آخرین تصاویر مذهبی

آخرین فیلم های مذهبی

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

در آموزشی نوشته شده در پنج شنبه, 23 آذر 1402
مجموعه تصویری احکام شامل آموزش مطهرات، نجاست و نجس شدن چیزهای پاک، تطهیر لباس، پارچه، فرش و دیگر اشیا، آموزش وضو، آموزش نماز، آموزش غسل، تیمم، احکام محتضر، آموزش کفن…
دانلود مجموعه سخنرانی های  تصویری از مرحوم دولابی

دانلود مجموعه سخنرانی های تصویری از مرحوم دولابی

در بزرگان و شخصیت ها نوشته شده در سه شنبه, 21 آذر 1402
دانلود مجموعه سخنرانی ها و نکات اخلاقی از مرحوم دولابی با موضوعات: رزق و روزی انسان، دوست داشتن، قلب مومن، گرفتاری بشر، رحمت الهی و ... شامل 10 فایل تصویری
دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

در انقلاب، دفاع مقدس، مقاومت نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه نماهنگ های جدید ویژه فلسطین و غزه
مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه مداحی های جدید ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه کلیپ های تصویری زیبا ویژه عید غدیر خم با کیفیت بالا

آخرین مطالب سایت

یاوران امام صادق‌ علیه‌ السلام این‌ گونه‌ اند

1. هشام بن حکم

در سال 132 هجری، رژیم خودکامه و ستمگر بنی امیه، پس از 91 سال حکومت، سرانجام در آستانه سقوط قرار گرفت و با کشته شدن مروان بن محمد (126 - 132) منقرض شد و حکمرانان عباسی حکومت استبدادی خویش را آغاز کردند. (1) در چنین موقعیتی که کشمکشهای سیاسی بنی امیه و بنی‌عباس به اوج خود رسیده بود، حضرت امام صادق‌علیه‌السلام با تدبیر خاص خویش نهضت علمی -فرهنگی تشیع را طرح ریزی کرد و دانشگاه عالی جعفری را بنیان نهاد.

امام‌علیه‌السلام، با استفاده از فرصت به دست آمده، حوزۀ علمیۀ با عظمتی تشکیل داد و در مدتی کوتاه، علاقه‌مندان دانش معارف اهل‌بیت‌علیهم‌السلام را پیرامون خود گرد آورد. آنان مشتاقانه به دانش اندوزی پرداختند و هر یک به اندازۀ استعداد خویش از گنجینۀ علوم آل محمد‌صلی‌الله‌علیه‌وآله بهره‌مند شدند. شیخ مفید رحمه الله می‌گوید: چهار هزار تن از درس آن حضرت استفاده کردند. (2) شیخ طوسی نیز شاگردان امام صادق‌علیه‌السلام را 3211 نفر شمرده است که از این تعداد 13 نفر زن می‌باشند. (3)

امام ششم‌علیه‌السلام با توجه به نیازهای زمان خویش - که عصر شکوفایی دانش و پدید آمدن مکتبهای مختلف و هجوم افکار الحادی بود - برنامه‌های فرهنگی خویش را در محورهای مختلف به انجام رساند؛ پاسخ به شبهات گوناگون ضد دینی، تشکیل جلسات مناظره، نشر روایات و تعالیم اسلام، تدریس رشته‌های گوناگونِ علوم و تربیت شاگردان، بخشی از برنامه‌های آن حضرت بود.

راقم این نوشتار کوتاه، بررسی فرازهایی از زندگی یکی از شاگردان ممتاز و موفق مكتب صادق آل محمد‌علیه‌السلام را - در حدّ وسع - محور بحث خود قرار داده است. امام ششم‌علیه‌السلام با اشاره به هشام فرمود: «هَذَا نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یدِهِ؛ (4) این [جوان] با دل و زبان و دستش، یاور ماست.» پرداختن به این مهم، در روزگاری که جنگ نرم و تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام و تشیع به اوج رسیده، یكی از راههای حفظ جوانان است و مبلغان گرامی می‌توانند بهترین الگوها را به جوانان ارائه دهند و آنان را از سقوط در دام الگوهای کاذبِ غرب باز دارند.

هشام بن حکم کیست؟

هشام در اوایل قرن دوم هجری در کوفه دیده به جهان گشود و در شهر «واسط» رشد کرد و به عرصۀ اجتماع گام نهاد. او بعدها برای تجارت به بغداد آمد و در محله «کرخ» به بزازی مشغول شد و در همانجا تشکیل خانواده داد. دانشمندان علم رجال می‌نویسند: هشام دو فرزند دختر و پسر داشت. فرزند پسرش، حَکَم بن هشام، متکلم بود و در بصره می‌زیست. دخترش، فاطمه یکی از زنان با ایمان روزگار بود. هشام همچنین برادری به نام «محمد بن حکم» داشت که از راویان حدیث بود و «محمد بن ابی عمیر»، راوی معروف شیعه، از او روایت نقل می‌کند. (5)

هشام از همان آغاز جوانی پرشور و شیفتۀ علم و معرفت بود. او برای رسیدن به این هدف، علوم عصر خویش را آموخت؛ کتب فلسفی دانشمندان یونان را فرا گرفت و اندیشه‌های یکی از فلاسفۀ یونان را نیز به نقد کشید. (6)

