مورد صلح بين دو طايفه دشمنی ما با شما برای خدا و در راه خداست. بنابراين با دنيای شما صلح نمی‌كنيم.

4- در مورد افتخار ما به وجود يزيد... اگر مقام خلافت بالاتر از مقام نبوت است، ما بايد به يزيد افتخار كنيم و اگر مقام نبوت بالاتر است، او بايد به ما افتخار كند.

5- در مورد طلب باران به بركت چهره يزيد... تنها از محمد و ال محمد طلب باران می‌شود. نظر ما اين است كه دختر عبدالله را به ازدواج پسرعمويش قاسم بن محمد بن جعفر در آوريم...‌» (14)

در ضمن همين رويداد به ظاهر خانوادگی است كه امام در جمع بزرگان هر دو گروه مبنای دشمنی آنان را يادآور می‌شود و نقشه معاويه را كه درصدد بود، ابتدا سطح منازعات را به دعواهای حزبی و قبيله‌ای تقليل دهد و بعد خود را منادی صلح و آشتی معرفی كند، نقش بر آب می‌كند و همين نكته كليدی است كه باعث می‌شود علی رغم مصالحه ظاهري، تعارضات همچنان ادامه يابد و با به اوج رسيدن آن در زمان امام حسين عليه السلام آتش جنگ شعله ور شده، لايه‌های پنهان منازعات بار ديگر چهره خود را بنماياند و نشان دهد كه حق و باطل هرگز آشتی پذير نيستند و صلح امام حسن عليه السلام تنها يك حركت تاكتيكی برای بقای اقليت شيعه بوده است. (15)

با اين ديدگاه برای يافتن دلايل شهادت امام حسن عليه السلام بايد به تعارض جبهه حق و باطل توجه كرد نه تعارضات قبيله‌ای و...

الف - نسبت به امام

1- پيمان شكنی

معاويه حتی نتوانست يا نخواست برای ايامی چند هدف اصلی خود از جنگ با امام را برملا نسازد و به اين ترتيب پرده از هدفی برداشت كه آشكارترين دليل بر سازش ناپذيری دو جبهه بود. علامه مجلسی در اين باره می‌نويسد:

«چون صلح منعقد شد، معاويه متوجه كوفه شد تا آن كه روز جمعه به نخيله فرود آمد. در آن جا نماز كرد، خطبه‌ای خواند، در آخر خطبه اش گفت: من با شما قتال نكردم برای آن كه نماز كنيد يا روزه بگيريد يا زكات بدهيد وليكن با شما قتال كردم كه امارت بر شما را به هم رسانم. خدا به من داد، هرچند شما نمی‌خواستيد. شرطی چند با حسن كرده ام، همه در زير پای من است. به هيچ يك از آن‌ها وفا نخواهم كرد. پس داخل كوفه شد. بعد از چند روز كه در كوفه ماند، به مسجد در آمد. حضرت امام حسن عليه السلام را بر منبر فرستاد و گفت: بگو برای مردم كه خلافت حق من است.‌» (16)

2- تلاش برای جذب امام:

معاويه تلاش بسياری به خرج می‌داد كه امام را به سوی خود جذب كند تا مرزهای روشن جدايی حقيقی بين دو جبهه را بپوشاند. امام نيز با شيوه‌های مختلف همچنان بر جدا بودن دو جبهه تاكيد می‌كرد. يكی از شيوه‌ها تلاش برای برقراری ارتباطهای سببی و خانوادگی و ائتلاف قبيله‌ای بود كه نمونه‌ای از آن را خوانديم. يكی ديگر از شيوه‌های معاويه ارسال هدايا و جوايز و در مجموع تحركات عاطفی بود كه البته امام نيز آن‌ها را دريافت و به مصارف لازم می‌رساند (17)، اما اجازه نمی‌داد از اين‌ها به عنوان نزديكی وی به معاويه تعبير شود.

امام باقر عليه السلام می‌فرمود: «قد كان الحسن والحسين يتقبلان جوائز المتغلبين مثل معاوية لانهما كانا اهلا لما يصل اليهما من ذلك وما فی يد المتغلبين عليهم حرام وهو للناس واسع اذا وصل اليهم فی خير واخذوه من حقه; حسن و حسين عليهما السلام عطايای زورمندانی مثل معاويه را می‌پذيرفتند، زيرا حق آنان بود و آنچه در اختيار زورمداران ستمگر است، برای خود آنان حرام است ولی اگر در راه (اطاعت) و خير به مردم برسد، برای آنان حلال است و به حق دريافت كرده‌اند.‌»

قال ابوجعفر بن محمد عليهما السلام: «وجوائزهم لمن يخدمهم فی معصية الله حرام عليهم وسحت; و عطايای آنان برای كسانی كه در نافرمانی خدا به آنان خدمت می‌كنند، حرام و نارواست.‌»

3- توهين به امام:

از جمله رفتارهايی كه دستگاه بنی اميه در برابر امام اتخاذ كرد، توهين به آن حضرت بود كه در قالب‌ها و شكل‌های مختلفی اجرا می‌شد و صفحات تاريخ پوشيده از اين نوع رفتارهاست.

در يك مورد امام به معاويه چنين فرمود: اين گروه به من ناسزا نگفتند بلكه تو به من ناسزا گفتي، زيرا، تو با زشتی انس گرفته‌ای و اخلاق ناپسند در جانت ريشه دوانده. با محمد و خاندان او دشمنی می‌ورزي. سوگند به خدا‌ای معاويه! اگر من و اين جماعت در مسجد پيامبر صلی الله عليه و آله درگير می‌شديم و مهاجرين و انصار اطراف ما بودند، جرات چنين جسارت هايی نسبت به ما نداشتند...‌» (18)

در جای ديگر پسر عاص به معاويه می‌گويد: «مردم به دنبالش راه افتاده‌اند. فرمان داد، اطاعت كردند. سخن گفت تصديق كردند. اين دو كار را به جاهای باريك تری خواهند كشاند. چه خوب بود كه كسی را دنبالش می‌فرستادی تا او و پدرش را لعن می‌كرديم و دشنام می‌داديم و ارزش هر دو را در پيش ديگران پايين می‌آورديم. (19)‌» در همان مجلس معاويه، اطرافيان معاويه اهانت هايی به امام كردند و كوشيدند مقام و منزلت وی را كم كنند از جمله اين كه: «تو‌ای حسن! ادعا كرده‌ای خلافت به تو می‌رسد تو توان آن را نداري... ما تو را به اين جا دعوت كرده ايم كه تو و پدرت را دشنام دهيم. اما پدرت را خدا به تنهايی سزايش را داد،... شما مدعيان چيزهايی بوده ايد كه حقيقت ندارد...‌» (20)

4- تهمت‌ها به امام:

در اين بخش نيز معاويه و اموی‌ها نهايت تلاش خود را به خرج دادند تا از منزلت امام بكاهند. از جمله به امام می‌گفتند: «تو و پدرت در قتل خلفای قبلی شركت داشتيد. با ابوبكر درست بيعت نكرديد. در حكومت عمر كارشكنی كرديد و عثمان را كشتيد و...» (21)

