آخرین تصاویر مذهبی

آخرین فیلم های مذهبی

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

آموزش تصویری احکام - آموزش وضو، نماز، غسل، تیمم و...

در آموزشی نوشته شده در پنج شنبه, 23 آذر 1402
مجموعه تصویری احکام شامل آموزش مطهرات، نجاست و نجس شدن چیزهای پاک، تطهیر لباس، پارچه، فرش و دیگر اشیا، آموزش وضو، آموزش نماز، آموزش غسل، تیمم، احکام محتضر، آموزش کفن…
دانلود مجموعه سخنرانی های  تصویری از مرحوم دولابی

دانلود مجموعه سخنرانی های تصویری از مرحوم دولابی

در بزرگان و شخصیت ها نوشته شده در سه شنبه, 21 آذر 1402
دانلود مجموعه سخنرانی ها و نکات اخلاقی از مرحوم دولابی با موضوعات: رزق و روزی انسان، دوست داشتن، قلب مومن، گرفتاری بشر، رحمت الهی و ... شامل 10 فایل تصویری
دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

دانلود مجموعه نماهنگ ها و تصاویر جدید ویژه فلسطین و غزه

در انقلاب، دفاع مقدس، مقاومت نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه نماهنگ های جدید ویژه فلسطین و غزه
مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ ها و مداحی های جدید ویژه ایام فاطمیه - تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در چهارشنبه, 08 آذر 1402
دانلود و تماشای مجموعه مداحی های جدید ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم | تنظیم استودیویی

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه نماهنگ های جدید ویژه محرم با تنظیم استودیویی
مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

مجموعه نماهنگ های زیبا ویژه عید غدیر | هدیه اسباب بازی | نادعلی ...

در مداحی تصویری نوشته شده در یکشنبه, 19 تیر 1401
مجموعه کلیپ های تصویری زیبا ویژه عید غدیر خم با کیفیت بالا

آخرین مطالب سایت

بازخوانی یك پرونده

بررسی عملكرد مسلمانان در جنگ احد

اشاره

جنگ بدر در سال دوم هجرى رخ داد و به شكست مشركان قریش انجامید. مشركان به سركردگى ابوسفیان بر آن شدند تا شكست خود را جبران كنند. بدین روی، در هفتم شوال سال سوم هجرى با سپاهى نزدیک به سه هزار سرباز جنگی به مدینه یورش بردند. تعداد سپاه اسلام تنها در حدود هفتصد نفر تخمین زده شده است. این جنگ دارای عبرتها و آموزه‌های مهمی می‌باشد که در قرآن نیز بدان اشاره شده است. ما در این مقاله، پروندة این جنگ را بازخوانی خواهیم كرد.

موقعیت استراتژیک احد

اُحد، نام كوهى مشهور و مهمّ در شهر رسول خداست. این کوه در شمال شرقى شهر واقع شده است. آن را به این دلیل بدین نام خوانده‌اند که از میان دیگر كوههاى اطراف مدینه، جدا و مستقل افتاده است. (1) برخى نیز آن را منسوب به احدیت خداوند دانسته و نوشته‌اند كه نام این كوه در جاهلیت «عنقد» بوده است.

در جنوب غربى كوه احد، نخلستانها و زمینهاى زراعى فراوانى وجود دارد كه در نهایت به «وادى عقیق» منتهى مى‌شود.

از پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله درباره فضیلت و اهمیت این كوه، احادیث فراوانى نقل شده است. ایشان، كوه احد را دوست مى‌داشت و درباره آن مى‌فرمود: «اُحُد جَبَلٌ یحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ؛ (2) احد كوهى است كه ما را دوست مى‌دارد و ما هم او را دوست مى‌داریم.‌»

گویا قبر «هارون»، برادر حضرت موسى‏علیه‏السلام، بر فراز این كوه قرار دارد و مشهور است که وى هنگام عزیمت به حج، در این كوه، وفات یافته و دفن شده است. (3)

وجود موانع طبیعى، مانند سنگلاخهایی به نام «حَرّه»، وجود یک رودخانه‌ کم آب، نخلستان و... سبب شد كه دشمن نتواند به طور مستقیم به شهر حمله کند و مجبور شد که مدینه را دور بزند و برای حمله به شهر از شمال مدینه، یعنى از نزدیکی کوه اُحد، لشکرکشی خود را سامان بدهد. بدین منظور، پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله مصلحت را در آن دید که در دامنه كوه مستقر شده، از كوه به عنوان پناهگاهی پشت سر خود بهره جوید. رزمگاه احد در دامنه کوه بود و پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله این گسترة باز را محل تاخت و تاز سربازان قرار داد. در گوشه‌ای از این رزمگاه، كوه كوچكى به نام «جبل رماة» قرار دارد (4) كه امروزه بر اثر گذشت زمان به تپه‌ای بدل شده است.

