اشاره:
آنچه در پيش رو دارد متن سخنان استاد عظيم الشأن علامه سيد مرتضی عسكری است كه برای مجله مبلغان ايراد گرديده و پس از ويرايش در حد مقدور مستند سازی شده است. اين نوشته حاوی نكاتی ظريف از تاريخ اسلام و شخصيت اميرالمؤمنين علی عليه السلام است. اميد آن كه با تبليغ لطايف و ظرايف زندگی امير المؤمنين گامی در جهت معرفی اين اسوه معنويت برداشته شود.
كمال شريعت
شريعت اسلام كه از حضرت آدم تا حضرت نبی خاتم صلی الله عليه و آله بر پيامبران الهی عليهم السلام نازل شده تا آن را به مردم ابلاغ كنند، در عصر نبی خاتم صلی الله عليه و آله و بعد از تعيين علی بن ابی طالب عليه السلام در حجة الوداع و در غدير خم كامل شد. «اليوم اكملتُ لكم دينكم و اتممتُ عليكم نعمتی و رضيتُ لكم الاسلام دينا؛(1) امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم.»
پرورش يافته پيامبر صلی الله عليه و آله
حضرت علی عليه السلام از سلاله اسماعيل و فرزند ابوطالب است و از لحاظ حسب، پرورش يافته خاتم الانبياء بوده است. وی در زمان پيامبر خاتم صلی الله عليه و آله، چون سايه برای او بود. به خواست خداوند، علی عليه السلام در دامان پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله پرورش يافت.
حضرت ابوطالب همانند پدرانش حاجيان و زائران خانه خدا را مهمانی میكرد. او و اجدادش دو كار انجام میدادند:
1- در مكه جز چاه زمزم چاه ديگری نبود. آنها در طول سال آب میكشيدند و در حوضهای چرمی كه در راه حجاج قرار داشت ـ میريختند و در موسم حج مقداری مويز نيز در آنها میريختند و مردم را سيراب میكردند.
2- گاهی شترانی را در راه حجاج ذبح میكردند تا حجاج آنها را بريان كرده از آن تناول كنند.
از آنجا كه در آمد اهل مكه از تجارت بود، هاشم به فرزندانش آموخته بود كه برای تجارت در تابستان به ايران و شام بروند و در زمستان به يمن و آفريقا سفر كنند. ابوطالب دو سال نتوانست تجارت كند و به همين دليل فقير شد. در اين زمان قحطی شديدی در مكه پيش آمد؛ به حدی كه مردم به صورت خانوادگی از مكه بيرون میرفتند تا اعضای هر خانوار كه میميرند توسط بقيه اعضای خانواده دفن شوند. در اين شرايط از بنی هاشم دو تن از موقعيت خوبی برخوردار بودند: يكی پيامبر اسلام كه به واسطه ازدواج با حضرت خديجه عليهاالسلام ثروتمند شده بود و ديگری عباس عموی پيامبر صلی الله عليه و آله كه او نيز از دارايی برخوردار بود. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله نزد عموی خود، عباس، آمد و از او خواست تا با كمك يكديگر از نان خورهای ابوطالب بكاهند. هر دو نزد ابوطالب رفتند و گفتند: «ما حاضريم هر كدام از فرزندانت را كه صلاح بدانی نزد خود ببريم. ابوطالب گفت: «لو تركتم لی عقيلاً فاصنعوا ماشئتم؛اگر عقيل را برای من بگذاريد [مانعی نداردو] هر چه خواستيد انجام دهيد.»
از اين عبارت معلوم میشود كه عقيل بزرگ و كارآمد بوده است. عباس، جعفر را و پيامبر اكرم، علی عليه السلام را با خود بردند(2)
همراز وحی
علی عليه السلام در نهج البلاغه میفرمايد: «و لقد قرن الله به صلی الله عليه و آله من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم، ليله و نهاره و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه، يرفع لی فی كل يوم من اخلاقه عَلَما و يأمرنی بالاقتداء به؛(3) و خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگانش را زمانی كه پيامبر از شير گرفته شده بود همنشين او كرد كه او را در شب و روز به بزرگورایها و خوهای نيكوی جهان سير دهد و من مانند رفتن بچه شتر پی مادرش، پی او میرفتم و هر روز از خوهای خود پرچمی میافراشت و پيروی از آن را به من امر میكرد.»