5- توهين و تهمت به امام علی بن ابيطالب عليه السلام:

معاويه برای درهم كوبيدن جبهه امام حسن عليه السلام به امام علی عليه السلام توهين می‌كرد و به او تهمت می‌زد و ديگران را هم به اين كار تشويق می‌كرد. اين توهين‌ها گاه در مورد شخص حضرت علی عليه السلام بود و گاه در مورد زمامداری و امامت او كه در نوع دوم هدف خنثی سازی جايگاه امامت در اذهان مردم بود. در همان مجلس قبل كه معاويه يارانش را برای تحقير امام حسن عليه السلام گردآورد، به آنان اين گونه رهنمود داد: «شما سعی كنيد كشته شدن عثمان را به پدرش علی نسبت دهيد و اين مطلب را جا بيندازيد كه وی از سه خليفه قبل ناخشنود بوده‌» و در پی آن بود كه سيل حملات عليه امام علی عليه السلام سرازير شود مانند: پدرت علی به خاطر دوستی دنيا و سلطنت بر عثمان عيب جويی كرد وسپس در قتل او مشاركت جست; پدرت ابوبكر را مسموم كرد; در توطئه قتل عمر دست داشت; پدرت با رسول خدا صلی الله عليه و آله دشمن بود; او شمشيری بلند و زبانی گويا داشت; زنده‌ها را می‌كشت; مردگان را متهم می‌ساخت و... (22) معاويه بعد از شهادت امام حسن عليه السلام نيز به كارگزارانش نوشت: «هرگز اهانت به علی بن ابی طالب را فراموش نكنيد.»

گاهی معاويه در حضور امام حسن عليه السلام به ايشان اهانت می‌كرد از جمله: معاويه در سفری كه به مدينه داشت، بالای منبر رفت و با ناسزاگويي، به مقام امام علی عليه السلام توهين كرد. امام حسن عليه السلام در همان مجلس برخاست و فرمود: «...‌ای مردم! خداوند هيچ پيامبری را نفرستاد مگر اين كه مجرمان را دشمن او قرار داد. چنان كه قرآن می‌فرمايد: «وكذلك جعلنا لكل نبی عدوا من المجرمين.» من پسر علی هستم و تو پسر صخر، مادر تو هند است و مادر من فاطمه. مادربزرگ تو نثيله و مادربزرگ من خديجه است.‌» (23)

و در مجلسی ديگر كه به امام علی عليه السلام هتاكی زيادی كرد، امام حسن عليه السلام فرمود: «ای پسر جگرخواره! آيا به اميرمؤمنان ناسزا می‌گويي؟ با اين كه پيامبر فرمود هر كس به علی ناسزا بگويد، به من ناسزا گفته و هر كس به من ناسزا بگويد، به خدا ناسزا گفته و كسی كه به خدا ناسزا گويد، خداوند او را برای هميشه به دوزخ وارد می‌كند. آن گاه به عنوان اعتراض مجلس را ترك كرد.» (24)

6- بركناری ياران علی عليه السلام:

معاويه بعد از اعلام نقض پيمان صلح با امام حسن عليه السلام... دستورالعملی صادر كرد كه بر اساس آن تمام ياران و محبان اهل بيت عليهم السلام بايد از كارهای حساس و غيرحساس كشور اسلامی شامل (حجاز، عراق، ايران، شامات) بركنار می‌شدند: «انظروا الی من اقامت عليه البينة. انه يحب عليا واهل بيته فامحوه من الديوان واسقطوا عطاءه ورزقه و من اتهمتموه بموالاة هؤلاء القوم فنكلوا به و اهدموا داره...; (25)

درباره هر كس دليلی اقامه شد كه او علی واهل بيت او را دوست دارد، نامش را از ديوان‌ها محو كنيد و حقوق و مزايايش را نپردازيد و هر كس را كه به دوستداری اهل بيت عليهم السلام متهم كرديد، كار را بر او سخت بگيريد و خانه اش را خراب كنيد.‌»

7- كشتن شخصيت‌های شيعي:

معاويه می‌كوشيد از اين طريق نيز جبهه حق را تضعيف كند و اجازه نفس كشيدن به آنان ندهد. لذا گاه به طور مستقيم بر دار كشيدن آنان را نظارت می‌كرد و در مواردی خود فرمان قتل می‌داد. اشخاصی مانند: حجر بن عدی و فرزندانش در مرج عذرا، رشيد هجري، كميل بن زياد، ميثم تمار، محمد بن اكثم، خالد بن مسعود، جويريه، عمر بن حمق، قنبر، مزرع و... قربانی اين شيوه شدند و پيش بينی‌های امام علی عليه السلام تحقق يافت. «عمت خطتها وخصت بليتها» (26) «واصاب البلاء من ابصر فيها واخطا البلاء من عمی عنها» (27) اين بليه‌ای است كه همه جا را می‌گيرد ولی گرفتاری اش به طبقه‌ای معين اختصاص دارد. و فتنه كور و تاريكی است كه دامنه آن فراگير و همگانی و گرفتاری آن ويژه افراد خاص (شيعيان) است. بلای آن به كسی می‌رسد كه بينا باشد و به هر كور و بی‌تفاوت راه پيدا نمی‌كند.

ب - نسبت به ارزش‌ها

نشانه‌های تعارض را می‌توان در روی كرد جبهه اموی نسبت به ارزش‌ها نيز جست و جود كرد. اين جبهه همواره در تقابل و جنگ با ارزش‌های ناب اسلامی بود كه از جمله می‌توان به اين موارد اشاره كرد:

1- رویكرد به بدعت‌ها و...

حكومت معاويه سرتاسر آكنده از انواع خلاف‌ها و ظلم‌ها در ابعاد مختلف آن بود كه برخی عبارتند از:

در ايام خلافت خود چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا صلی الله عليه و آله را ترك كرد. وقتی علت را پرسيدند: گفت: «نام پيامبر بر زبان جاری نمی‌كنم تا اهل بيت او بزرگ نشوند.» (28)

معاملات ربوی را تجويز كرد. به طوری كه ابودرداء در برابرش ايستاد و گفت: «از رسول خدا صلی الله عليه و آله شنيدم كه مردم را از معاملات ربوی نهی كرد، مگر آن كه وزن دو جنس با يكديگر برابر باشد.‌» و معاويه بی‌اعتنايی كرد و ابودرداء - با اين كه قاضی دمشق بود - از كار دست كشيد و به مدينه رفت. (29)

برخی از احكام حج را عملا تغيير داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد. (30)

نسبت به شعائر هر طور می‌خواست عمل می‌كرد. مثلا در نماز عيد فطر و قربان اذان و اقامه اضافه كرد. با اين كه پيامبر صلی الله عليه و آله فرموده بود: «ليس فی العيدين الاذان و الاقامة.‌» (31)

خطبه نماز عيد را قبل از نماز خواند... (32) آب را در ظرف طلا نوشيد، غذا در آن خورد. (33) لباس حرير پوشيد (34) و...