این كوه در دوره عثمانى به عنوان محلى براى نگاهبانى و دیده‌بانى استفاده شده و پس از آن نیز، خانه‌هاى زیادى روى آن ساخته شده كه تا این اواخر وجود داشته است. در سالهاى اخیر، همه آن بناها تخریب شد تا كوه، شكل طبیعىِ خود را حفظ كند. (5) نام دیگر این كوه «عَینَین» است و دلیل این نامگذاری وجود دو چشمه در كنار آن است که «وادى قنات» و «عین الشهد» نام دارد. (6)

لشکرکشی سپاه اسلام

پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله همراه سپاه خود، صبح روز شنبه هفتم شوّال سال سوم هجرت، حرکت کرد و وارد منطقه احد شد. (7) پیامبر اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌وآله به سمت احد حرکت کرد. او در بین راه به محله «بنى عبدالاشهل» رسید و در آنجا توقف كوتاهى کرد. حضرت، نماز مغرب و عشا را در آنجا خواند و تا صبح روز بعد همانجا ماند. در آنجا مسجدی بنا شد که بعدها‌ «مسجد الدرع» خوانده شد؛ (8) زیرا رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در آنجا زره پوشید. (9)

زمانى كه نماز مغرب و عشا در محل مسجد الدرع کنونی خوانده شد، مشركان تا كناره حرّه جلو آمده بودند. (10) وقتى رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در مسیر شمال به سمت احد حركت كرد، دشمن سپاه خود را آماده كرد: «فَجَعَلَ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله اُحُداً خَلْفَ ظَهْرِهِ وَ اسْتَقْبَلَ الْمَدِینَةَ وَ جَعَلَ عَینَین عَنْ یسارِهِ؛ (11) رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله احد را پشت سر، مدینه را روبه‌رو و كوه عینین را در چپ خود قرار داد.

تاکتیک نظامی پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله

پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در این جنگ، راهبرد عجیبی در پیش گرفت. او دستور داد 50 نفر تیرانداز ماهر به فرماندهى «عبدالله بن جُبَیر» روی جبل الرماة قرار گیرند و مانع شبیخون دشمن، از پشت سر شوند. پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله تأكید فرمود که تیراندازان در حال پیروزى یا شكست، محل مأموریت خود را رها نكنند. دلیل دیگر برای اتخاذ این تاکتیک، ممانعت از حملة احتمالی دشمن به قرارگاه مسلمانان بود که در ورودی شِعب قرار داشت. (12)

آغاز درگیری بین مسلمانان و کفار

سپاه اسلام در برابر لشکر کفر، صف‌آرایى كرد. جنگ آغاز شد. در مراحل اولیه نبرد، پیروزیهایی به دست آمد؛ اما متاسفانه تعداد چهل نفر از تیراندازان مذکور به طمع جمع‌آورى غنایم، برخلاف مخالفت فرمانده ایشان عبدالله بن جبیر، محل مأموریت را رها كردند و از جبل رماة به سمت میدان جنگ سرازیر شدند. سواره نظام دشمن به فرماندهى «خالد بن ولید» از این فرصت استفاده كرد و از پشت تنگه وارد شد و پس از به شهادت رساندن ده نفر باقیمانده در محل به سپاه اسلام حمله كرد و سپاه اسلام را به پذیرش شکست وادار كرد. در این بخش از درگیری، خسارات جبران ناپذیری به سپاه اسلام وارد شد.

از آنجا كه این مقاله در پی برشماری آمار یا بیان گزارش از این جنگ نیست به اجمال، به برخی از این مصائب، این چنین اشاره می‌کند:

1. شهادت حمزه سیدالشهدا‏علیه‏السلام؛

2. شهادت پرچمداران غیور سپاه اسلام مَصعَب بن عُمَیر، عبدالله بن جَحش و عبدالله بن جُبَیر؛

3. شهادت حدود هفتاد تن از بهترین یاران پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله و حافظان قرآن؛

4. وارد شدن زخمهاى فراوان بر پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله، شکسته شدن پیشانى و دندان مبارک آن حضرت؛ ایشان تا بدانجا جنگید که تیرهایش دیگر تمام شد و حتی کمانش شکست تا اینکه مورد هجوم دشمن قرار گرفت. آن سان که نوشته‌اند: «وَ قَاتَلَ رَسولُ اللهِ قِتالاً شَدیداً فَرَمَى بِالنَّبلِ حَتّى فَنَى نَبلُهُ وَ انكَسَرَت قَوسُهُ؛ (13) رسول خدا درگیری و جنگ شدیدی كرد و تیر می‌انداخت تا اینكه تیرهایش تمام شد و كمانش شكست.‌» او حملات دشمن را زیر نظر داشت و خود نیز با شجاعت و شهامت غیر قابل وصفى مى‌جنگید.