هشام، در مسیر پیمودن راه تکامل و تحصیل اندیشه‌های ناب و متعالی، به مکتبهای گوناگون علمی عصر خویش پیوست؛ ولی هیچ مکتبی عطش حقیقت جوی او را فرو ننشاند و سرانجام به وسیلۀ عمویش، عمیر بن یزید کوفی، با امام صادق‌علیه‌السلام آشنا شد و در شمار پیروان آن حضرت قرار گرفت. (7) سیر تکاملی اندیشه هشام نشان می‌دهد که آگاهانه و بر اساس برهان عقلی تشیع را پذیرفته است. او به منظور کسب علم، تأمین معاش، مناظره، تبلیغ معارف اهل‌بیت‌علیهم‌السلام و انجام مناسک حج، به شهرهای: بغداد، بصره، مدائن، حجاز و کوفه سفر کرد و با برهانهای دقیق و منطقی‌اش در گسترش فرهنگ اهل‌بیت‌علیهم‌السلام کوشید.

استاد مطهری می‌گوید: «هشام یکی از راویان ماست؛ ولی از راویانی که بیش‌تر در مسائل اصول دین کار می‌کرده و به اصطلاح آن زمان «متکلّم» بوده، با اهل کلام سر و کار داشته؛ یعنی همیشه در توحید و نبوت و معاد و به طور کلی اصول دین بحث می‌کرده است و در میان شیعه و سنی اتفاق نظر است که یکی از قوی‌ترین متکلّمین زمان خودش بوده است. (8)

خصوصیات این شاگرد ممتاز

برای شناخت بیش‌تر این یار صدیق امام صادق‌علیه‌السلام برخی از ویژگیهایش را مرور می‌كنیم.

عشق به آموختن

هشام، به عنوان یک پژوهشگر شیعی، سعی می‌کرد پرسشهای خود را با سرچشمۀ دانش؛ یعنی امام صادق‌علیه‌السلام در میان نهد و از آن حضرت پاسخ دریافت کند. داستان زیر بر درستی این سخن گواهی می‌دهد:

«روزی «ابن ابی العوجاء» یکی از دانشمندان مخالف اسلام، پرسشی دربارۀ تعدد زوجات مطرح کرد و گفت: «قرآن از سویی در آیۀ سوم سوره نساء می‌گوید: «فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً»؛ «با زنان پاک مسلمان ازدواج کنید، با دو یا سه یا چهار زن، و اگر می‌ترسید میان آنها به عدالت رفتار نکنید؛ پس به یک همسر بسنده کنید.»

از سوی دیگر در آیه 129 همین سوره می‌فرماید: «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَینَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ»؛ «هرگز نمی‌توانید میان زنان به عدالت رفتار کنید، هر چند کوشش کنید.» با ضمیمه کردن آیه دوم به آیه اول درمی‌یابیم که تعدد زوجات در اسلام ممنوع است؛ زیرا تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت نیز ممکن نیست؛ پس تعدد زوجات در اسلام حرام است.

هشام از پاسخ باز ماند و از ابن ابی العوجاء فرصت خواست و برای گرفتن پاسخ از کوفه به مدینه شتافت و سخن او را برای حضرت صادق‌علیه‌السلام باز گفت. امام‌علیه‌السلام فرمود: «منظور از عدالت در آیه سوم سورۀ نساء، عدالت در نفقه، رعایت حقوق همسری، طرز رفتار و کردار است و مراد از عدالت در آیه 129 این سوره، عدالت در تمایلات قلبی است؛ بنابراین تعدد زوجات در اسلام حرام نیست و با شرایطی جایز است.» هشام از سفر برگشت و پاسخ را در اختیار ابن ابی العوجاء قرار داد. او سوگند یاد کرد که این پاسخ از خودت نیست.» (9)

هشام این‌گونه برای کسب علم و معارف اسلام تلاش می‌کرد. امام صادق‌علیه‌السلام نیز متقابلاً هشام را از کوثر زلال ولایت سیراب می‌ساخت و در برابر پرسشهای او، با بردباری پاسخ می‌داد و قانعش می‌ساخت. نمونه‌هایی از این پرسش و پاسخها در کتابهای «توحید صدوق» و «علل الشرایع» دیده می‌شود.

نقل نمونه‌هایی از رفتار امام صادق‌علیه‌السلام با این شاگرد ممتازش می‌تواند جایگاه هشام نزد آن بزرگوار و رضایت حضرتش را از او نمایان سازد.

مایۀ فخر امام صادق‌ علیه‌السلام

آن روز یکی از شلوغ‌ترین ایام حج بود. امام صادق‌علیه‌السلام با گروهی از یارانش مانند: حمران بن اعین، قیس الماصر، یونس بن یعقوب و أبی جعفر الأحول و... گفتگو می‌کرد. در این هنگام، هشام بن حکم که تازه به جوانی گام نهاده بود، خدمت امام رسید. امام‌علیه‌السلام از دیدن این جوان، شادمان شد؛ او را در صدر مجلس و کنار خویش نشاند و گرامی داشت. این رفتارِ امام، حاضران را که از شخصیتهای علمی شمرده می‌شدند، شگفت زده ساخت. وقتی امام‌علیه‌السلام آثار شگفتی را در چهره حاضران مشاهده کرد، فرمود: «هَذَا نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یدِهِ؛ این جوان با دل و زبان و دستش یاور ماست.» سپس برای اثبات مقام علمی هشام دربارۀ نامهای خداوند متعال و فروعات آنها از وی پرسید و هشام همه را نیک پاسخ گفت. آنگاه حضرت فرمود: «هشام! آیا چنان فهم داری که با درک و تفکرت دشمنان ما را دفع کنی؟ هشام گفت: آری. امام فرمود: «نَفَعَكَ اللَّهُ بِهِ وَ ثَبَّتَكَ یا هِشَامُ؛ خداوند تو را از آن بهره‌مند سازد و در این راه ثابت قدم دارد.» هشام می‌گوید: «بعد از این دعا، هرگز در بحثهای خداشناسی و توحید شکست نخوردم.» (10)