2- علنی كردن منكرات:

ماهيت ضد دينی حكومت بنی اميه چنان مبتذل بود كه منكرات آنان به صورت علنی نيز بروز می‌يافت. مانند آن كه معاويه طی نامه‌ای زياد بن عبيد (ابيه) را به پدر خود، ابوسفيان، نسبت داد: «من اميرالمؤمنين معاوية بن ابی سفيان الی زياد بن ابی سفيان...» اين كار معاويه موجب شد گروه‌های زيادی مانند امام حسن عليه السلام و حسين عليهما السلام، يونس بن عبيد، عبدالرحمان بن حكم، ابوعريان و ابوبكره و حسن بصری و... به اين رفتار اعتراض كردند و نوشتند كه رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: «الولد للفراش وللعاهر الحجر; (35) فرزند مال مادر است و زناكار بايد سنگسار شود.»

پس بايد او را زياد بن سميه ناميد نه زياد ابن ابی سفيان. زيرا به شهادت ابی مريم سلولی ابوسفيان از جمله كسانی بود كه با سميه روابط نامشروع داشت و اين انتساب معاويه خلاف صريح فرمايش رسول خدا بود و...

3- مبارزه با مشروعيت حكومت علوي:

در كنار تمام خلاف‌های فوق، آنچه هدف اصلی معاويه بود، ساقط كردن حكومت علوی و فرزندان وی از مشروعيت بود. وی تلاش می‌كرد برای تثبيت حكومت خود، جبهه مقابل را از مشروعيت بيندازد و برای اين كار شيوه‌های عجيبی نيز به كار برد كه برخی عبارتند از:

الف - مشروعيت بخشی به خلافت خلفای سه گانه:

معاويه برای اين هدف از شخصيت‌های دينی و روحانی وابسته استفاده كرد تا به خيال خود زمينه كم رنگ شدن احاديث نبوی در مورد علی عليه السلام را فراهم سازد. لذا او بارها از كارگزاران خود می‌خواست:

1- «با كمال دقت راويانی را كه طرفدار عثمان هستند و در فضايل او سخن می‌گويند، شناسايی كنيد و در مجامع شركت دهيد و بزرگ بداريد و نام آنان را به همراه روايات و احاديث آن‌ها درباره عثمان و پدرش برای من بفرستيد.» (36)

به اين ترتيب در مدت زمانی اندك احاديث متنوعی در مورد عثمان خلق شد.

2- او همچنين به كار گزارانش فرمان داد چون روايات درباره عثمان زياد شده، از اين پس به گويندگان و نويسندگان بگوييد درباره ابوبكر و عمر و ديگر صحابه حديث بسازند. هر حديثی را كه درباره ابوتراب شنيديد، آن را رها نكنيد، مگر اين كه حديثی از صحابه در رد آن برای من نقل كنيد. چنين رواياتی چشم مرا روشن و ادله و حجت مربوط به ابوتراب را كم رنگ‌تر می‌كند و حجت شان را باطل می‌سازد.‌» (37)

اين سياست چنان پيش رفت كه هر كسی حديثی از پيامبر صلی الله عليه و آله نقل می‌كرد، ديگر به حديث او با شك و ترديد نگاه می‌كردند. امام باقر عليه السلام در مجلسی برای آگاهی مردم از اين گونه احاديث بيش از صد مورد را خواند و فرمود:

«مردم گمان می‌كنند اين گونه احاديث صحيح است. آن گاه فرمود: هی والله كلها كذب و زور; (38) اين‌ها همه به خدا قسم، دروغ و بهتان است.‌»

ابان بن تغلب می‌گويد: «خدمت امام باقر عليه السلام عرض كردم: بعضی از آن احاديث را بيان فرماييد امام فرمود: رووا ان سيدی كهول اهل الجنة ابوبكر و عمر و ان عمر محدث و ان الملك يلقنه و ان السكينة تنطلق علی لسانه و ان عثمان الملائكة تستحيی منه...; (39)

روايت می‌كنند كه ابوبكر و عمر دو آقای پيران اهل بهشت هستند و می‌گويند عمر از ملائكه خبر می‌گرفت و ملائكه مطالب را به وی تلقين می‌كردند و آرامش و وقار بر زبانش جاری می‌شد و می‌گويند عثمان كسی است كه ملائكه از او حيا می‌كنند... پس امام فرمود: به خدا قسم همه اين‌ها دروغ است.‌»

ب) قداست زدايی از سيمای امير مؤمنان عليه السلام

اقدام دوم معاويه اين بود كه از سيمای امام قداست زدايی كند و با اين ترفند جايگاه او را از دل‌ها بزدايد.

شهيد مطهری رحمه الله می‌نويسد: «علی عليه السلام از دنيا رفت و معاويه خليفه شد، بر خلاف انتظار معاويه، علی عليه السلام به صورت نيرويی باقی ماند و معاويه آن طوری كه اعمال بيرون از تعادل و متانتش نشان می‌دهد، از اين موضوع خيلی ناراحت بود لهذا تجهيز ستون تبليغاتی عليه علی عليه السلام كرد.» (40)

بخشی از تلاش‌های معاويه در اين عرصه چنين است:

دستور داد در منابر رسما علی عليه السلام را سب كنند و آن را در خطبه‌های نماز و منابر رواج داد و با تهديد و ارعاب مردم را وادار به اين كار می‌كرد.

در موردی از احنف بن قيس خواست كه به علی عليه السلام لعن كند و او چون با اصرار معاويه روبه رو شد، بر منبر رفت و گفت:

«معاويه مرا به لعن علی امر كرده است، معاويه و علی اختلاف داشتند. به هر كدام ظلم شده است، او را دعا می‌كنم. لعنت خدا و ملائكه و خلق تو‌ای خدا بر كسی باد كه ظلم كرده است و لعنت تو بر فئه باغيه از اين‌ها باد.» مردم هم گفتند: آمين.

صحابه منافق را وادار به جعل حديث عليه امام می‌كرد. از جمله سمرة بن جندب را با 400 هزار درهم وادار كرد بگويد آيه «من الناس من يشری نفسه ابتغاء مرضات الله...‌» (41) كه درباره علی عليه السلام در ليلة المبيت است درباره ابن ملجم نازل شده است.

در اين زمينه كار به جايی رسيد كه دست به بدعت در احكام هم زدند. مثلا چون در خطبه‌های نماز عيد علی عليه السلام را سب می‌كردند و مردم به خاطر اين كه نشنوند از محل نماز خارج می‌شدند، خطبه‌ها را مقدم بر نماز كردند. (42)

امام باقر عليه السلام در مورد اين اقدام بنی اميه می‌فرمود: «ويروون عن علی عليه السلام اشياء قبيحة و علی الحسن و الحسين عليهما السلام ما يعلم الله انهم قد رووا فی ذلك الباطل و الكذب و الزور; (43)

مطالب زشتی را درباره علی عليه السلام و حسن و حسين عليه السلام نقل می‌كردند كه خدا می‌داند همه اش باطل و دروغ و بهتان بود.»