5. وارد شدن حدود نود زخم بر بدن مطهر على‏علیه‏السلام و... . (14)

امیرمؤمنان على‏علیه‏السلام فداکارانه با تحمل جراحات فراوان برای محافظت از جان پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله ایشان را به سمت شکافی داخل کوه احد برد و به مداوای اجمالی جراحات ایشان پرداخت. (15)

عوامل شکست مسلمانان

الف. دنیاطلبی

نخستین عامل شکست مسلمانان را همان‌گونه که قرآن کریم بدان اشاره فرموده است، باید دنیاطلبی مسلمانان دانست. ایشان به طمع جمع‌آوری غنایم، دستور رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را زیر پا گذاشتند و محل مأموریت خود را ترک کردند و به سمت میدان سرازیر شدند.

قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِیبْتَلِیكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ ـ إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یدْعُوكُمْ فِی أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَیلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»؛ (16) «و [در روز نبرد احد] بی‏گمان خدا وعده خود را با شما راست گردانید: آن‏گاه كه به فرمان او، آنان را می‏كشتید، تا آنكه سست شدید و در كار [جنگ و بر سر تقسیم غنایم‏] با یكدیگر به نزاع پرداختید. و پس از آنكه آنچه را دوست داشتید [یعنی غنائم را] به شما نشان داد، نافرمانی كردید. برخی از شما دنیا را و برخی از شما آخرت را می‏خواهد. سپس برای آنكه شما را بیازماید، از [تعقیب‏] آنان منصرفتان كرد و از شما درگذشت و خدا نسبت به مؤمنان، با تفضّل است. [یاد كنید] هنگامی را كه در حال گریز [از كوه‏] بالا می‏رفتید و به هیچ كس توجه نمی‏كردید؛ و پیامبر، شما را از پشت سرتان فرا می‏خواند. پس [خداوند] به سزای [این بی‏انضباطی] غمی بر غمتان [افزود] تا سرانجام بر آنچه از كف داده‏اید و برای آنچه به شما رسیده است، اندوهگین نشوید و خداوند نسبت به آنچه انجام می‌دهید با خبر است.‌»

ب. شایعة شهادت پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله

در گرماگرم نبرد، رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله مجروح شد و داخل گودالى افتاد. فردی به نام «سراقه» فریاد زد: «محمّد‌صلی‌الله‌علیه‌وآله كشته شد!» این خبر در میان سپاه شرك و در جبهه پریشان مسلمانان به سرعت پیچید و باعث شكست روحیه مسلمانان و تقویت روحى مشركان شد. اینجا بود كه گروهى از مسلمانان، عقب‌نشینى كردند و فرار کردند؛ به گونه‌ای که آنچنان سردرگمى و از هم گسیختگى در لشکر اسلام به وجود آمد كه افراد به جاى حمله به دشمن، به خودیها حمله مى‌كردند و برادر مسلمان خود را مجروح مى‌ساختند. (17)

خداوند نیز در قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ»؛ (18) «روزی كه دو گروه [در احد] با هم رویارو شدند، كسانی كه از میان شما [به دشمن] پشت كردند، در حقیقت جز این نبود كه به سبب پاره‏ای از آنچه [از گناه‏] حاصل كرده بودند، شیطان آنان را بلغزانید و قطعاً خدا از ایشان در گذشت؛ زیرا خدا آمرزگار بردبار است.‌»

پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در این میان، بین عدّه‌اى از صحابه بر اثر شدّت جراحات، بى‌حال افتاده بود. گروهى از مشركان به سرپرستى خالد بن ولید از كوه بالا رفتند. رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله با مشاهده آنان گفت: «أللّهمّ لا ینبغی لهُمْ أن یعْلُون؛‌خدایا! سزاوار نیست كه مشركان در جایگاهی بالاتر [از مسلمانان] قرار گیرند.‌» همین سخن ایشان، باعث شد عدّه‌اى از مسلمانان به مشركان حمله بردند و آنها را از كوه سرازیر كردند و متفرق ساختند. (19)

گفتنی است كه کشتن رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله از اهداف اصلىِ مشركان بود؛ اما به دلیل پوشیده بودنِ صورتِ آن حضرت، كسى ایشان را نشناخت. شمارى از مسلمانانِ آگاه از جمله امام على‏علیه‏السلام و «ابودجانه» در كنار رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله بودند و پس از متفرّق كردن سپاهیانى كه آنان را در تنگنا قرار داده بودند، همراه آن حضرت به درون شعب آمدند.