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله سالی يك ماه در غار حراء اعتكاف میكرد. اين اعتكاف قبل از پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله نيز سابقه داشت و عبدالمطلب نيز چنين اعتكافی داشته است. در زمان اعتكاف پيامبر صلی الله عليه و آله علی عليه السلام برای پيامبر صلی الله عليه و آله، آب و غذا به غار میبرد و حاجات پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله را برآورده میساخت. حضرت میفرمايد: «در زمان اولين وحيی كه بر پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله نازل شد: «اقرأ باسم ربك الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربك الاكرم، الذی علم بالقلم...»(4) همراه پيامبر صلی الله عليه و آله بودم. با نزول وحی نالهای شنيدم. از پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله سؤال كردم اين ناله چيست؟ فرمود: هذا الشيطان ئيس من عبادتي؛ اين ناله شيطان است كه از عبادت من مأيوس شد. انت تسمع ما اسمع وتری ما اری لكنك لست بنبی و انت وصي؛ تو آنچه را من میشنوم میشنوی وآن چه را من میبينم میبينی ولی تو نبی نيستي، بلكه وصی هستي.»(5)
اولين نماز جماعت
پس از نزول اولين آيات وحي، پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله از غار حراء به منزل آمد و جبرئيل امين در همان روز، نماز را برای پيامبر آورد و نحوه وضو گرفتن و نماز خواندن را به وی آموخت. اولين نماز جماعت را پيامبر و علی و خديجه خواندند.
طبری امام مورخين مكتب خلفا در تاريخش مینويسد: «يحيی بن عفيف كندی میگويد: «برای حج به مكه آمدم و ميهمان عباس بودم (خانه عباس عموی پيامبر مشرف به خانه خدا بود.) وسطهای روز ديدم مردی آمد و به آسمان نگاه میكرد. (6) مقابل خانه خدا ايستاد. دست راستش جوانی خردسال و پشت سرش زنی بود. او خم شد آنها نيز خم شدند، او به زمين افتاد آنها نيز به زمين افتادند. تعجب كردم. وقتی كه عباس آمد ماجرا را برای او نقل كردم، گفت: «دانستی آنها كه بودند؟» گفتم: نه. گفت: «آن كه جلو بود، پسر برادرم محمد بن عبدالله صلی الله عليه و آله است. او میگويد: از آسمان به او وحی میشود؛ آن كه در جانب راستش ايستاده بود، علی بود و آن كه پشت سرش بود، خديجه، زوجه پسر برادرم محمد، است. من در روی زمين كسی را غير از اين سه نفر بر اين دين نمیدانم.» (7)
اولين تبليغ و ولايت علی عليه السلام
طبری در تاريخ خود آورده است كه در سال سوم بعثت آيه «و انذر عشيرتك الاقربين»(8) نازل شد. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله میبايست دعوت را از اقوام و خويشانش شروع كند. علی عليه السلام در خانه پيامبر صلی الله عليه و آله بود. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله به او دستور داد ران گوسفندی بريان كند و قدحی از دوغ تهيه نمايد و بنی عبد المطلب را دعوت كند. او نيز چنين كرد و ميهمانان آمدند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله از ران گوسفند قدری خورد و با دندان خود متبرك كرد و از قدح نيز قدری نوشيد و آن را متبرك ساخت. ميهمانان يكی يكی خوردند و سير شدند و ران و دوغ سر جای خود باقی ماند.
ابولهب گفت: «لشد ما سحركم الرجل؛ عجب سحری كرد.» او رفت و بقيه نيز رفتند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله به علی عليه السلام فرمود: ديدی چه كرد؟ اَعِد؛ دوباره دعوت كن. اين بار هنگام پذيرايي، پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله پيش دستی كرد و فرمود: «ايكم يؤازرنی علی هذا الامر فيكون اخی و وزيری و وصيی و خليفتی فيكم من بعدي.» آنها مسلمان نبودند و قبول نكردند. علی عليه السلام گفت: «انا يا رسول الله.» حضرت رسول علی را بلند كرد (اينها همه نكته دقيق و حكمتی دارد) و فرمود: «هذا اخی و وزيری و وصيی و خليفتی فيكم، فاسمعوا له و اطيعوا». آنها برخواستند و رفتند. و ابوطالب را مسخره میكردند و میگفتند: «ان ابن اخيك يأمرك ان تطيع ابنك.»(9)
از اين مطلب فهميده میشود كه اولين تبليغ پيامبر صلی الله عليه و آله به وحدانيت و ربوبيت خدا، رسالت خويش و وصايت علی عليه السلام بوده است؛ يعني، تبليغ اين سه با هم بوده است.