4- تلاش برای تشكيل حكومت موروثی

آنچه هدف اصلی معاويه بود و تمام اقداماتش بر محور آن دور می‌زد، قبضه كردن حكومت و تثبيت آن در دست بنی اميه بود; همان هدف پنهانی كه امام حسن از آن آگاه بود و برای اتمام حجت در شرايط صلح، آن را گنجاند:

«هذا ما صالح عليه الحسن بن علی بن ابی طالب معاوية بن ابی سفيان: صالحه علی ان يسلم اليه ولاية امر المسلمين علی ان يعمل فيهم بكتاب الله و سنة رسوله صلی الله عليه و آله و سيرة الخلفاء الصالحين و ليس لمعاوية بن ابی سفيان ان يعهد الی احد من بعده عهدا بل يكون الامر من بعده شوری بين المسلمين...; (44)

اين قرارداد صلحی است بين حسن بن علی بن ابی طالب و معاوية بن ابی سفيان: با او مصالحه كرد به اين كه ولايت امر مسلمانان را به او واگذارد، به اين شرط كه بين مسلمانان براساس كتاب خدا و شيوه پيامبر و سيره خلفای صالح عمل كند و معاويه حق ندارد كه پس از خود كسی را به جانشينی و خلافت انتخاب كند و تعيين خليفه براساس شورای بين مسلمانان باشد.‌»

و يا به اين صورت كه: «المادة الثانيه ان يكون الامر للحسن من بعده فان حدث به حدث فلاخيه الحسين و ليس لمعاوية ان يعهد به الی احد.‌» (45)

اما معاويه در راستای همان هدف اصلی خود، بعد از پانزده سال كه موانع سر راه خود را برداشت، تصميم گرفت يك همه پرسی عمومی به راه اندازد و برای فرزندش يزيد از عموم مردم مكه، مدينه، شامات، عراق و... بيعت بگيرد. برای اين كار به تمام مراكز حكومتی بخشنامه كرد و مخالفان را با شدت تمام سركوب كرد. اما مدتی بعد از طرح گرفتن بيعت عمومی متوجه شد كه گروه‌های خواص همچنان مخالف او هستند و بالاترين خطرها نيز به دو دليل از جانب امام حسن عليه السلام است:

اولا: بسياری از مخالفان منتظرند ببينند سلاله رسول خدا صلی الله عليه و آله چه می‌كند چرا كه در صلح نامه شرط كرده بود، برای معاويه خليفه و جانشينی تعيين نشود.

ثانيا: امام مجتبی عليه السلام در ميان مردم مسلمان از پايگاه بسيار قوی برخوردار است و شايستگی عظمت و لياقت او برای تصدی خلافت و زمامداری جامعه زبانزد است.

از طرفی معاويه می‌دانست كه اگر موضوع ولايتعهدی را به مردم واگذارد، هيچ كس كم‌ترین توجهی به يزيد نخواهد كرد. از اين رو معاويه به فكر افتاد نظر مخالفان را به سوی خود جلب كند و نامه هايی به حسين بن علي، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبير، عبد الله بن جعفر و... نوشت. امام حسين عليه السلام در پاسخ نامه او نوشت:

«اتق الله يا معاوية! و اعلم ان لله كتابا لايغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها، واعلم ان الله ليس بناس لك قتلك بالظنة و اخذك بالتهمة و امارتك صبيا يشرب الشراب و يلعب بالكلاب ما اراك الا و قد او بقت نفسك و اهلكت و اضعت الرعية والسلام; (46)

ای معاويه! در مورد جانشينی فرزندت يزيد و اصرار بر آن از خدا بترس. بدان كه برای خداوند منان صحيفه‌ای است كه تمام اعمال ريز و درشت را ثبت می‌كند و هيچ عملی از آن مخفی نخواهد ماند.

معاويه! بدان خداوند همانند مردم نيست كه بخشی از آنان را با كم‌ترین سوءظنی بكشی و عده‌ای ديگر را متهم نمايی و دستگير كني. فرزندت يزيد كه آرمان تو است، شراب می‌آشامد و به سگ بازی مشغول است. معاويه! می‌بينم كه تنها با اين كارت خودت را متزلزل می‌سازی و دين خود را نابود می‌كنی و مردم را از بين می‌بري.»

نشانه‌های تعارض از سوی جبهه امام حسن عليه السلام

تمام اقدامات امام در طول دوره بعد از صلح رو در روی اقدامات معاويه قرار داشت. عمده كوشش‌های امام به دو بخش تقسيم می‌شود كه به اختصار به آن دو می‌پردازيم.

الف - فعاليت‌های دينی و نشر فرهنگ اسلام:

پس از حضور امام عليه السلام در مدينه، محدثان و دانشمندان گرد وجود حضرت حلقه زدند. اين افراد يا از صحابه پيامبر صلی الله عليه و آله، و ياران با سابقه امام علی عليه السلام بودند يا تابعين و ديگر گروه‌ها بودند. از گروه اول می‌توان به احنف بن قيس، اصبغ بن نباته، جابر بن عبدالله انصاري، جعيد همداني، حبة بن جوين عرفي، حبيب بن مظاهر، حجر بن عدي، رشيد هجري، رفاعة بن شداد، زيد بن ارقم، سليمان بن صرد خزاعي، سليم بن قيس هلالي، عامر بن واثله بن اسقع، عباية بن عمر و بن رهبي، قيس بن عباد، كميل بن زياد، حارث بن اعور بن بنان، مسيب بن نجبه فزاری و ميثم بن يحيی تمار اشاره كرد و از گروه دوم ابوالاسود دوئلي، ابواسحاق بن كليب سبيعي، ابومخنف، جابر بن خلد، جارود بن منذر، حبابه بنت جعفر والبيه، سويد بن غفلة، مسلم بن عقيل و... را نام برد.