موردتأییدروح القدس

هشام چنان مورد توجه امام صادق‌علیه‌السلام بود که در یکی از روزها حضرت وی را به حضور طلبید و فرمود: «دربارۀ تو سخنی را می‌گویم که رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله به «حسان بن ثابت انصاری» (شاعر معروف عصر پیامبر که با شعرش از حریم اسلام حمایت می‌کرد) فرمود: «لَا تَزَالُ یا حَسَّانُ مُؤَیداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ؛ تا وقتی که ما را با زبانت یاری می‌کنی، پیوسته به وسیلۀ روح القدس تأیید خواهی شد.» (11)

ترازوی حق و باطل

امام صادق‌علیه‌السلام می‌فرمود: «هشام بن حکم مراقب و نگهبان حق ما و مؤید صدق ما و نابود کنندۀ نظرهای باطل دشمنان ماست. کسی که از او پیروی کند، از ما پیروی کرده و کسی که با او مخالفت کند، با ما مخالفت ورزیده است.» (12)

تجلیل امام رضا و امام جواد‌ علیه‌ السلام

سلیمان جعفری از حضرت رضا‌علیه‌السلام پرسید: هشام بن حکم چگونه آدمی بود؟

امام‌علیه‌السلام فرمود: «رَحِمَهُ اللهُ كانَ عَبداً ناصِحاً أُوذِی مِن قِبَلِ أَصحابِهِ حَسَداً مِنهُم لَهُ؛ (13) خداوند او را رحمت کند، وی بنده‌ای ناصح بود، از جانب اصحابش اذیت شد؛ زیرا به او حسادت می‌كردند.»

ابوهاشم جعفری از امام جواد‌علیه‌السلام پرسید: قربانت گردم! در مورد هشام بن حکم چه نظری دارید؟! امام‌علیه‌السلام فرمود: «رَحِمَهُ اللَّهُ مَا كَانَ أَذَبَّهُ عَنْ هَذِهِ النَّاحِیةِ؛ (14) خدا او را رحمت کند! او از ناحیۀ ولایت و محبت ما چقدر اذیت شد [و ناملایمات را تحمل کرد]!»

متخصص مناظره‌های علمی

هشام بن حکم، علاوه بر هوش سرشار و دانش وسیع، در مناظره از قدرت بیان، صراحت لهجه و شهامت برخوردار بود و با استفاده از این نعمتهای ارزشمند الهی، با دانشمندان و متفکران در مناظره شرکت می‌کرد. استادش امام صادق‌علیه‌السلام از شیوه مناظره و بیان وی خشنود بود و همواره او را تحسین می‌کرد. روزی حضرت فرمود: ««یا هشام! کَلِّمِ النَّاسَ. اِنِّی اُحِبُّ اَنْ اَرَی مِثْلَکُمْ فِی الشِّیعَۀِ؛ (15) ‌ای هشام! با مردم سخن بگو. من دوست دارم همانند تو را در میان شیعیان ببینم.»

گاه آن بزرگوار شیوۀ بحث هشام را می‌ستود و می‌فرمود: «این گونه استدلال در صحف ابراهیم و موسی‌علیه‌السلام آمده است.»

در شرح حال ابوالهذیل علّاف - که یکی از متکلّمین زبردست و ایرانی الاصل بوده است و بسیاری از ایرانیها و زردشتیها به دست او مسلمان شده‌اند - آمده است: همه از مباحثه با ابوالهذیل پرهیز داشتند و ابوالهذیل از مناظره با هشام بن حکم پرهیز داشت.

نگاهی گذرا به چند نمونه از مناظره‌های هشام برای آشنایی با مقام علمی و شیوۀ بحث وی سودمند است:

چهرۀدرخشاندانشگاهجعفری‌علیه‌السلام

چند نفر از اصحاب در محضر حضرت صادق‌علیه‌السلام بودند که مردی شامی اجازۀ ورود خواست. امام او را اجازۀ نشستن داده و فرمود: حاجتت چیست؟

گفت: شنیده‌ام هر چه از شما بپرسند، می‌دانید! آمده‌ام با شما مناظره کنم. امام پرسید: در چه مورد؟ گفت: دربارۀ قطع و وصل قرآن و رفع و نصب و جر و سکون آن. حضرت صادق رو به حمران نموده، فرمود: با این مرد بحث کن. شامی گفت: من می‌خواهم با شما مناظره کنم، نه با او. فرمود: اگر او را شکست دادی، مرا شکست داده‌ای. مرد شامی شروع به سؤال کردن از حمران کرد، آنقدر سؤال کرد که خسته شد و حمران پیوسته او را جواب می‌داد.