مشركان سرمست از پیروزى، در آن لحظه به داخل شعب نیامدند و تنها در همان فضاىِ دشت‌گونه منطقه «جرف» به تعقیب مسلمانان فرارى، مُثله كردنِ شهدا و احیاناً جمع آورى وسایل موجود پرداختند. زمانى كه یكى از مشركان با به شهادت رساندن مصعب، گمان كرد پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را كشته است و خبر آن را اعلام كرد، ابوسفیان از خالد در این باره پرسید. خالد كه متوجه ورود رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله به شعب شده بود، به ابوسفیان گفت: «رَأَیتُهُ أَقْبَل فی نَفَر مِن اَصْحابِهِ مُصعدین فی الْجَبَل؛ (20) او را همراه شمارى از اصحابش دیدم كه از كوه بالا مى‌رفت.‌»

یكى از مشركان به نام «عبدالله بن قمئه» در اوج شدّت جنگ سنگ بزرگی به پیشانى و بینى رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله زد که دندان حضرت شكست و لب مباركش شكافت. در این حال كه رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله خون از صورتش پاك مى‌كرد، فرمود: «كیف یفلح قومٌ قد خضبوا وجه نبیهم و هو یدعوهم الى ربّهم؛ (21) چگونه رستگار خواهند شد مردمى كه صورت پیامبرشان را [به خونش] رنگین مى‌سازند، در حالی‌كه او آنان را به سوی خدایشان دعوت می‌كند!». همراه با شكسته شدن دندان پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله ، دو حلقه از حلقه‌هاى زره آن حضرت به گونه‌اش رفته بود. «ابوعبیده جرّاح»، آنها را در آورد؛ اما باعث كنده شدن دو دندان دیگر آن حضرت شد. (22)

شدّت جراحات پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را مى‌توان از این دو مطلب فهمید: وقتى جنگ پایان یافت، امیرمؤمنان‏علیه‏السلام با سپر خویش از «مهراس» (آبى كه در گودى سنگهاى كوه جمع شده بود) آب آورد و به صورت رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله ریخت و فاطمه زهرا‌علیهاالسلام خونها را می‌‌شست و چون با ریختن آب، سیلان خون بیش‌تر شد، فاطمه دخت پیامبر، قطعه حصیرى سوزاند و خاكسترش را روى جراحات گذاشت تا خون بند آید. (23) دوم اینکه پس از آرام شدن صحنه جنگ، رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله خواست نماز ظهر را به جا آورد؛ اما بر اثر جراحات زیاد، نماز را نشسته خواند. (24)

كعب بن مالك مى‌گوید: «وقتى مردم متفرق شدند، من نخستین كسى بودم كه رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را شناختم و به مؤمنان بشارت زنده بودنِ او را دادم. من در آن لحظه در شِعب بودم و رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله اشاره كرد كه ساكت شوم تا سبب شناخته شدن پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله نشوم.‌» به طور طبیعی در آن لحظه، هنوز خطر به طور كامل دفع نشده بود.

نملة بن ابى نمله نیز مى‌گوید: «وقتى مسلمانان شكست خوردند، رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را با شمارى از اصحابش، از مهاجر و انصار دیدم كه بر گردش حلقه زدند و همراه او به شعب رفتند. در آن هنگام، مسلمانان نه پرچمى داشتند و نه دسته‌اى منظم. این در حالى بود كه مشركان در وادى به راحتى رفت و آمد مى‌كردند و هیچ‌كس مانع آنان نبود. (25) پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله تا زمانى كه دشمن در وادى و آن نواحى بود، در شعب ماند؛ اما پس از رفتن آنان از شعب پایین آمد و به جمع‌آورى شهدا پرداخت. از شهر نیز زنان به آن سوى آمدند و همه براى دفن شهدا ـ كه بسیارى از آنها مثله شده بودند ـ مشغول شدند. (26)

ج. فرار برخی منافقان

در این مرحله از جنگ، سپاه اسلام به سه گروه تقسیم شدند: شهدا، مجروحان و فراریان. (27) مسئله فرار تعدادى از مسلمانان، یكى از نقاط مهمّ و حساس و از عوامل شكست مسلمانان در جنگ اُحد به شمار مى‌آید؛ زیرا اگر آنان مانند مجروحان و شهیدان، مقاومت مى‌كردند و همانند تیراندازان، میدان را در اختیار دشمن قرار نمى‌دادند، شكست اوّلیه مسلمانان، جبران و سرنوشت جنگ عوض مى‌شد و پیروزى را به دست مى‌آوردند.

مى‌توان گفت ضربه‌اى كه از ناحیه آنها بر سپاه اسلام وارد آمد، كم‌تر از ضربه سرپیچی تیراندازان نبود كه بر اثر تخلّف از دستور رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله به مسلمانان وارد كردند.