اين‌ها كسانی بودند كه از شهرهای مختلف گرد آمدند و به واسطه تربيت علمی و معنوی صحيح به عنوان سدهای محكم در مقابل تحركات معاويه ايستادند. (47)

عمق فعاليت‌های علمی و تربيتی امام عليه السلام چنان بود كه وقتی معاويه از يكی از افرادی كه از مدينه به شام آمده بود، از امام حسن عليه السلام پرسيد او پاسخ داد: امام حسن عليه السلام نماز صبح را در مسجد جدش برگزار می‌كند تا طلوع آفتاب می‌نشيند و سپس تا به نزديك ظهر به بيان احكام و تعليم مردان مشغول است، سپس نماز می‌خواند و به همين گونه زنان از احاديث و روايات او بعد از ظهر استفاده می‌كنند و اين برنامه هر روز اوست. (48)

ابن صباغ مالكی هم می‌نويسد: «و كان اذا صلی الغداة فی مسجد رسول الله صلی الله عليه و آله جلس فی مجلسه يذكر الله حتی ترتفع الشمس و يحبس اليه من يجلس من سادات الناس يحدثهم... و يجتمع الناس حوله فيتكلم بما يشفی غليل السائلين و يقطع حجج المجادلين...; (49)

نماز صبح را در مسجد النبی برگزار می‌نمايد و تا طلوع آفتاب می‌نشيند و به ذكر خدا مشغول می‌شود. روزها مردم گرداگردش حلقه می‌زنند و او برايشان معارف و احكام الهی را بازگو می‌كند... مردم اطراف او گرد می‌آيند تا سخنانش را بشنوند كه دل‌های شنوندگان را شفا می‌بخشد و تشنگان معارف را سيراب می‌كند. بيانش حجت قاطع است. به طوری كه جای احتجاج و مجادله باقی نمی‌ماند.‌»

البته امام عليه السلام برای فعاليت‌های اين چنينی به سلاح علم مجهز بود. آن هم علمی كه از پدرش امير مؤمنان عليه السلام و جدش رسول خدا صلی الله عليه و آله به ارث برده بود. لذا امام صادق عليه السلام می‌فرمود: «وقتی حضرت امام حسن عليه السلام با معاويه صلح كرد، روزی در نخيله نشسته بودند. معاويه گفت: شنيده‌ام كه حضرت رسول خرما را در درخت تخمين می‌كرد و درست می‌آمد. آيا تو آن علم را داري؟ شيعيان ادعا می‌كنند علم هيچ چيز از شما پنهان نيست. حضرت فرمود: رسول اكرم عدد پيمانه‌های آن را بيان می‌كرد. من عدد دانه هايش را برای تو می‌گويم.

چهار هزار و چهار دانه است. معاويه دستور داد خرماها را چيدند و چهار هزار و سه دانه شد. امام فرمود: يك دانه را پنهان كرده‌اند و آن را در دست عبدالله بن عامر يافتند. در اين لحظه بود كه امام به معاويه فرمود: به خدا سوگند‌ای معاويه! اگر نبود اين كه تو كافر می‌شوی و ايمان نمی‌آوري، به تو از آنچه خواهی كرد، خبر می‌دادم. پيامبر در زمانی زندگی كرد كه او را تصديق می‌كردند و تو می‌گويی كه كسی اين را از جدش شنيد و او كودك بود. به خدا سوگند كه زياد را به پدر خود ملحق خواهی كرد و حجر بن عدی را خواهی كشت و سرهای شيعيان را برای تو خواهند آورد.» (50)

علاوه بر اين امام در مجالس خود گاه از معجزاتی نيز استفاده می‌كرد كه موجب تعميق اعتقاد مردم می‌شد. مانند حكايت جوانی از بنی اميه كه به امام عليه السلام در مجلس سخنرانی توهين كرد و به اعجاز امام عليه السلام زن شد و در همان دم موهای ريشش ريخت و...‌» (51)

ب) اقدامات تقابلی در مواجهه با معاويه

بخش ديگر از كارهای امام كه پرده از وجود تباين بين دو جبهه برداشت، مربوط به كارهايی بود كه امام در برابر اقدامات معاويه انجام می‌داد و به عنوان مدافعی سرسخت و مقتدر در مقابل انحرافات او می‌ايستاد و سكوت نمی‌كرد. البته نفس حضور امام خود مانع بسياری از انحرافات بود و ابهت حضور وی قدرت خيلی از خلاف‌ها را سلب كرده بود. لذا شاهد هستيم كه بعد از شهادت امام فشار عجيبی بر شيعيان وارد می‌شود و آنان را تا مرز نابودی پيش می‌برد. در هر صورت اقدامات تقابلی امام دقيقا در برابر اقدامات ضد دينی معاويه قرار می‌گيرد كه نمونه هايی از آن را تا به حال خوانديم.

در اين بخش به مواردی از تقابل امام با معاويه اشاره می‌كنيم:

1- حمايت از شيعيان

در مورد اين نوع تقابل ها، كافی است به حمايت‌های امام از دوستان خود در برابر فشار دستگاه معاويه اشاره شود. در اين موارد امام يگانه پناهگاه اين اشخاص بود و با جرات تمام در مقابل ظلم معاويه و كارگزاران وی می‌ايستاد.

آيا در اين زمان استاندار كوفه زياد بود؟

سعيد بن ابی سرح كوفی كه از دوستان امام بود، مورد خشم استاندار كوفه (زياد بن ابيه) قرار گرفت و توسط زياد جلب شد. او نيز فرار كرد و خود را به مدينه رساند و به امام عليه السلام پناهنده شد. در مقابل، حاكم كوفه، خانواده سعيد را زنداني، اموالش را مصادره و خانه اش را ويران كرد. وقتی خبر اين اقدامات به گوش امام عليه السلام رسيد نامه‌ای خطاب به زياد بن ابيه نوشت:

«اما بعد فانك عمدت الی رجل من المسلمين له ما لهم و عليه ما عليهم فهدمت داره و اخذت ماله و حبست اهله و عياله فان اتاك كتابی هذا فابن له داره و اردد عليه ماله...; (52)

اما بعد تو يكی از مسلمانان را مورد غضب و خشم قرار داده‌ای با اين كه سود و زيان او سود و زيان مسلمانان است. خانه اش را ويران ساخته و مالش را گرفته و خانواده اش را زندانی كرده اي. تا نامه من به تو رسيد، خانه اش را بساز و مالش را برگردان...

زياد ابن ابيه در مقابل نوشت: «از زياد ابن ابی سفيان به حسن بن فاطمه! اما بعد، نامه ات به من رسيد. چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودي؟ با اين كه تو نيازمندی و من قدرتمند! تو كه از مردم عادی هستي، چگونه مثل فرمانروای قدرتمند دستور می‌دهی و از فرد بدانديشی كه به تو پناه آورده و تو هم با كمال رضايت پناهش داده‌ای حمايت می‌كني؟ به خدا سوگند اگر او را بين پوست و گوشت خود پنهان كني، نمی‌توانی از او نگهداری كنی و من اگر به تو دسترسی بيابم هيچ مراعات نخواهم كرد و لذيذترين گوشت را برای خوردن، گوشت تو می‌دانم. سعيد را به ديگری واگذار. اگر او را بخشيدم، به خاطر وساطت تو نيست و اگر كشتم، به جرم محبت او با پدر تو است. والسلام.»