تكرار خفتن در جای رسول
پس از دعوت آشكار پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله قريش از ابوطالب خواستند تا نزد پيامبر صلی الله عليه و آله رود و به او اعلام كند كه اگر مال میخواهد به او بدهند، اگر پادشاهی میخواهد دورش جمع شوند و پادشاهی كند و...، ولی دست از دعوتش بردارد.
پيامبر اكرم پس از شنيدن سخنان آنان فرمود: «والله يا عماه لو وضعوا الشمس فی يمينی و القمر فی شمالی علی ان اترك هذا الامر حتی يظهره الله او اهلك فيه ما تركته (10)؛ عمو جان به خدا سوگند اگر خورشيد را در كف راستم و ماه را در كف چپم قرار دهند كه از تبليغ آيين خود دست بردارم، هرگز دست برنخواهم داشت تا يا خداوند اين دين را ياری كند و يا در راه آن جان دهم.»
آنها عاجز شدند و به آزار و اذيت ضعفا پرداختند و آنها را شكنجه میكردند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله دستور به هجرت داد. عدهای به سرپرستی جعفر بن ابی طالب از راه دريای سرخ به حبشه رفتند. قريش با يكديگر هم قسم شدند تا با بنی هاشم خريد و فروش نكنند، در يك مجلس ننشينند، سخن نگويند و...
آنها تصميم گرفتند كه اين قطع رابطه ادامه يابد تا پيامبر صلی الله عليه و آله را تسليم آنها كنند و قريش او را به شهادت برسانند. آنها اين قرار داد را به كعبه آويزان كردند. ابوطالب احساس خطر كرد، از اين رو با بنی هاشم، بنی المطلب و هر كه مسلمان شده بود، به دره كوهی به نام شعب ابی طالب پناه بردند. اموال حضرت خديجه عليهاالسلام در اين جا مصرف شد. شبهای شعب ابی طالب شبهای خطرناكی برای پيامبر اكرم بود و همواره اين خطر وجود داشت كه قريش از دور جای خواب پيامبر اكرم را نشانه بگيرند، و او را در تاريكی به شهادت برسانند.
به همين دليل وقتی كه هوا تاريك میشد و همه میخوابيدند، ابوطالب جای پيامبر صلی الله عليه و آله را با حضرت علی عليه السلام تعويض میكرد تا اگر پيامبر صلی الله عليه و آله را نشانه گرفتند، مصون بماند. روزی علی عليه السلام به پدر گفت: من كشته میشوم. ابوطالب فرمود: «در راه حبيب كشته میشوي.» حضرت فرمود: «نخواستم بگويم راضی نيستم. خواستم بگويم من میدانم كه در راه حبيب كشته میشوم.»
در بستر پيامبر صلی الله عليه و آله
بعد از وفات ابوطالب، آزار قريش زياد شد و پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله مأموريت يافت تا از مكه به مدينه هجرت كند. قريش در دارالندوه گرد هم جمع شده و تصميم گرفته بودند كه شبانه از هر قبيله يك نفر جمع شوند و يك باره بر پيامبر صلی الله عليه و آله حمله كنند و او را بكشند تا خونش در قبايل پخش شود و قاتل معلوم نباشد. ابولهب نيز در اين جمع شركت كرده بود. جبرئيل امين دستور هجرت را برای پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله آورد. و پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله تصميم بر هجرت گرفت. آن شب كه دور خانه پيامبر صلی الله عليه و آله را محاصره كرده بودند، علی عليه السلام را به جای خود خواباند تا فدايی او باشد.
حضرت علی عليه السلام عرض كرد: «اگر من جای شما بخوابم شما سالم میمانيد؟» فرمود: بله. علی به جای او خوابيد تا به شهادت برسد ولی پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله سالم بماند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله كفی از خاك برداشت و بر سر مشركان ريخت و رفت و آنها او را نديدند.
ديوارها كوتاه بود و آنها جای پيامبر صلی الله عليه و آله را میديدند. برای آزار حضرت، تا صبح به طرف خانه اش سنگ پرتاب میكردند، اما به دستور ابولهب قرار شده بود هنگام صبح حمله كنند. وقتی كه صبح شد، علی عليه السلام از جای خويش برخاست. آنها بر خلاف انتظار، حضرت علی عليه السلام را ديدند.