قرآن در باره آنان می‌فرماید: «وَ ما أَصابَكُمْ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ـ وَ لِیعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ یوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإِیمانِ یقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یكْتُمُونَ»؛ (28) «و روزی كه [در احد] آن دو گروه با هم برخورد كردند، آنچه به شما رسید، به اذن خدا بود [تا شما را بیازماید] و مؤمنان را معلوم بدارد؛ همچنین منافقان را [نیز] معلوم بدارد و به ایشان گفته شد: بیایید در راه خدا بجنگید یا دفاع كنید. گفتند: اگر جنگیدن می‏دانستیم مسلماً از شما پیروی می‏كردیم. آن روز، آنان به كفر نزدیك‏تر بودند تا به ایمان. به زبانِ خویش چیزی می‏گفتند كه در دلهایشان نبود و خدا به آنچه می‏نهفتند داناتر است.‌»

نفاق ایشان تا بدانجا بود که قرآن به طور صریح این موضوع را با لحن نكوهش‌آمیزى مطرح كرده است: «إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَى أَحَد وَالرَّسُولُ یدْعُوكُمْ فِی أُخْرَاكُمْ... .‌»؛ (29) « [یاد كنید] هنگامی را كه [در حال گریز از كوه] بالا می‌رفتید و به هیچ كس توجه نمی‌كردید و پیامبر، شما را از پشت سرتان فرا می‌خواند... .‌» آن چنان ترس و وحشت و اضطراب و نگرانى بر فراریان حاكم بود كه به چپ و راست و پشت سرشان توجّهى نداشتند و فقط به فكر جایى بودند كه خود را از دسترس دشمن به دور نگهدارند و از اینرو بعضى از آنان به داخل مدینه و بعضى دیگر به تپه‌ها و درّه‌هاى اطراف این شهر گریختند.

در میان كسانى كه به زیر سنگهاى كوه احد فرار كرده بودند «اصحاب الصخره»، كسانى سست ایمان بودند و این حالت خود را آشكار كردند و چنین گفتند: «لیتَ لَنا رَسُولا اِلى عَبدالله بنِ أُبَی فیأخُذَ لَنا أمَنَة مِن أبی سفیان؛ (30) كاش كسى داشتیم و نزد عبدالله بن اُبىّ (سردسته منافقان در مدینه) مى‌فرستادیم تا از ابوسفیان براى ما امان بگیرد.‌»

زشت‌ترین کار این گروه، واپسگرایی آنها به جاهلیت بود که بعضى از آنها، همراهان خود از مهاجران را این چنین خطاب قرار دادند: «یا قَوم اِنَّ مُحمداً قَد قُتِلَ فَارْجِعُوا اِلى قَومِكُم قَبلَ أن یأتُوكُم فَیقْتُلُوكُم؛ (31) دوستان! محمّد كشته شد، شما هر چه زودتر به سوى قوم [و قبیله خود، قریش،] برگردید! پیش از آنكه شما را بیابند و بکشند.‌»

طبق نظریه دانشمندان تفسیر، آیه معروف «وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ.‌»؛ (32) «محمد فقط پیامبری است كه قبل از او پیامبران دیگر آْمده‌اند. آیا اگر بمیرد یا كشته شود شما به گذشته‌های خویش بازمی‌گردید؟» در همین باره و در نكوهش این عده نازل شد. (33) اینجا بود كه انس بن نضر، با اینكه در كنار فراریان بود، با فریاد، آنها را خطاب كرد: «اگر محمّد‌صلی‌الله‌علیه‌وآله كشته شد، خداى او كه زنده است. برخیزید و در راه او با دشمنان بجنگید! خدایا! من از آنچه اینها مى‌گویند تبرّى مى‌جویم و در پیشگاهت اعتذار مى‌كنم.‌»

مورّخان درباره تعداد فراریان، نظریات مختلفى آورده‌اند. ابن كثیر دمشقى مى‌نویسد: «بعد از فرار مسلمانان، در كنار رسول خدا تنها دو نفر ماندند؛ ولی با شنیدن صداى آن حضرت: اِلَی عِبادَ الله، سى نفر به سویش برگشتند.‌» (34) نخستین فراریان طبق نظریه شیعه سه خلیفه بودند. ابن ابى الحدید و واقدى نیز همین نظر را دارند. ابن ابی الحدید مى‌نویسد:

«با اینكه همه مورّخان درباره فرار عثمان اتفاق نظر دارند؛ امّا درباره عمر بن خطاب به اختلاف سخن گفته‌اند. واقدى نوشته است: او هم از فراریان است؛ ولى ابن اسحاق و بلاذرى، او را از كسانى شمرده‌اند كه ثابت ماندند؛ ولى درباره ابوبكر، همه راویانِ اهل سنّت اتفاق دارند كه او جزو فراریان نبوده است؛ گرچه درباره او نه جنگى نقل شده و نه كشتن یك نفر از دشمنان؛ ولى به هر حال خود ثبات قدم، جهاد است و به تنهایى كافى است: «وَإنْ لَم یكُن نقلَ عنه قَتْلٌ أو قِتالٌ والثُّبُوتُ جِهادٌ وفیه وَحْدَهُ كِفایةٌ...‌»؛ امّا راویان و مورّخان شیعه معتقدند كه از صحابه نزد رسول خدا ثابت نمانده است، مگر شش نفر: على، طلحه، زبیر، ابودجانه، سهل بن حنیف و عاصم بن ثابت. بعضى از مورّخان شیعه هم نقل كرده‌اند كه از صحابه، اعمّ از مهاجر و انصار چهارده نفر ثابت ماندند و ابوبكر و عمر را از این چهارده نفر به شمار نیاورده‌اند.‌» (35)