در پی اين عبارت، امام عليه السلام نامه‌ای به معاويه نوشت و نامه فرماندار را هم به آن ضميمه كرد و برايش فرستاد. معاويه نيز بنابر ملاحظات مختلف نامه‌ای به اين صورت برای زياد نوشت: «... نامه‌ای برای حسن نوشته‌ای و در آن به پدرش دشنام داده‌ای و فاسق ناميده اي، در صورتی كه به جان خودم سوگند تو خود به فسق سزاوارتري.... به مجرد اين كه نامه‌ام به دستت رسيد، خاندان سعيد بن ابی سرح را آزاد كن; خانه اش را بساز; اموالش را برگردان; ديگر مزاحم او نباش و...‌» (53)

2- دفاع از ارزش‌ها

در اين بخش به دفاع امام عليه السلام از اصلي‌ترین ارزش‌ها يعني، ولايت و امامت می‌پردازيم كه معاويه به صورت‌های مختلف سعی در مخدوش ساختن آن داشت تا به هدف خود يعني، استقرار حاكميت در خاندان خود توفيق يابد. امام در مورد اين مساله مهم موضع گيری زيادی داشت كه به برخی اشاره می‌كنيم:

1- 2- تبيين چهره پاك و مقدس امير مؤمنان عليه السلام

زمانی كه معاويه به خاطر وسوسه اطرافيان مجلسی در كوفه تشكيل داد و اطرافيان معاويه به امام حسن عليه السلام و اميرمؤمنان توهين هايی كردند، امام در مقام دفاع از مشروعيت امامت و حاكميت امام علی عليه السلام و خاندان او چنين سخن گفت: شما را به خدا سوگند! نمی‌دانيد و به ياد نمی‌آوريد مطالبی را كه پيامبر در حجة الوداع خطاب به مردم فرمود: «ايها الناس انی قد تركت فيكم مالم تضلوا بعده كتاب الله فاحلوا حلاله و حرموا حرامه و اعلموا بمحكمه و آمنوا بمتشابهه و قولوا آمنا بما انزل الله من الكتاب و احبوا اهل بيتی و عترتی و والوا من والاهم و انصروهم علی من عاداهم و انهما لم يزالا فيكم حتی يردا علی الحوض يوم القيامة ثم دعا و هو علی المنبر عليا فاجتذبه بيده فقال:

اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه. اللهم من عادی عليا فلا تجعل له فی الارض مقصدا و لا فی السماء مصعدا واجعله فی اسفل درك من النار... انت الذائذ عن حوض يوم القيامة تذود عنه كما يذود. احدكم الغربيه من وسط ابله... انما مثل اهل بيتی فيكم كسفينة نوح من دخل فيها نجی و من تخلف عنها غرق...‌» (54)

2- 2- تقبيح حكومت ناشايستگان

روش ديگر امام عليه السلام اين بود كه بی‌لياقتی و ناشايستگی معاويه را بيان می‌كرد. لذا در نامه‌ای به معاويه نوشت:

«سوگند به خدا! اگر بعد از رحلت پيامبر مردم با پدر من بيعت می‌كردند، آسمان باران خود را بر آن‌ها می‌باريد و زمين بركاتش را به آن‌ها می‌بخشيد و تو‌ای معاويه! در خلافت طمع نمی‌كردی اما چون خلافت از سرچشمه اصلی اش منحرف شد، قريش در آن نزاع كردند تا آن جا كه طلقا و فرزندانش به آن طمع كردند. با اين كه پيامبر فرموده بود: هيچ امتی حكومت خويش را به افراد ناشايست واگذار نكرد با اين كه دانشمندتر از آن‌ها بود، مگر اين كه كارشان به تباهی كشيد...‌» (55)

همچنين امام عليه السلام به خود معاويه ناشايسته بودنش را يادآوری كرد و فرمود: «اما الخليفة فمن سار بسيرة رسول الله صلی الله عليه و آله و عمل بطاعة الله عز وجل و ليس الخليفة سار بالجور و عطل السنن و اتخذ الدنيا اما و ابا و عباد الله خولا و ماله دولا و لكن ذلك امر ملك اصاب ملكا فتمنع منه قليلا و كان قد انقطع عنه...; (56)

خليفه آن كسی است كه به روش پيامبر صلی الله عليه و آله سير كند و به طاعت خدا عمل نمايد. خليفه كسی نيست كه با مردم به جور رفتار كند. و سنت را تعطيل كند و دنيا را پدر و مادر خود قرار دهد. و بندگان خدا را برده و مال او را دولت خود بداند. زيرا چنين كسی پادشاهی است كه به سلطنت رسيده و مدت كمی از آن بهره مند و سپس لذت آن منقطع شده است...‌»

3- 2- اعلام بيزاری از حكومت ناپاكان

امام بارها مشروعيت حكومت ناپاكان را زير سؤال می‌برد و از كارگزاران آن‌ها اعلام بيزاری می‌كرد.

نقل است كه حضرت روزی در مسجدالحرام طواف می‌كرد كه «حبيب بن مسلمه فهري‌» (57) را ديد و به او فرمود: «ای حبيب، راهی كه برگزيده‌ای راه غير خداست. او در پاسخ از روی تمسخر گفت: روزی كه راه پدرت را می‌رفتم در مسير اطاعت خدا بودم!

امام حسن به او فرمود: «بلی والله لكنك اطعت معاوية علی دنيا قليلة زائلة فلئن قام بك فی دنياك لقد قعد بك فی آخرتك ولو كنت اذ فعلت قلبت خيرا كان ذلك كما قال الله تعالي: و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا وللنك كما قال الله سبحانه كلا بل ران علی قلوبهم ما كانوا يكسبون;

آري، سوگند به خدا كه تو برای دنيای ناچيز و نابود شدنی از معاويه اطاعت كردي.

اگر معاويه زندگی دنيايی تو را تامين كرده، به جايش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو كاری به گمان خود نيك انجام دهي، مصداق اين آيه شده‌ای كه فرمود: و گروهی ديگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زيبا را با هم مخلوط كرده‌اند ولی خداوند می‌فرمايد: نه چنين است دل‌های آنان بر اثر گناه و تبهكاری سياه شده و خود را تيره بخت كرده‌اند.‌» آن گاه امام از حبيب روی برگرداند و به راه خود ادامه داد.» (58)

4- 2- تبيين مشروع بودن حكومت اميرمؤمنان:

امام حسن عليه السلام علاوه بر موارد فوق تاكيد بسياری بر نشان دادن مشروعيت حكومت اميرمؤمنان داشت تا از اين طريق به تهاجمات معاويه عليه بر حق بودن ولايت علی عليه السلام پاسخ بدهد. لذا شاهد استناد حضرت به سخنان پيامبر صلی الله عليه و آله در مورد امامت اميرمؤمنان عليه السلام هستيم مانند نصب حضرت در غدير خم. (59)

5- 2- بيان بر حق بودن خود برای حكومت

امام علاوه بر بيان مشروعيت امام علی عليه السلام به مشروعيت خود نيز اشاره می‌كرد و اين در مقابل ادعاهای معاويه بود كه امام حسن را شايسته خلافت نمی‌دانست. امام حسن بر فراز منبر در حضور معاويه به معرفی خود می‌پرداخت و می‌فرمود: «ايها الناس هر كه مرا می‌شناسد كه می‌شناسد، هر كه مرا نمی‌شناسد من حسن بن علی بن ابی طالب و فرزند بهترين زنان، فاطمه دختر محمد رسول خدا هستم.... من هستم كه مرا از حق خود (ولايت) محروم كرده‌اند.‌» (60)