امام صادق‌علیه‌السلام فرمود:‌ای مرد شامی! حمران را چگونه یافتی؟ گفت: استاد ماهری است، هر چه پرسیدم، جواب داد. امام به حمران فرمود: حال تو از شامی سؤال کن. حمران با سؤالات خود عرصه را بر مرد شامی تنگ نمود و نگذاشت که مرد شامی تکان بخورد.

مرد شامی عرض کرد: آقا! اگر اجازه بدهی دربارۀ زبان عربی با شما مناظره کنم. امام به ابان بن تغلب فرمود: با او مناظره کن! ابان نیز نگذاشت مرد شامی تکان بخورد.

شامی گفت: می‌خواهم در مورد اعتقادات دینی بحث کنم. امام او را به مؤمن الطاق حواله داده، فرمود: با او مناظره کن! بحث بین آنها شروع شد و بالاخره مؤمن طاق با حرف خودش او را مغلوب نمود.

گفت: مایلم دربارۀ استطاعت بحث کنم. امام به طیار فرمود: تو با او بحث کن! طیار نیز او را نگذاشت تکان بخورد، گفت: می‌خواهم دربارۀ توحید بحث کنم. امام به هشام بن سالم فرمود: با او بحث کن! مناظره آنها نیز بدین طریق بود که گاهی شامی و گاهی هشام پیروز می‌شد و بالاخره هشام او را مغلوب کرد.

گفت: می‌خواهم در مورد امامت با شما مناظره کنم. امام رو به هشام بن حکم نموده، فرمود: ابو الحکم! تو با او مناظره کن! هشام با براهین قاطع طوری او را مغلوب کرد که حرف زدن را فراموش نمود. امام صادق‌علیه‌السلام از مناظرۀ هشام خوشحال شد و خندید به طوری که دندانهای مبارکش معلوم شد.

مرد شامی گفت: مثل اینکه شما می‌خواهی به من بفهمانی که در میان شاگردانت چنین اشخاصی هستند. فرمود: همین طور است. سپس فرمود: برادر شامی! اما حمران تو را با زبان گرفت، متحیر شدی و مغلوب گردیدی؛ ولی یک سؤال واقعی نمود، جواب آن را ندانستی. ابان بن تغلب نیز برای آزمایش تو، حق را با باطل آمیخت و بر تو پیروز شد؛ ولی زراره با تو به قیاس مناظره کرد، قیاس بر تو غالب آمد و طیّار مانند کبوتری بود که گاهی می‌پرید و گاهی به زمین می‌خورد و تو همانند کبوتری بودی که قدرت پرواز ندارد. هشام بن سالم گاهی به زمین می‌خورد و گاهی حرکت می‌کرد؛ ولی هشام بن حکم هر چه گفت واقعیت و حقیقت بود، نگذاشت آب دهانت را فرو بری. (الخ...)

مرد شامی گفت: هر کس با تو بنشیند، رستگار است. حضرت صادق‌علیه‌السلام فرمود: پیغمبر اکرم با جبرئیل و اسرافیل می‌نشست. جبرئیل به آسمان صعود می‌کرد و اخبار را از جانب خدا می‌آورد و اگر آن نشستن پیامبر با ایشان سبب رستگاریش شود، نشستن تو نیز همین طور است.

دانشمند شامی، که برای مناظره با امام صادق‌علیه‌السلام آمده بود، بعد از شکست در مناظره با شاگردان امام، از ایشان تقاضا کرد که مرا جزء شیعیان و شاگردان خود قرار ده و به من معارف الهی را تعلیم بفرما! امام‌علیه‌السلام به هشام بن حکم رو نموده، فرمود: این مرد را تعلیم بده! من دوست دارم شاگرد تو باشد. هشام به دستور امام، تعلیم این مرد را به عهده گرفت. (16)

مناظرۀتاریخیهشام

یونس بن یعقوب، یکی از شاگردان برجستۀ امام صادق‌علیه‌السلام می‌گوید: «در یکی از سالهایی که هشام بن حکم به سفر حج مشرف شده بود، در «منا» حضور امام صادق‌علیه‌السلام شرفیاب شد. حمران بن اعین، محمد بن نعمان، هشام بن سالم و دیگر بزرگان شیعه نیز در مجلس حاضر بودند. حضرت‌علیه‌السلام به هشام فرمود: آیا نمی‌خواهی داستان مناظره و گفتگوی خود با «عمرو بن عبید» را برای ما بیان کنی؟ هشام که از همۀ اهل مجلس جوان‌تر به نظر می‌رسید، گفت:‌ای فرزند رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله، جلالت شما مانع می‌شود، از شما شرم دارم و در حضورتان توان سخن گفتن در خویش نمی‌یابم. امام صادق‌علیه‌السلام فرمود: وقتی به شما امر می‌کنیم، اطاعت کنید. آنگاه هشام داستان مناظرۀ خود با عمرو بن عبید را چنین بیان کرد:

به من خبر دادند که عمرو بن عبید روزها در مسجد جامع بصره با شاگردانش می‌نشیند و دربارۀ امامت بحث می‌کند و عقیده شیعه دربارۀ امام را بی اساس و باطل می‌شمارد. این خبر برایم ناگوار بود، به همین سبب به بصره رفتم. وقتی وارد مسجد جامع بصره شدم، بسیاری اطراف عمرو نشسته بودند. از حاضران تقاضا کردم اجازه دهند تا بتوانم نزدیک عمرو بنشینم. وقتی نشستم، به عمرو بن عبید گفتم:‌ای مرد دانشمند! من غریبم، اجازه می‌دهید چیزی بپرسم؟ گفت: آری. گفتم: آیا شما چشم دارید؟ گفت: پسر جان! این چه پرسشی است؟ چرا دربارۀ چیزی که می‌بینی، می‌پرسی؟ گفتم: استاد عزیز! پوزش می‌خواهم. پرسشهایم این گونه است، خواهش می‌کنم، پاسخ دهید. گفت: گرچه پرسشهایت احمقانه است؛ ولی آنچه می‌خواهی بپرس. گفتم: آیا چشم دارید؟ گفت: آری. پرسیدم: با آن چه می‌کنید؟ گفت: به وسیلۀ آن رنگها و اشخاص را می‌بینم. آیا بینی دارید؟ گفت: آری. گفتم: از آن چه بهره‌ای می‌برید؟ گفت: به وسیلۀ آن بوها را استشمام می‌کنم. گفتم: آیا زبان دارید؟ گفت: آری. گفتم: با آن چه می‌کنید؟ گفت: طعم اشیاء را می‌چشم. گفتم: آیا شما گوش دارید؟ گفت: آری. گفتم: از آن چه سودی می‌برید؟ گفت: با آن صداها را می‌شنوم.

گفتم: دل هم دارید؟ گفت: آری. گفتم: دل برای چیست؟ گفت: به وسیلۀ دل (مرکز ادراکات) آنچه بر حواس پنجگانه و اعضای بدنم می‌گذرد، تشخیص می‌دهم، اشتباههایم را برطرف می‌کنم و درست را از نادرست تشخیص می‌دهم. گفتم: مگر با وجود این اعضا از دل بی نیاز نیستی؟ گفت: نه، هرگز. گفتم: در حالی که حواس و اعضای بدنت سالم است، چگونه به دل نیاز داری؟ گفت: پسرجان! وقتی اعضای بدن در چیزی که با حواس درک می‌شود تردید کند، آن را به دل ارجاع می‌دهد تا تردیدش برطرف شود. گفتم: پس خداوند، دل را برای رفع تردید اعضا گذاشته است. گفت: آری. گفتم: پس وجود دل برای رفع حیرت و تردید ضروری است؟ گفت: آری، چنین است.

گفتم: شما می‌گویید خدای تبارک و تعالی اعضای بدنت را بدون پیشوایی که هنگام حیرت و شک به او مراجعه کنند نگذاشته است؛ پس چگونه ممکن است بندگانش را در وادی حیرت و گمراهی رها کرده، برای رفع تردید و تحیرشان پیشوایی تعیین نفرماید؟ عمرو بن عبید پس از لحظه‌ای تأمل و سکوت، سر بلند کرد، به من نگریست و گفت: اهل کجایی؟ گفتم: کوفه. گفت: تو همان هشامی. سپس مرا در آغوش گرفت، به جای خود نشانید و تا من آنجا بودم، سخن نگفت. حضرت صادق‌علیه‌السلام از شنیدن داستان خشنود و شادمان شد و فرمود: هشام! این گونه استدلال را از که آموختی؟ هشام گفت: آنچه از شما شنیده بودم، تنظیم و چنین بیان کردم. حضرت فرمود: «هَذَا وَ اللَّهِ مَكْتُوبٌ فِی صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی؛ به خدا سوگند این مطلب در صحف ابراهیم و موسی نوشته شده است.» (17)

شیعۀشیرینسخن

یکی از خصوصیات بارز این دانشمند برجسته، صراحت لهجه و حاضر جوابی بود. او سخنان مخالف و موافق را می‌شنید و پس از بررسی، نظر خود را آشکارا بیان می‌کرد. به عنوان نمونه:

- روزی ابوعبیده معتزلی به هشام گفت: دلیل درستیِ اعتقاد ما و بطلان اعتقاد شما این است که طرفداران ما بسیار و پیروان شما اندکند. هشام بی‌درنگ گفت: با این سخن ما را نکوهش نمی‌کنی؛ بلکه به حضرت نوح خرده می‌گیری. او 950 سال پیامبری کرد و شب و روز قومش را به سوی خدا فراخواند؛ ولی جز گروهی اندک به وی ایمان نیاوردند؛ بنابراین، اکثریت دلیل حقانیت نیست. (18)

- وقتی از وی دربارۀ معاویه پرسیدند که: آیا معاویه در جنگ بدر حضور داشت؟ هشام فوراً پاسخ داد: آری؛ اما در جبهۀ مخالف! (19)

- روزی یکی از دوستانش به نام «عبدالله بن زید اباضی»، (20) که از گروه خوارج بود، از دخترش فاطمه خواستگاری کرد و گفت: بین ما همیشه دوستی و محبت برقرار است، برای تقویت این پیوند می‌خواهم دخترت فاطمه را خواستگاری کنم. هشام بی درنگ گفت: او زن با ایمانی است. عبدالله مراد هشام را دریافت و دیگر تقاضایش را تکرار نکرد. هشام با این جمله کوتاه به او فهماند که ازدواج یک زن با ایمان با مرد بی‌ایمان جایز نیست. (21)

خوشرفتاریباصاحبتفكرمخالف

صفا، صمیمت و همکاری صادقانه هشام بن الحکم و عبدالله بن زید اباضی مورد اعجاب همه مردم كوفه شده بود. این دو نفر ضرب المثل دو شریك خوب و دو همكار امین و صمیمی شده بودند. این دو با هم یك مغازۀ خرازی داشتند، جنس خرازی می‌آوردند و می‌فروختند. تا زنده بودند میان آنها اختلاف و مشاجره‌ای رخ نداد.