همچنین او مى‌افزاید: «اكثر اصحاب حدیث نقل كرده‌اند كه عثمان پس از سه روز بعد از جنگ به حضور رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله آمد. آن حضرت سؤال كرد: «عثمان! تا كجا رسیدید (چقدر فرار كردید)؟» عرض كرد: «تا أعْرَض.‌» رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: لقد ذهبتم فیها عُریضه؛ خیلى گشاد رفتید!» (36)

بنابراین ابن ابى الحدید فرار خلفاى سه گانه را چنین می‌داند: فرار عثمان از مسلّمات تاریخ است و فرار عمر در میان مورّخان اهل سنّت، محل اختلاف است و امّا ابوبكر از نظر شیعیان جزو فراریان است؛ ولى از نظر اهل سنّت جزو كسانى است كه فرار نكرده و استقامت ورزیده است.

بخارى در این باره مى‌نویسد: «یك نفر مصرى در مسجدالحرام به عبدالله بن عمر گفت: من از شما سؤالى دارم. آیا این مطلب درست است كه عثمان در جنگ احد فرار كرد و در جنگ بدر غایب بود و در بیعت رضوان حضور نداشت؟! عبدالله بن عمر، نسبت به هر سه سؤال، جواب مثبت داد و عدم حضور عثمان را این‌گونه توجیه كرد: «أمّا فراره یومَ اُحد فَأَشْهَدُ أنَّ اللهَ عَفى عَنْهُ وَغَفَرَ... .؛ اما فرارش در روز اُحد، من شهادت می‌دهم كه خداوند او را بخشیده و آمرزیده است.‌» (37) جالب این است كه بخارى این حدیث را در مناقب عثمان و جزو فضایل او نقل كرده است.

ابن هشام از ابن اسحاق نقل مى‌كند: «انس بن نضر كه از كوه سرازیر شد و قصد حمله به مشركان را داشت، دید كه عمر بن خطاب، همراه گروهى از مهاجران و انصار، سلاح را بر زمین گذاشته و در گوشه‌اى نشسته‌اند. انس از آنها پرسید: چرا اینجا نشسته‌اید؟! گفتند: چه كنیم كه پیامبر كشته شده است! انس گفت: پس از پیامبر زندگى به چه درد مى خورد؟! برخیزید شما هم در راه هدفى بمیرید كه رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در راه آن كشته شد. این بگفت و خود را به دشمن زد تا به شهادت رسید.‌» (38) این متن را مورّخان معروف، ابن اثیر و ابن كثیر هم نقل كرده‌اند. (39)

آورده‌اند در دوران خلافتِ عمر، زنى مراجعه كرد و از بُردهاى بیت‌المال خواست كه نزد وى بود. همزمان، یكى از دختران عمر نیز وارد شد و از بُردهاى بیت‌المال خواست. عمر به درخواست آن زن جواب مثبت داد؛ ولى خواسته دختر خویش را رد كرد. اطرافیان عمر تعجّب و اعتراض كردند كه دختر تو نیز در این بیت المال داراى سهم است. چرا او را مأیوس كردى؟ عمر به اعتراض آنها چنین پاسخ داد: «إنَّ أبا هذِهِ ثَبَتَ یوْمَ اُُحُد وأبا هذِهِ فَرَّ یومَ اُحُد وَلَمْ یثْبُتْ؛ (40) [آن زن بر دختر من ترجیح و امتیاز دارد؛] زیرا پدر او در جنگ اُحد فرار نكرد و استقامت ورزید؛ ولى پدر دختر من فرار كرد و پایدار نماند.‌»

یكى دیگر از فراریانِ جنگ احد، «حسان بن ثابت»، شاعر مخصوص رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله است كه مورّخان درباره او، افزون بر اصل فرارش، نكته ظریفى نقل كرده‌اند و آن اینكه او هنگام فرار از جبهه كه قصد مدینه را داشت، در میانه راه به قلعه‌اى رسید که فارع نامیده مى‌شد و متوجّه شد كه گروهى از زنان مدینه نیز در این قلعه گرد آمده‌اند و منتظر نتیجه جنگ هستند.