و نيز آن گاه كه معاويه از وی خواست بر فراز منبر بگويد خلافت را به معاويه واگذار كردم، فرمود:

«به خدا سوگند كه من اولی‌تر از مردم هستم به خلافت مردم در كتاب خدا و سنت رسول خدا» (61)

6- 2- آمادگی برای نبرد مجدد

طبيعی است كه شرايط صلح و مواد آن بارها و بارها از سوی معاويه نقض شده بود، بنابراين می‌توان گفت در صورت فراهم آمدن امكانات، امام عليه السلام برای نبرد مجدد با معاويه آمادگی داشت لذا برخی عقيده دارند كه دليل مسموم كردن امام عليه السلام نيز همين آمادگی او برای رفتن به شام و مبارزه با معاويه بود. (62)

آنچه خوانديم تنها بخشی از تعارض‌های دو جبهه حق و باطل بود كه بروز می‌يافت و بر سازش ناپذيری آنان تاكيد می‌كرد. همين واقعيت و اقدام‌های قاطع و موثر امام حسن عليه السلام جای شك برای معاويه باقی نگذاشت كه يگانه خطر برای او و اموی‌ها حسن بن علی است و هر لحظه احتمال خطر از سوی امام آن‌ها را تهديد می‌كند.

بنابراين در صدد برآمد به هر وسيله ممكن امام را از سر راه بردارد. او برای اين كار بارها اقدام به توطئه و مسموم كردن امام كرده بود.

حاكم نيشابوری با سند قوی از‌ام بكر بنت مسور نقل می‌كند: «كان الحسن بن علی سم مرارا كل ذلك يغلب حتی كانت مرة الاخيرة التی مات فيها كان يختلف كبده فلم يلبث بعد ذلك الا ثلاثا حتی توفي; (63)

حسن عليه السلام را بارها مسموم كردند ليكن اثر چندانی نمی‌گذاشت ولی در آخرين مرتبه زهر پهلويش را پاره پاره كرد و بعد از آن سه روز بيشتر زنده نماند.‌»

در اين باره، ابن ابی الحديد دليل اصلی اقدام معاويه را اين گونه بيان می‌كند: «چون معاويه می‌خواست برای پسرش يزيد يعت بگيرد، اقدام به مسموم كردن امام مجتبی عليه السلام گرفت. زيرا معاويه برای گرفتن بيعت به نفع پسرش و موروثی كردن حكومت مانعی بزرگ‌تر و قوی‌تر از حسن بن علی عليهما السلام نمی‌ديد.» (64)

امام صادق عليه السلام می‌فرمود: «جعده - لعنة الله عليها - زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام روزه داشت و روزهای بسيار گرمی بود. به هنگام افطار خواست مقداری شير بنوشد. آن ملعون زهر را در ميان آن شير ريخته بود.

وقتی شير را آشاميد، لحظاتی بعد فرياد برآورد: عدوة الله! قتلتني، قتلك الله والله لاتصيبن منی خلفا و لقد غرك و سخر منك والله يخزيك و يخزيه;

ای دشمن خدا! تو مرا كشتي. خدا تو را نابود كند. سوگند به خدا بعد از من بهره‌ای برای تو نخواهد بود. تو راگول زدند و رايگان به كار گرفتند. سوگند به خدا بی‌چاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذليل كرد.»

امام صادق عليه السلام در ادامه فرمود: «امام مجتبی عليه السلام بعد از اين كه جعده او را مسموم كرد، دو روز بيشتر زنده نماند و معاويه نيز به آنچه وعده كرده بود، عمل نكرد.‌» (65)

  • · پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) شرح ابن ابی الحديد بر نهج البلاغه، خطبه 128.

2) جد مروان حكم و بيشتر خلفای اموي. نسب معاويه نيز چنين است: معاوية بن ابی سفيان بن حرب بن اميه بن عبدالشمس و مادرش هند دختر عتبة بن ربيعه و جدش با عثمان برادر بود. معاويه بعد از فتح مكه (يا ديرتر) مسلمان شد. او از مؤلفة القلوب هاست. در 15 يا 20 ه از طرف عمر امير شام شد و عمر او را كسرای عرب ناميد. دول الاسلام، ذهبي. ص 27 (چاپ لبنان)

3) شرح ابن ابی الحديد، ج 14، ص 75; تذكرة الخواص، ابن جوزي، ص 183 و بحارالانوار، ج 44، صص 70- 86.

4) نوعی درخت خاردار در قبرستان می‌روييد كه غرقد نام داشت.

5) بحارالانوار، ج 44، ص 70- 86.

6) وقعه صفين، ص 187، تاريخ طبری ج 3، ص 570 و الغدير، ج 9، ص 151.

7) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج 3، ص 411 و الغدير، ج 9، 3 150.

8) اين مقاله به وقايع بعد از صلح می‌پردازد. لذا برای آگاهی از وقايع مربوط به صلح و تحليل آن به كتب مربوطه مراجعه شود مانند: اسرار صلح امام حسن، محمدعلی انصاری - زندگانی امام حسن مجتبي، سيدهاشم رسولی محلاتی - صلح امام حسن، رجبعلی مظلومی - صلح امام حسن، پرشكوه‌ترین نرمش قهرمانه تاريخ، شيخ راضی آل ياسين و ماهنامه مبلغان (ش 1- ص 12)

9) امالی شيخ طوسي، ص 561، برخی دلايل ديگر صلح در كلام امام حسن عبارتند از:

1) خيانت بزرگان: «امروز شنيده‌ام كه اشراف شما با معاويه بيعت كرده‌اند. شما بوديد كه در جنگ صفين پذيرفتن حكميت را بر پدرم تحميل كرديد.» (بحارالانوار، ج 44، ص 147)

2) بی‌نتيجه بودن جنگ و پايان ذلت بار: «والله لو قاتلت معاوية لاخذوا بع12نقی حتی يدفعونی اليه مسلما» (همان)

3) روی كرد عمومی به صلح: «انی رايت هوی اعظم الناس فی الصلح وكرهوا الحرب...‌» (اخبار الطوال، دينوري، ص 220)

4) نداشتن ياور: «لو وجدت انصارا لقاتلته ليلی و نهاري...‌» (بحارالانوار، ج 44، ص 1)

5) ريشه كن شدن شيعه: لولا ما اتيت ترك من شيعتنا علی وجه الارض احدا الا قتل‌» (همان)

6) قطع فتنه: «ان معاويه نازعنی حقا هو لی دونه فنظرت لصلاح الامة وقطع الفتنة‌» (همان، ص 66)

10) جلاء العيون، علامه مجلسي، ص 235.

11) الكامل فی التاريخ، ج 3، ص 407.

12) حماسه حسيني، ج 3، صص 19 و 20.