گفتند: محمد كجاست؟
گفت: مگر او را به من سپرده بوديد؟
بهترين نمونه امانتداري
قريش به يكديگر اطمينان نداشتند و طلا و نقره خود را نزد پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله؛ يعني، محمد امين میگذاشتند. علی عليه السلام مأموريت داشت پس از هجرت پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله امانات مردم را به آنها بازگرداند. حضرت تا سه روز امانات مردم رابرگرداند. سپس در خانه خدا با صدای رسا اعلام فرمود: آيا كسی هست كه امانتی نزد پيامبر صلی الله عليه و آله داشته باشد؟ كسی نيامد.
پيامبر صلی الله عليه و آله در انتظار علی عليه السلام
مأموريت ديگر علی صلی الله عليه و آله اين بود كه فواطم را (فاطمه بنت محمد صلی الله عليه و آله،فاطمه بنت اسد مادر علی عليه السلام، فاطمه بنت عبد المطلب) به مدينه ببرد. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله به قبا رسيده بود. همان جا ماند. هر چه ابوبكر اصرار كرد تا پيامبر صلی الله عليه و آله وارد مدينه شود، پيامبر صلی الله عليه و آله میفرمود: «بايد علی بيايد.» علی عليه السلام آمد در حالی كه از پياده روی پاهايش تاول زده بود. تاولهای پای او با آب دهان پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله شفا يافت و با هم وارد مدينه شدند. اين نشان گر نهايت دوستی پيامبر صلی الله عليه و آله و علی عليه السلام است.
شجاعت علی عليه السلام
بدر
در جنگ بدر هزار مرد جنگی قريش در مقابل ارتش سيصد و سيزده نفری پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله قرار گرفت. ياران پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله آماده جنگ نبودند بلكه فقط برای گرفتن قافله قريش آمادگی داشتند. دراين جنگ هفتاد نفر از قريش كشته شدند كه 35 نفر از آنان را علی عليه السلام كشته بود. اين 35 نفر نه از آدمهای عادی بلكه از قهرمانان و سران قريش بودند.
احد
قريش به تلافی جنگ بدر و برای خونخواهی كشته شدگان خود به طرف مدينه حركت كردند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله نيز از مدينه بيرون آمد و دو لشگر در مقابل هم قرار گرفتند. در آن زمان قهرمانان، علمدار میشدند. (در ماجرای عاشورا نيز چون حضرت ابوالفضل قهرمان بود، علمدار شد) اگر علم به زمين میافتاد، لشكريان فرار میكردند. در احد، نه نفر از قهرمانان قريش يكی پس از ديگری علم برداشتند. هر يك از آنان كه علم را بر میداشت، علی عليه السلام او را با شمشير به درك میفرستاد. با كشته شدن نهمين نفر، لشكر قريش شكست خورد.
خندق
در جنگ خندق، قريش با ده هزار نفر آمدند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله و مسلمانان برای حفظ مدينه، با تعليم سلمان فارسی خندقی حفر كردند تا ارتش دشمن نتواند وارد مدينه شود. عمرو بن عبدود كه با هزار سوار برابر بود با اسب از خندق پريد. اصحاب پيامبر صلی الله عليه و آله از رويارويی با او هراس داشتند. عمرو به آنها نگاه میكرد و میگفت: «شما میگوييد: هر كس از شما توسط ما كشته شود، به بهشت میرود. آيا از شما كسی نيست كه بخواهد بهشت برود؟» كسی پاسخ او را نمیداد تا اين كه گفت: «ولقد بححت عن النداء بجمعكم هل من مبارز؛ بس كه فرياد كشيدم و در ميان جمعيت شما مبارز طلبيدم، صدايم گرفت!» همه میترسيدند، تا اين كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «چه كسی به جنگ او میرود؟ علی عليه السلام فرمود: «من». پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله عمامه خود را بر سر او بست. علی عليه السلام وقتی با عمرو مواجه شد، به او گفت: «تو گفتهای كسی كه به مبارزه من درآيد، از سه حاجت او يك حاجت را اجابت میكنم. اينك من حاجاتم را میگويم. 1- بيا و مسلمان شو. گفت نمیشود. 2- لشكرت را بردار و برگرد. گفت: نمیشود. 3- تو سواری و من پياده، پياده شو تا بجنگيم. گفت: خيال نمیكردم در عرب كسی چنين آمادگی يا چنين خواستهای داشته باشد.