چیزی كه موجب شد این موضوع زبانزد عموم مردم شود و بیش‌تر موجب اعجاب خاص و عام گردد، این بود که این دو نفر از لحاظ عقیدۀ مذهبی در دو قطب کاملاً مخالف قرار داشتند؛ زیرا هشام از علما و متکلمین سرشناس شیعۀ امامیه و یاران و اصحاب خاص امام جعفر صادق‌علیه‌السلام و معتقد به امامت اهل‌بیت‌علیهم‌السلام بود؛ ولی عبدالله بن زید از علمای اباضیه بود. آنجا که پای دفاع از عقیده و مذهب بود، این دو نفر در دو جبهه کاملاً مخالف قرار داشتند؛ ولی آنها توانسته بودند تعصب مذهبی را در سایر شئون زندگی دخالت ندهند و با کمال متانت کار شرکت و تجارت را به پایان برسانند. عجیب‌تر اینکه بسیار اتفاق می‌افتاد شیعیان و شاگردان هشام به همان مغازه می‌آمدند و هشام اصول و مسائل تشیع را به آنها می‌آموخت و عبدالله از شنیدن سخنانی برخلاف عقیدۀ مذهبی خود ناراحتی نشان نمی‌داد. همچنین اباضیه می‌آمدند و نزد هشام تعلیمات مذهبی خودشان را که غالباً علیه مذهب تشیع بود فرا می‌گرفتند و هشام ناراحتی نشان نمی‌داد. (22)

کارگزارخصوصیامامهفتم‌علیه‌السلام

پایه‌های اعتقادی و شخصیت والای علمی هشام در مکتب امام صادق‌علیه‌السلام استوار شد؛ چون پیشوای ششم، در سال 148 به شهادت رسید، هشام به امام کاظم‌علیه‌السلام روی آورد و از محضر آن معصوم والامقام کامیاب شد و در شمار شاگردان و یاران آن حضرت جای گرفت. او نزد امام‌علیه‌السلام چنان جایگاهی یافت که تاریخ نگاران وی را از کارگزاران مطمئن و مورد عنایت خاص آن حضرت شمرده‌اند. (23)

امام هفتم‌علیه‌السلام به هشام بن حکم توجه خاص داشت و او را متصدی کارهای شخصی‌اش قرار داده بود. حسن، فرزند علی بن یقطین می‌گوید: هرگاه حضرت موسی بن جعفر‌علیه‌السلام برای رفع نیازهای شخصی یا عمومی چیزی لازم داشت، به پدرم (علی بن یقطین) می‌نوشت: فلان چیز را خریداری یا تهیه کن و باید متصدی این کار هشام بن حکم باشد.

عنایت حضرت به هشام چنان بود که پانزده هزار درهم به او وام داد و فرمود: با این پول تجارت کن، سودش را بردار و سرمایه را به ما برگردان. هشام پذیرفت و طبق دستور امام‌علیه‌السلام رفتار کرد. (24)

هشام می‌گوید: امام هفتم برای من پیام فرستاد: «در این ایام که مهدی (سومین خلیفه عباسی) بر سر کار است، مواظب باش و از سخن گفتن بپرهیز؛ زیرا خطر جدی تهدیدت می‌کند. هشام به فرمان امام‌علیه‌السلام عمل کرد و از خطر نجات یافت تا آنکه مهدی عباسی درگذشت و بار دیگر اوضاع به حال عادی برگشت. (25)

احاطهبهعلوممختلف

شاگرد ممتاز مکتب اهل‌بیت‌علیهم‌السلام نه تنها در علوم نقلی و عقلی سرآمد عصر خویش بود؛ بلکه هر گاه احساس می‌کرد که حمایت از اسلام به تحصیل علوم دیگر نیاز دارد، با جان و دل در پی آن می‌شتافت و دانشی تازه می‌آموخت. او در مقام فتوا، فقیهی پرهیزکار، در مقام مناظره و دفاع از اعتقادات شیعه، متکلمی ورزیده و در علم حدیث، محدثی ممتاز و مورد اعتماد راویان شیعه بود. کتابهای حدیثی مختلف به رشتۀ نگارش کشید و شاگردان بسیار تربیت کرد.

متکلم مجاهد و خستگی ناپذیر شیعه در قرن دوم هجری، علاوه بر فقه، اصول، کلام، فلسفه و علم حدیث، در علوم روان‌شناسی و سایر دانشهای رایج عصر خویش اطلاعات گسترده‌ای داشت.