حسان وارد این قلعه شد. در این هنگام، مردى یهودى كه از آنجا مى‌گذشت و اجتماع زنان مسلمان مدینه را دید، در كنار دروازه قلعه ایستاد و با صداى بلند فریاد زد: «اَلْیومَ بَطَلَ السِّحْر؛ امروز سحر محمّد‌صلی‌الله‌علیه‌وآله باطل شد.‌» این را گفت و به قلعه هجوم برد. صفیه عمّه پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله خطاب به حسان گفت: «جواب این یهودى را بده و از ورود وى جلوگیرى كن.‌» حسان گفت: «ای دختر عبدالمطلب! خدا تو را رحمت كند! اگر از من مبارزه ساخته بود، در كنار پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله مى‌ماندم و مى‌جنگیدم و به درون قلعه پناه نمى‌آوردم.‌»

صفیه با شنیدن این سخن، خود شمشیر برداشت و مرد یهودى را از پاى درآورد. آن‌گاه به حسان گفت: «لباس و سلاح او را بردار.‌» حسان گفت من نه نیازى به لباس او دارم و نه به سلاح او! و بنا به نقلى، رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در مقابل این عمل صفیه، سهمى بر وى اختصاص داد. (41) سمهودى، این جریان را از طبرانى نقل كرده، مى‌گوید طبرانى و دیگر مورّخان، این حادثه را دلیل این مى‌دانند كه حسان، آدم فوق‌العاده ترسویی بوده است. (42)

روسپیدان نبرد

دوّمین كسى كه در جنگ اُحد به شدّت مجروح شد و تا آخر استقامت كرد و از جان رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله حمایت و حراست كرد، امیر مؤمنان على بن ابى طالب‏علیه‏السلام بود. پرچم در جنگ اُحد در دست على‏علیه‏السلام قرار داشت. (43) مرحله اوّل جنگ كه ابتدا به صورت تن به تن بود، تعداد هشت یا نُه تن از پرچمداران مشرك، یكى پس از دیگرى به هلاكت رسیدند. همین موضوع، باعث ضعف روحیه آنان و شكست قطعى جبهه شرك شد. (44)

اوّلین و شجاع‌ترین پرچمدار مشركان «طلحة بن عثمان»بود. حضرت علی‏علیه‏السلام پاهاى او را قطع كرد. طلحه، روى خاك افتاد. او كه مرگ را با چشم خود مى‌دید، عورتش را آشكار ساخت و با عجز و لابه به على‏علیه‏السلام گفت: «اى پسر عمو! (لفظی در عرب برای ترحم) تو را به خدا سوگند! دست از من بردار» سپس آن حضرت به سوى لشكر برگشت و رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله بر این پیروزى تكبیر گفت. آن‌گاه پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «اى على! چرا دشمنت را نكشتى؟» عرض كرد: «چون او عورتش را آشكار كرد و مرا سوگند داد، من هم شرم كردم به سوى او برگردم.‌» (45)

نوشته‌اند در دوران زندگى امیر مؤمنان‏علیه‏السلام این قضیه در جنگهای او مكرّر اتّفاق مى‌افتاده است. آن حضرت در جنگ صفین وقتى به بسربن ارطاة حمله كرد، او هم عورتش را هویدا ساخت و على‏علیه‏السلام از كشتن وى منصرف شد و همچنین از كشتن «عمروبن عاص» هم ـ آن‌گاه كه عورتش را آشكار كرد ـ خوددارى كرد.‌» (46)

در مجروحیت رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله و حمله دشمن برای کشتن او نیز ایشان به علی‏علیه‏السلام فرمود: «یا عَلِی اِحْمَلْ عَلَیهِمْ فَفَرِّقهم؛ ‌ای علی! بر آنها حمله كن و متفرقشان نما!» و امیر مؤمنان‏علیه‏السلام در هر حمله، گروهى را مى‌كشت یا مجروح مى‌ساخت. در این میان، شمشیر آن حضرت شكست و به سوى رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله برگشت. رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله شمشیر خود «ذوالفقار» را به على‏علیه‏السلام داد و او با آن شمشیر از رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله دفاع مى‌كرد و دشمن را پراكنده مى‌كرد تا اینكه جراحات فراوانى بر پیكرش وارد شد؛ به اندازه‌ای كه قیافه‌اش شناخته نمى‌شد. جبرئیل نازل شد و به رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله عرض كرد: «هذه المواسات؛ این است [عالی‌ترین نمونه] مواسات.‌» رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «إنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ؛ او از من است و من از او.‌» جبرئیل عرض كرد: «وَ أَنَا مِنْكُم؛ من هم از شمایم.‌» در اینجا بود كه صداى منادى در فضا پیچید: «لا سَیفَ اِلاّ ذُوالْفِقار وَلا فَتى اِلاّ عَلِی.‌» (47)