عمرو پياده شد و اسب خود را پی كرد. با شمشير به حضرت علی عليه السلام حمله كرد. حضرت علی عليه السلام سپرش را مقابل ضربه او گرفت، سپرش دو نيم شد و شمشير به سر حضرت علی عليه السلام اصابت كرد. همانجا كه بعدها مورد اصابت شمشير ابن ملجم قرار گرفت. حضرت علی عليه السلام نيز شمشيری به پای عمرو زد. او بر روی زمين افتاد و حضرت علی عليه السلام روی سينه اش نشست.
اگر مسلماني، كافری را میكشت، تمام لباس و وسايل او را بر میداشت و مال او بود. ولی حضرت اين كار را نكردند. وقتی خبر به خواهر عمرو رسيد گفت: اگر لباسهای برادرم را در آورده بودند تا آخر عمر برای او گريه میكردم ولی آن كه عمرو را كشت پسر ابوطالب با اين بزرگواری است.»(11)
عمر بن خطاب گفت: «زره اش هزار دينار (يا هزار درهم) ارزش دارد.» علی عليه السلام فرمود:«نخواستم پسر عمويم را لخت كنم.» (حضرت علی عليه السلام و عمرو هر دو از قريش و عموزاده بودند.)
خيبر
يهوديان مردمانی ثروتمند و بسيار سركش و آزار دهنده بودند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله مأمور به جنگ خيبر شد. قهرمانی به نام مرحب داشتند كه به جای سپر، برای لرزاندن قلب طرف، سنگ روی سر میگذاشت.
حضرت رسول صلی الله عليه و آله روز اول ابوبكر را با ارتش برای جنگ با آنان فرستاد. آنها رفتند و شكست خورده برگشتند. در باره او نوشته شده كه «يجبّن اصحابه و يجبونه؛ ابوبكر به سپاهيانش میگفت: شما ترسو بوديد و آنها میگفتند تو ترسو بودي.» روز دوم عمر با لشكريانش رفت و بعد از شكست و بازگشت، همان سخنان تكرار شد.(12)
شب سوم پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «لابعثن غدا رجلاً يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله كرار غير فرار.» هر يك از صحابه تا صبح به اميد اين كه خودش همان فرد مورد نظر باشد، صبح كرد. هنگام صبح پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «اَيْنَ عَلي؛ علی كجاست؟ گفتند: علی چشم درد دارد. فرمود: علی عليه السلام را بياوريد. او را آوردند. پيامبر صلی الله عليه و آله آب دهان به چشم او ماليد و خوب شد به صورتی كه حضرت امير میفرمود: تا آخر عمر ديگر چشم درد نديدم.
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله عَلَم را به دست علی داد. علی به همراه لشكريان حركت كرده در مقابل مرحب قرار گرفت. هر دو رجز خواندند و به يكديگر حمله كردند. حضرت، مرحب را كشت و سپس از خندق آنان جست و در قلعه خيبر را كند. در را روی خندق گرفت و پل ساخت تا صحابه از روی آن عبور كنند و اين چنين خيبر را فتح كرد. بعد از فتح قلعه، هشت نفر خواستند در را حركت دهند نتوانستند.
جانشين پيامبر صلی الله عليه و آله
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در جنگ هايی كه نزديك مدينه بود، علی را با خود میبرد و در مدينه كسی را كه بعد از پيامبر صلی الله عليه و آله هوای رياست نداشته باشد، میگذاشت تا نماز جماعت بخواند. افرادی چون ابنام مكتوم كور، ابن مسعود و...
در غزوه تبوك مسافرت پيامبر صلی الله عليه و آله دو ماه طول میكشيد و نمیشد كه پيامبر صلی الله عليه و آله مركز اسلام را دو ماه تنها بگذارد، يا به دست افرادی بسپرد كه قبلاً میسپرد. در اين غزوه، پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله، علی عليه السلام را فرماندار مدينه كرد. منافقين گفتند: «مَلَّ ابن عمه؛ از پسر عمويش ملول شد.» حضرت امير عليه السلام لباس جنگ پوشيده و به پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله ملحق شد. پيامبر صلی الله عليه و آله فرمود: «ما بال ابن ابی طالب؛ پسر ابوطالب را چه میشود؟» حضرت عرض كرد: «منافقين گفتند: «مل ابن عمه». در صحيح بخاری آمده است كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «اَماترضی ان تكون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدي(13)؛ آيا خشنود نمیشوی كه به منزلتت نزد من مانند منزلت هارون نيست به موسی عليه السلام باشد جز اين كه [هارون نبی بود ولي] نبوت با من ختم میشود.»