13) طبق برخی روايات نام دختر‌ام كلثوم و نام امام «حسين‌» عليه السلام ذكر شده است. بحارالانوار، ج 44، صص 207 و 208، با اين وصف روايات ديگری نيز وجود دارد كه به امام حسن عليه السلام استناد شده مانند روايت معاوية بن خديج كه معاويه او را برای خواستگاری از يكی از دختران يا خواهرهايش برای يزيد فرستاد... و... كه در تمام موارد امام درايت كامل به خرج می‌داد و مانع چنين وصلت هايی می‌شد (مقتل خوارزمي، ج 1، ص 124 مجمع الزوايد، هيثمي، ج 4، ص 278.

14) بحارالانوار، ج 44، ص 119- 120.

15) متاسفانه برخی از محققان متاثر از سياست معاويه كوشيده‌اند تحليل قبيله‌ای برای رويداد منجر به صلح ارائه كنند. به اين صورت كه سه جريان بنی هاشم، بنی اميه و گروه‌های ميانی (بنی تميم و عدي..). در پی رسيدن به حكومت بودند. اما بنی هاشم بعد از پيامبر صلی الله عليه و آله نتوانستند به حكومت برسند. بنی اميه نيز همچنان صفات نفاق و طلقا را يدك می‌كشيدند. لذا بنی اميه گروه‌های ميانی (ابوبكر - عمر) را بر سركار آوردند و سرانجام بعد از آن دو كوشيدند مانع رسيدن بنی هاشم به كومت شوند. يعني، در مرحله اول با گروه‌های ميانی كنار آمدند و بعد به تعارض با گروه بنی هاشم پرداختند و سرانجام در زمان امام حسن عليه السلام به هدف خود رسيدند. در نقد اين ديدگاه بايد گفت: معاويه نيز بسيار كوشيد جنگ بين آنان از زاويه حزبی و طايفه‌ای ديده شود اما امام هرگز اجازه چنين برداشتی نداد و در ماجرای خواستگاری دختر عبدا...; در بين بزرگان هر دو قبيله بر اعتقادی و دينی بودن تعارضات و جنگ تاكيد كرد. بنابراين اگر امام علی عليه السلام يا امام حسن عليه السلام با گروه بنی اميه يا گروه‌های ميانی رودر رو می‌شود، از خاستگاه قبيله‌ای نيست بلكه از اعتقاد دينی است و اين جنگ طايفه‌ای برای دست يابی به قدرت نيست. هرچند رقابت بين گروه‌های ميانی و بنی اميه را می‌توان از چنين مقوله‌ای دانست و يا از ديدگاه آنان رقابت با بنی هاشم را از باب قبيله‌ای دانست، ولی مطمئنا از ديدگاه امام علی و امام حسن عليه السلام تلاش برای دستيابی به حكومت به عنوان نزاع طايفه‌ای نبود و شايسته نيست اقدامات آنان را چنين بی‌محابا تحت اين گونه برداشت‌ها ارزيابی كرد.

16) جلاء العيون، ص 435.

17) خرايج، ج 71 ص 238 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 22.

18) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ح 11.

19) تحليلی از زندگانی سياسی امام حسن مجتبی عليه السلام، علامه جعفر مرتضی عاملي، ترجمه محمد سپهري، ص 189.

20) بحارالانوار، ج 44، صص 71- 73.

21) همان.

22) همان.

23) كشف الغمة، ج 2، ص 150.

24) احتجاج طبرسي، ج 1، ص 145.

25) نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج 3، ص 16.

26) نهج البلاغه فيض الاسلام، خ 92، ص 274.

27) همان.

28) النصائح الكافيه، ص 97 و حقايق پنهان، ص 258.

29) همان، ص 94.

30) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 1، ص 464.

31) همان، ج 3، ص 470 و كشف الغمه، ج 1، ص 123.

32) همان، ج 3، ص 470.

33) همان، ج 1، ص 463.

34) همان، ج 3، ص 470.

35) بحارالانوار، ج 73، ص 350، ح 13 و نامه‌های امام حسن و حسين عليهما السلام، الكامل فی التاريخ، ج 3، ص 443، رجال كشي، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص 213.

36) انظروا من قبلكم من شيعة عثمان و محبيه و اهل ولايته و الذين يرون فضائله و مناقبه فادنوا مجالسهم و قربوهم و اكرموهم و اكتبوا لی لكل مايروی كل رجل منهم و اسمه و اسم ابيه و عشيرته. نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج 3، ص 15، 16.

37) ان الحديث فی عثمان قد كثر و فشا فی كل مصر و فی كل وجه و ناحيه فاذا جاءكم كتابی هذا فادعوا الناس الی الرواية فی فضائل الصحابة و الخلفا الاولين و لا تتركوا خبرا يرويه احد من المسلمين فی ابوتراب الا و اتونی بمناقض له فی الصحابة مغتعله فان هذا احب الی و اقر لعينی و ادحض لحجة ابی تراب و شيعته‌». همان، ج 3، ص 16.

38) سليم بن قيس، صص 68، 69.

39) اسد الغاية، ج 3، ص 215; منتخب كنزالعمال با حاشيه منه احمد بن حنبل، ج 5، ص 2.

40) حماسه حسيني، ج 3، ص 26.

41) بقره، 207.

42) تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 152.

43) سليم بن قيس، ص 69.

44) بحارالانوار، ج 44، ص 65. الصواعق المحرقه، ص 81 و كشف الغمه، ج 2، ص 170.

45) الاصابة فی تمييز الصحابة، ج 1، ص 330 و الامامة و السياسة، ج 1، ص 184.

46) الامامة و السياسة، ج 1، ص 203.

47) به بحارالانوار، ج 42، صص 110 تا 112 و ناسخ التواريخ، ج 5، صص 245 تا 247 مراجعه شود.

48) الامام الحسن، ابن عساكر، ص 139، ج 231.

49) الفصول المهمه، ص 159.

50) بحارالانوار، ج 43، ص 329. نمونه‌های ديگر در خرايج، ج 2، ص 573 و العدد القويه، ص 42.

51) خرايج، ج 1، ص 236.

52) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج 4، ص 72.

53) نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج 4، ص 73.

54) بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ج 1.

55) همان، ج 44، ص 63.

56) احتجاج طبرسي، ج 1، ص 419 و الخرايح و الجرائح، ص 218.

57) از ياران معاويه، از سوی عمر به فرمانداری آذربايجان و ارمنستان گمارده شد. توسط معاويه دوباره والی ارمنستان شد. اسدالغاية، ج 1، ص 374.

58) احكام القرآن، احمد بن علی رازي، ج 4، ص 355 و با اندك اختلاف نور الثقلين، ج 5، ص 532.

59) جلاء العيون، ص 442 و بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86.

60) امالی شيخ صدوق، ص 150.

61) جلاء العيون، ص 442.

62) الغدير، ج 11، ص 8، به نقل از طبقات ابن سعد.

63) المستدرك علی الصحيحين، ج 3، ص 173.

64) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج 16، ص 49.

65) بحارالانوار، ج 44، ص 154.

1244 دفعه
(0 رای‌ها)