على‏علیه‏السلام بیش از هفتاد زخم برداشت؛ چنان‌كه لخته‌هاى خون، چهره‌اش را فراگرفت و قیافه‌اش شناخته نمى‌شد. خود آن حضرت فرمود: «وَقَدْ جُرِحْتُ بَینَ یدَی رَسُولِ الله نَیفاً وَ سَبْعِینَ جُرْحَةً؛ من در كنار رسول خدا بودم و بیش از هفتاد زخم بر پیكرم وارد شد.‌» آن‌گاه پیراهن خود را كنار زد و دست به جاى زخمها گذاشت و فرمود: «این است اثر آن زخم‌ها.‌» (48) او پس از مجروحیت پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله بى‌درنگ خود را كنار او رسانید و دست و بازوى آن حضرت را گرفت و زبیر هم به كمك او شتافت تا رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را به پشت جبهه و سپس پیامبر را به شهر منتقل كرد. (49) افراد دیگری چون طلحة بن عبید الله و عبدالرحمان بن عوف نیز در این جنگ به شدت مجروح شدند که نامشان در تاریخ آمده است. (50)

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). المغانم المطابه فى معالم طابه، فيروز آبادى، مکتبه العلمیه، تهران، بی تا، ص10.

(2). فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1398ق، ج7، ص302.

(3). همان، ص11.

(4). گاهي حاجیان، این کوه را با کوه احد اشتباه می‌گیرند.

(5). آثار المدينة المنوره، عبدالقدوس الأنصارى، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ص 201.

(6). همان.

(7). السيرة النبويه، ابن هشام، دارالوفاء، بیروت، 1408ق، ج3، ص 69.

(8). آثار المدينة المنوره، ص 133.

(9). المغازى، واقدی، دار ابن خلدون، اسکندریه، بی تا، ج1، ص 219.

(10). همان، ص 217.

(11). همان، ص 220.

(12). همان، ص 224.

(13). الكامل فی التاریخ، ابن أثیر، دارالکتب العربیه، بیروت، 1387ق، ج2، ص109.

(14). تاریخ طبرى، محمد بن جریر بن یزید، التعارف، مصر، دار بی تا، ج2، ص376.

(15). همان.

(16). ‏آل عمران / 152 و 153.

(17). وفاء الوفا، سمهودى، دارالاضواء، بیروت، 1402ق، ج1، ص286.

(18). آل‏عمران / 155.

(19). السيرة النبویة، ج3، ص32.

(20). المغازى، ج1، ص 236.

(21). وفاء الوفا، ج1، ص290.

(22). السيرة النبوية، ج3، ص29.

(23). البداية و النهايه، ابن کثیر دمشقی، دار احیاء التراث، چاپ اول، 1408ق، ج4، ص29.

(24). وفاء الوفا، ج1، ص294.

(25). المغازى، ج1، ص 238.

(26). همان.

(27). تاریخ طبرى، ج2، ص377.

(28). آل‏عمران / 166 و 167.

(29). همان / 153.

(30). تاريخ طبری، ج2، ص382.

(31). همان.

(32). آل عمران / 144.

(33). تفسیر مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسى، موسسه الرساله، بیروت، چاپ دوم، ج2، ص512.

(34). الکامل فی التاریخ، ج4، ص23.

(35). شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، دار احیاء الکتب العربیه، بیروت، بی تا، ج14، ص20.

(36). همان، ص22.

(37). الصحيح، بخارى، باب مناقب عثمان، ح3495.

(38). السیرة النبویة، ج3، ص88.

(39). الکامل فی التاريخ، ج1، ص383.

(40). شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج15، ص32.

(41). تاريخ یعقوبی، احمد بن واضح یعقوبی، مطبعة المرتضویه، نجف، بی تا، ج2، ص48.

(42). وفاء الوفا، ج1، ص302.

(43). السيرة النبوية، ج3، ص23 و الکامل فی التاريخ، ج2، ص108.

(44). تفسير قمّى، کتابفروشی اسلامیه، تهران، 1398ق، ج1، ص113.

(45). السيرة النبویة، ج3، ص24؛ تاريخ طبرى، ج2، ص374 و الکامل فی التاريخ، ج2، ص106.

(46). البدایة و النهایة، ج4، ص20.

(47). علل الشرايع، شیخ صدوق، مکتبة الداوری، قم، بی تا، ص7.

(48). بحارالأنوار، محمد باقر المجلسی، مؤسسة الرساله، بیروت، 1403ق، ج38، ص170، ح1.

(49). السيرة النبویة، ج3، ص38.

(50). ر.ک: تاريخ طبری، ج2، ص381؛ البدایه و النهایه، ج4، ص23 و الکامل فی التاريخ، ج2، ص110.

814 دفعه
(0 رای‌ها)