عبدالله نعمه می‌نویسد: «یحیی بن خالد برمکی، وزیر هارون الرشید، با حضور دانشمندان مختلف، نشستهای علمی و تخصصی برگزار می‌کرد. در یکی از نشستها، که هشام بن حکم نیز حضور داشت، پس از گفتگو و بحث در موضوعات مختلف علمی، یحیی گفت: دربارۀ «عشق» هم سخن بگویید. حاضران هر یک در حد معلومات خویش مطالبی بیان کردند و سخنانشان به وسیله منشیان وزیر ثبت شد. وقتی نوبت به هشام بن حکم رسید، با بیانی شیرین مطالبی بیان کرد که حاضران بی‌اختیار لب به تحسین گشودند.» (26)

تربیتیافتگانمکتبهشام

چنانکه اشاره شد، هشام در پرتو انوار تابناک اهل‌بیت‌علیهم‌السلام شاگردان بسیار تربیت کرد که بعضی از آنان گوی سبقت از همگان ربودند. محمد بن ابی عمیر یکی از آنان شمرده می‌شود که مورد اعتماد و احترام علمای بزرگ امامیه قرار گرفته، از چهره‌های درخشان شیعه است. صفوان بن یحیی کوفی، حماد بن عثمان، یونس بن یعقوب، علی بن منصور و یونس بن عبدالرحمن از دیگر شاگردان هشام به شمار می‌آیند. یونس بن عبدالرحمن فقیهی نامور و یاور مخصوص امام کاظم‌علیه‌السلام بود. (27) علی بن منصور در علم کلام دانشوری برجسته بود و درسهای توحید و امامت را در مجموعه‌ای با عنوان «تدبیر» گرد آورد.

استاد مطهری در این مورد می‌نویسد: نَظّام که او را از نوابغ روزگار شمرده‌اند و نظریاتی داشته که امروز با نظریات جدید منطبق است؛ (مثلاً در باب رنگ و بو معتقد است که رنگ و بو از جسم مستقل است؛ یعنی رنگ و بو آن طور که خیال می‌کردند عرضی است برای جسم، عرضی برای جسم نیست؛ مخصوصاً در باب بو معتقد است که بو یک چیزی است که در فضا پخش می‌شود) شاگرد هشام بوده و نوشته‌اند که این رأی را از هشام بن الحکم گرفت.» (28)

تألیفاتارزشمند

چهرۀ درخشان مکتب ولایت، علاوه بر فعالیتهای گسترده در دانش اندوزی و تبلیغ، حدود سی جلد کتاب در موضوعات مختلف علمی به رشتۀ نگارش کشید: «الامامه» و «جبر و اختیار» در علم کلام و «الفاظ» در اصول فقه و همچنین کتابهای «علل التحریم»، «الفرائض»، «الدلالۀ علی حدث الأجسام»، «الرد علی الزنادقۀ»، «الرد علی أصحاب الإثنین»، «التوحید»، «الرد علی هشام الجوالیقی»، «الرد علی أصحاب الطبائع»، «الشیخ و الغلام فی التوحید»، «التدبیر فی الإمامۀ»، «المیزان»، «الرد علی من قال بإمامۀ المفضول»، «الوصیۀ و الرد علی منکریها»، «المیدان»، «اختلاف الناس فی الإمامۀ»، «الحکمین»، «الرد علی الطلحۀ و الزبیر»، القدر»، «الاستطاعۀ»، «المعرفۀ»، «الثمانیۀ»، «الأخبار»، «الرد علی المعتزلۀ»، «الرد علی أرسطالیس (أرسطاطالیس) فی التوحید»، «المجالس فی الإمامۀ» بخشی از یادگارهای آن دانشمند برجسته است. (29)

درمعرضاتهاماتواهی

موقعیت و لیاقت هشام در محضر امام صادق و امام کاظم‌علیه‌السلام چنان بود که گروهی بدان حسد ورزیدند و علیه او شایعات گوناگونی رواج دادند. متأسفانه این شایعات سودمند واقع شد و حتی بعضی از شیعیان نیز دربارۀ اعتقادات هشام در تردید فرو رفتند. وقتی این نسبتهای ناروا به اوج خود رسید، موسی مشرقی خدمت امام رضا‌علیه‌السلام حضور یافت و عرض کرد: آیا هشام را دوست بداریم یا از او بیزاری بجوییم؟ امام‌علیه‌السلام فرمود: «بلی، هشام را دوست بدارید. هشام را دوست بدارید. وقتی که به شما چنین گفتم، عمل کنید. اکنون برو و به شیعیان بگو امام مرا به ولایت و دوستی هشام فرمان داد.» (30)

رحلتغریبانه

یحیی برمکی، وزیر هارون در آغاز به هشام بن حکم اظهار علاقه می‌کرد و مدتی نیز وی را دبیر مجالس مناظرۀ خود ساخت. او سرانجام از هشام رنجید و اسباب کشتن وی را فراهم کرد. انتقادهای هشام به آرای فلسفی یحیی بن خالد، مغلوب ساختن پیوستۀ وی در بحثها و نیز هراس وزیر از نزدیکی هشام به هارون، علل اصلی دشمنی یحیی با هشام بود. روزی هارون گفت: دوست دارم در مجالس مناظرۀ شما شرکت کنم؛ اما نه در حضور دیگران، بلکه در پشت پرده تا حاضران نظرهای خویش را بی پروا بیان کنند.