قرآن و علی عليه السلام
وقايعی از تاريخ پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله نشانگر اين است كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله، علی عليه السلام را برای حمل تبليغ رسالت بعد از خود آماده میكرد. ما به صورت مفصل در كتاب «معالم المدرستين» از كتب مكتب خلفا (طبقات ابن سعد، سنن ابن ماجه، مسند احمد و...) روايت كرده ايم كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله آخرهای شب نشستهای خاصی با علی عليه السلام داشت. علی عليه السلام دم در خانه رسول الله صلی الله عليه و آله میايستاد و میگفت: «السلام عليك يا رسول الله.» اگر پيامبر میفرمود عليك السلام، داخل میشد و الاّ، بر میگشت. در جلسات ملاقات، آنچه از ملاقاتِ گذشته تا اين زمان، بر پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله وحی شده بود، آنها را برای علی عليه السلام املاء میكرد و علی عليه السلام مینوشت.
به علی عليه السلام میفرمود: «بنويس. علی عليه السلام عرض میكرد: «تخاف علی النسيان؛ از فراموش كردن من میترسي؟، فرمود: «نه، ولقد دعوت الله الاّ ينسيك. اكتب لشركائك. عرض كرد: وَ مَن شركائي. در آن جلسه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام حاضر بودند. حضرت فرمود برای اينها و فرزندان اين (اشاره به امام حسين عليه السلام)
در آن عصر، نامه هايی را كه میخواستند بماند، روی پوست مینوشتند. علی عليه السلام قرآن را بر روی پوست شترِ دباغی شده مینوشت. اين نوشته طوماری به اندازه هفتاد زراع شده بود و نام آن جامعه بود. آنچه بر پيامبر وحی میشد، پيامبر صلی الله عليه و آله بر علی عليه السلام املا میكرد و علی عليه السلام در آن جامعه مینوشت.
ما در سه جلد كتاب «القرآن الكريم....» آورده ايم كه وحی به دو صورت بود: 1- وحی قرآنی 2- وحی بياني. وحی قرآنی همين قرآن است كه امروز در دست ماست. حتی يك كلمه كم يا زياد و پس و پيش نشده است. هر آيهای از وحی قرآنی كه نازل میشد، با وحی بياني، جبرئيل امين تفسير آن آيه را نيز میآورد. ركعات نماز و اذكار آن در قرآن نيست ولی وقتی كه مثلاً آيه «اقم الصلوة لدلوك الشمس الی غسق الليل» نازل میشد جبرئيل با وحی بيانی میفرمود كه نماز مغرب سه ركعت و اذكار آن چنين و چنان است. جبرئيل اين تفسير را نيز از جانب خداوند بيان میكرد.
هر چه نازل میشد پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله هر يك از كُتّاب وحی را میطلبيد و آيه را با تفسير آن بيان میكرد تا بر روی پوست، تخته، كتف گوسفند و هر چيز ديگری كه در آن زمان رايج بود، بنويسند. هر سورهای را كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله برای صحابه میخواند، همراه با آن وحی بيانی را نيز منتقل میكرد؛ يعني، قرآن بدون تفسير در زمان پيامبر صلی الله عليه و آله نبوده است، آن هم تفسير از دو لب پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله. در آن قرآنِ با تفسير چيزهايی بود كه با سياست خلفای بعدی مخالفت داشت. مثلاً شجره ملعونه در قرآن، همان بنی اميهاند و اين با خلافت بنی اميه سازش نداشت. تمام وحی قرآنی و بيانی در خانه پيامبر بود. صحابه نيز هر كدام سوره يا سوره هايی را با تفسير يا بدون تفسير برای خود نوشته بودند. اختلاف در مصاحف صحابه، اختلاف در وجود تفسير و عدم آن بود نه اختلاف در نفس قرآن.
در روايات پيامبر صلی الله عليه و آله رواياتی بود كه با سياست قريش مخالف بود.
در مسند احمد و سنن ابن ماجه آمده است كه عبد الله بن عمرو بن عاص میگويد: «كنت اكتب كُلّما اسمع من رسول الله، فنهتنی قريش. (يعنی آنها گفتند ننويس. پيامبر نيز بشری مثل ساير مردم است. از يكی خوشش میآيد، از يكی بدش میآيد و چيزی میگويد) به پيامبر صلی الله عليه و آله عرض كردم چنين گفتند. فرمود: «اكتب فوالذی نفسی بيده ما يخرج من فی الا حق؛ بنويس، به آن كه جانم به دست اوست از دهانم جز حق خارج نمیشود.»