یحیی مجلس مناظره‌ای ترتیب داد و هشام را نیز دعوت کرد. هارون طبق برنامۀ قبلی پشت پرده نشست. وزیر که اندیشه انتقام در سر می‌پروراند، با نقشۀ قبلی هشام را وارد بحث امامت کرد. هشام بعد از گفتگوی بسیار، گفت: «اگر امام، مرا به جنگ فرمان دهد، اطاعت می‌کنم.»

هارون با شنیدن این جمله، چهره در هم کشید و گفت: هشام مطلب را آشکار کرد. آیا با زنده بودن وی سلطنت من یک ساعت باقی می‌ماند؟ به خدا سوگند، اثر زبان این مرد در دلهای مردم از صد هزار شمشیر برنده‌تر و مؤثرتر است.

بی درنگ فرمان داد هشام را دستگیر کنند. هشام از گرداب خشم هارون به مدائن گریخت. از آنجا به کوفه رفت، در منزل «ابن شرف» پنهان شد و حدود دو ماه بعد، این مرد بزرگ جهان اسلام و مبلّغ فداکار اهل‌بیت‌علیهم‌السلام، غریبانه جهان مادی را وداع گفت.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). تتمه المنتهی، شیخ عباس قمی، نشر داوری، قم، ص 155.

(2). ارشاد مفید، شیخ مفید، نشر کنگره، قم، 1413 ق، ص 254.

(3). رجال شیخ طوسی، شیخ محمد حسن طوسی، نشر اسلامی، قم، 1415 ق، ص 342، بخش شاگردان و راویان امام جعفر صادق‌علیه‌السلام.

(4). بحارالانوار، مجلسی، نشر مؤسسۀ الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج10، ص295.

(5). رجال نجاشی، احمد بن علی نجاشی، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1407 ق، ص 433؛ معجم رجال الحدیث، آیت الله سید ابوالقاسم خوئی، مدینۀ العلم، قم، چاپ پنجم، 1413 ق، ج 10، ص273.

(6). هشام بن حکم، سید احمد صفایی، نشر آفاق، ص 14.

(7). قاموس الرجال، شیخ محمد تقی تستری، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1422 ق، ج 10، ص521.

(8). مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، نشر صدرا، تهران، ج 22، ص698.

(9). الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ش، ج 5، ص 362، باب فیما احله الله عز‌و‌جل من النساء.

(10). إعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1390 ق، ص 280؛ تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی، نشر بنیاد بعثت، تهران، 1416 ق، ج 1، ص 420.

(11). تنقیح المقال، عبدالله مامقانی، نشر جهان، تهران، ج 3، ص 294.

(12). هشام بن حکم، صفایی، ص 14.

(13). مسند الامام الرضا‌علیه‌السلام، عزیز الله عطاردی، نشر آستان قدس، مشهد، 1406 ق، ج 2، ص 453. (ما روی فی هشام بن الحکم)

(14). رجال الکشی، شیخ طوسی، مؤسسه آل البیت‌علیه‌السلام، 1404 ق، ص 78.

(15). هزاره شیخ طوسی، علی دوانی، نشر امیر کبیر، تهران، ج 2، ص 436.

(16). رجال الکشی، ص 277؛ بحار الانوار، ج 47، ص 409.

(17). الکافی، ج 1، ص 171.

(18). معجم الرجال الحدیث، ج 19، ص 282.

(19). اعیان الشیعه، سید محسن امین، نشر دارالتعارف، بیروت، ج 10، ص 263.

(20). اباضیه یکی از فرق ششگانه خوارجند. خوارج چنانکه می‌دانیم نخست در حادثه صفین پیدا شدند و آنها جمعی از اصحاب علی‌علیه‌السلام بودند که یاغی شوند و بر آن حضرت شوریدند. این دسته چون از طرفی بر مبنای عقیده كار می‌كردند و از طرف دیگر جاهل و متعصب بودند، از خطرناك‌ترین جمعیتهایی بودند که در میان مسلمین پیدا شدند و همیشه مزاحم حکومتهای وقت بودند.

خوارج عموماً در تبری از علی‌علیه‌السلام و عثمان اتفاق داشتند و غالباً سایر مسلمین را که در عقیده با آنها متفق نبودند، کافر و مشرک می‌دانستند. ازدواج با دیگر مسلمین را جایز نمی‌دانستند و به آنها ارث نمی‌دادند و اساساً خون و مال آنها را مباح می‌دانستند؛ ولی فرقه اباضیه از سایر فرق خوارج ملایم‌تر بودند، ازدواج و حتی شهادت آنان را صحیح می‌دانستند و مال و خون آنها را نیز محترم می‌شمردند. رئیس اباضیه مردی است به نام «عبدالله بن اباض» که در اواخر عهد خلفای اموی خروج کرد. (مجموعه آثار، استاد شهید مطهری، ج 18، ص299.)

(21). بحار الانوار، ج 11، ص 226.

(22). مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 18، ص299.

(23). معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 271.

(24). رجال الکشی، ص 270.

(25). همان.

(26). قاموس الرجال، محمد تقی تستری، مرکز نشر کتاب، تهران، 1379 ق، ج 9، ص 324.

(27). هشام بن حكم، عبدالله نعمه، نشر دارالفکر، لبنان، ص 62.

(28). مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 18، ص79.

(29). رجال نجاشی، ص 433.

(30). رجال الکشی، ص 269؛ مسند الامام الرضا‌علیه‌السلام، ج 2، ص 453.

539 دفعه
(0 رای‌ها)