فلسفه غدير
پس گفتارهای پيامبر صلی الله عليه و آله كه در نزد صحابه بود، قابل كنترل نبود. غدير برای اين بود كه پيامبر صلی الله عليه و آله سخنی در مورد علی عليه السلام بگويد كه بين صحابه تنها نباشد. جايی باشد كه تمام مسلمانان بشنوند. و الاّ حضرت رسول مكرر در مورد جانشينی او صحبت كرده بود و حتی اسامی دوازده امام را برده بود. (ما در رسالههای كوچكی تحت عنوان «علی مائدة الكتاب» به عربی و «بر گستره كتاب و سنت» به فارسي، يكی از رسالهها را در مورد 12 امام نوشته ايم).
بايد تعيين علی عليه السلام در جايی باشد كه از كنترل كردن صحابه در مدينه خارج باشد. به همين دليل در آخرين سال حيات پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله از جانب خداوند متعال خطاب به پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله دستور آمد كه به مسلمانان اعلام كند، هر كه میتواند به حج بيايد. حجاجی كه در ركاب پيامبر صلی الله عليه و آله بودند، به او چشم دوخته بودند تا ببينند چه میگويد. تعداد حجاج را از هفتاد هزار تا يك صد و چهل هزار نفر نوشتهاند. دليل اختلاف در مورد تعداد نفرات، نبودن آمار دقيق در آن زمان است. به هر حال از هفتاد هزار نفر كمتر نبوده است.
در عرفات با وحی غير قرآنی به پيامبر صلی الله عليه و آله وحی شد كه علی را معرفی كن. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله وقتی وحی غير قرآنی میآمد، زمينه را آماده میكرد. مثلاً با وحی غير قرآنی به پيامبر صلی الله عليه و آله وحی میشد كه زينب بنت حجش با شوهرش زيد دعوا دارند و میخواهند جدا شوند، زيد بايد زنش را طلاق دهد و تو بايد با او ازدواج كنی تا سنت پسرخواندگی از بين برود. آن جا به وحی قرآنی بعدا آيه نازل شد كه: «و تخشی الناس و الله احق ان تخشاه(14)؛ از مردم میترسی ولی خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي»
در عرفات با وحی غير قرآنی وحی شد كه بايد علی را معرفی كنی ولی پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله چنين نكرد. او نگران اين بود كه اعراب بگويند: او نيز مثل شيوخ عرب كه اگر پسر داشته باشند، او را به عنوان جانشين معرفی میكنند و الا پسر عموی خود را معرفی میكنند، چنين كرد.
پيامبر صلی الله عليه و آله و اصحاب او به جحفه رسيدند، در آن جا راههای يمن، شام و مدينه از هم جدا میشد. به وحی قرآنی آيه نازل شد كه: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته(15)؛ای پيامبر! آنچه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده ابلاغ كن و اگر انجام ندهي، رسالت او را ابلاغ نكرده اي.»
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فورا دستور داد تا اصحاب بايستند و خود نيز ايستاد. خيمه زدند و نماز ظهر را در كنار غدير خم در جحفه به جا آوردند. با پالان شتر برای حضرت، منبر درست كردند. حضرت بالای منبر رفت و فرمود: «الست اولی بالمؤمنين من انفسهم.» گفتند: «بلي». پيامبر اكرم دست علی را بلند كرد. دو آستين آنها افتاد به حدی كه سفيدی زير بغل آنها پيدا شد. آن گاه فرمود: «من كنت مولاه فهذا علی مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله.»
در مسند احمد و سنن ابن ماجه آمده است كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در اين جا فرمود: «انی مخلّف فيكم الثقلين كتاب الله و عترتی اهل بيتی ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدی و قد انبأنی اللطيف الخبير انهما لايفترقان حتی يردا علی الحوض.» پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله عمامهای داشت كه در اوقات رسمی برسر میگذاشت. آن عمامه سياه را كه نامش سحاب بود، بر سر علی گذاشت و رسما تاج گذاری كرد. عمر خطاب به امير المؤمنين گفت: «بخ بخ، اصبحت مولای و مولی كل مؤمن و مؤمنه.»
جامعه يا قرآن علی عليه السلام
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله علی را برای تبليغ رسالت بعد از خود آماده كرد و او را به عنوان جانشين خود به مردم معرفی كرد. اما آيا آرزوی پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله تحقق يافت؟ «جامعه» كه قرآن در آن نوشته شده بود، در دست علی بود. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله به علی عليه السلام دستور داده بود كه بعد از غسل و كفن و دفن او، رداء بر دوش نكند تا قرآن موجود در خانه پيامبر صلی الله عليه و آله را جمع كند. علی عليه السلام به سفارش پيامبر صلی الله عليه و آله عمل كرد. از صبح چهارشنبه شروع كرد و تا روز جمعه قرآن را به اين صورت جمع كرد كه سورهها را كه بر روی اجناس مختلف (تخته، پوست، استخوان و...) نوشته شده بود به هم متصل میكرد. تمام قرآن جمع شد. آن را در جوالی قرار داد و با قنبر به مسجد پيامبر صلی الله عليه و آله آورد. خطاب به مردم فرمود: «اين قرآنی است كه در خانه پيامبر بود.»
در اين قرآن چيزی بود كه مخالف سياست خلفا بود. لذا گفتند: ما خودمان قرآن داريم. در اين كه قرآن داشتند راست میگفتند ولی تفسيری را كه جبرئيل آورده بود نداشتند. حضرت فرمود: «ديگر اين قرآن را نمیبينيد.» آن قرآن و جامعه را علی عليه السلام به امام حسن عليه السلام تسليم كرد. و به او فرمود: بعد از خودت به حسين تسليم كن و به امام حسين فرمود: بعد از خودت به علی بن الحسين تسليم كن. علی بن الحسين همانجا نشسته بود. به علی بن الحسين فرمود: تسليم فرزندت محمد باقر كن و سلام پيامبر و مرا به او برسان.
آنچه به دست علی عليه السلام بود بعد از او در دست امام حسن قرار گرفت و بعد از او در دست امام حسين عليه السلام بود. زمانی كه امام حسين عازم كربلا شد، آن را تسليمام سلمه كرد و فرمود: «آن را به بزرگترين فرزند من كه بر میگردد، بده.»ام سلمه آن را تسليم امام زين العابدين عليه السلام كرد. امام زين العابدين در مرض وفات، فرزندانش را جمع كرد و آن را تسليم امام باقر عليه السلام كرد و...
ائمه اطهار از اين جامعه و قرآنِ با تفسير، حديث هايی را برای اصحابشان میفرمودند. مردی از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: رأی شما در فلان مسأله چيست (ابوحنيفه میگفت: رأی من چنين است. سائل با همين عادت از امام سؤال كرد.) حضرت فرمودند: و يهك لو قلنا برأينا اذا لهلكنا؛ اگر ما به رأی خود سخن بگوييم هلاك میشويم» اينها نوشته هايی است كه ما از علی از پيامبر و از خدا داريم و از آنجا میگيريم.
آنچه را كه از ائمه آن قرآن و صحيفه به بعضی از اصحاب خود میگفتند، اصحابشان آنها را در رسالههای كوچكی به نام اصل مینوشتند. اصل، رسالهای است كه از خود ائمه نقل شده است. زمانی اين اصول به چهارصد اصل رسيده است. و به اصول اربعمأة نامگذاری شدهاند. پس ما آنچه داريم به واسطه ائمه از نوشته علی عليه السلام و نهايتا از پيامبر صلی الله عليه و آله و خدا داريم. اين است معنای تشيع.
- · پاورقــــــــــــــــــــی
1 ـ مائده/3
2 ـ برای مطالعه بيشتر رجوع كنيد به الكامل فی التاريخ، ابن اثير، ج 2، ص 58، سيره ابن هشام، ج 1، ص 262، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج 13، ص 119.
3 ـ نهج البلاغه، خطبه 234، خطبه قاصعه.
4 ـ علق/ 4-1
5 ـ در نهج البلاغه، خطبه قاصعه، به همين مضمون ذكر شده است.
6 ـ پيامبر اكرم میخواست زوال شمس را ببيند.
7 ـ تاريخ طبري، بيروت، دار القاموس الحديث، ج 2، ص 212.
8 ـ شعرا/ 214.
9 ـ ر.ك: تاريخ طبري، ج 2، ص 217؛ الكامل فی التاريخ، ابن اثير، ج 2، ص 63؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 13، ص 211.
10 ـ سيره ابن هشام، ج 1، ص 266-265.
11 ـ ر.ك: مستدرك حاكم، ج 3، ص 33.
12 ـ تاريخ طبري، ج 2، ص 300.
13 ـ سيره ابن هشام، ج 2، ص 520؛ بحار الانوار، ج 21، ص 207.
14 ـ احزاب/37.
15 ـ مائده/67.