واژه پلورال (plural) به معنای كثرت و تعدّد، و واژه پلورالیسم (pluralism) به معنای كثرت گرایی یا گرایش به كثرت به كار میرود. پلورالیسم دارای انواعی از قبیل: معرفتی، دینی، اخلاقی، نجات، فرهنگی و سیاسی است. از بین این انواع، آنچه موضوع این نوشتار است، پلورالیسم نجات میباشد.
در این بحث، مسئله آن است كه آیا سعادت و نجات اخروی ،ویژه پیروان دین خاصی است یا پیروان ادیان متفاوت میتوانند از سعادت و نجات اخروی بهرهمند شوند؟ قائلان به پلورالیسم نجات از عقیده دوم كه همان نجات پیروان ادیان متعدد و متكثر است، دفاع میكنند.
فرضیهها
در قبال مسئله پلورالیسم نجات در جغرافیای اندیشه اسلامی، سه فرضیه قابل طرح است كه پس از بررسی و تفحص لازم در منابع اسلامی لاجرم یكی از آنها از توفیق و تأیید بیشتری برخوردار خواهد شد و مورد قبول اهل نظر قرار خواهد گرفت.
این سه فرضیه عبارت اند از:
1. انكار مطلق پلورالیسم نجات؛
2. پذیرش مطلق پلورالیسم نجات؛
3. پذیرش و انكار مشروط پلورالیسم نجات.
رابطه پلورالیسم معرفتی و پلورالیسم نجات
در صورت پذیرش مطلق پلورالیسم نجات و اعتقاد به اهل نجات بودن پیروان ادیان متعدد، جای این پرسش وجود دارد كه آیا نجات پیروان ادیان متعدد به دلیل حقانیت و درستی آموزههای آن ادیان است یا توجیه دیگری در كار است؟
به عبارت دیگر، آیا پذیرش پلورالیسم نجات مبتنی بر پذیرش پلورالیسم معرفت دینی و حقانیت ادیان متكثر است یا میتوان با انحصاری دانستن دین كامل در یك آیین و ردّ پلورالیسم معرفت دینی، پلورالیسم نجات را از راه دیگری پذیرفت؟
و به طور خلاصه، آیا بین پلورالیسم معرفت دینی و پلورالیسم نجات ملازمهای منطقی وجود دارد یا خیر؟
عدهای را عقیده بر آن است كه اعتقاد به پلورالیسم نجات مستلزم تن دادن به پلورالیسم معرفتی و دینی است و بدون اعتقاد به حقانیت همه ادیان و وجود صراطهای مستقیم نمیتوان به نجات یافتن پیروان آنها معتقد شد. چنانچه در بخش معرفتی و اعتقاد دینی، حقانیت را به یك آیین منحصر كنیم، لاجرم باید نجات و سعادت را نیز در همان آیین محدود نماییم.
تئوریسین برجسته این نظریه در دوران معاصر «جان هیك» (1) است. او گرچه كشیشی مسیحی است و طبعاً باید از حقانیت و سعادت آوری مسیحیت و كلیسا دفاع كند، اما با رویكردی انتقادی به معتقدات كلیسا، حقانیت و سعادت را منحصر در كلیسا نمیداند. وی مینویسد:
«به عنوان یك نفر مسیحی لازم است توجه خود را روی مطلق گرایی مسیحی متمركز سازم. این مطلق گرایی در گذشته اشكال نیرومندی به خود گرفته است و تبعات و لطمات انسانی عظیمی نیز به دنبال داشته است. چه در گذشته و در عقیده جزمی كلیسای كاتولیك رومی كه میگفت: «بیرون از كلیسا هیچ نجات و فلاحی وجود ندارد.» و چه در حركات میسیونری معادل آن در كلیسای پروتستان در قرن نوزدهم كه میگفت: «بیرون از مسیحیت نجات و رستگاری متصور نیست.» (2)
به طور خلاصه، میتوان مسیر جان هیك را در رسیدن به پلورالیسم نجات به شكل زیر ترسیم كرد:
پلورالیسم معرفتی پلورالیسم معرفت دینی پلورالیسم نجات
ناگفته نماند كه انگیزه اصلی او از این طرح، رسیدن به پلورالیسم اجتماعی یا همان تحمل، مدارا و تساهل و تسامح پیروان ادیان متكثر با یكدیگر در صحنه زندگی اجتماعی است و طرح و پذیرش پلورالیسم معرفت دینی و نجات، ابزاری برای رسیدن به پلورالیسم اجتماعی و افزایش ظرفیت ادراكی انسانها برای تحمل و مدارا با یكدیگر در زندگی اجتماعی است.
نقطه مقابل این دیدگاه، عقیده كسانی است كه معتقدند اعتقاد به پلورالیسم نجات مستلزم تن دادن به پلورالیسم معرفتی نیست و میتوان با ردّ پلورالیسم معرفتی و اذعان به حقانیت یك دین و وجود تنها یك صراط مستقیم، پیروان سایر ادیان را نیز مشروط به شرایطی، از نجات اخروی بهره م ند دانست.
فیلسوفان مسلمانی همچون: ابن سینا، ملاصدرا، علامه طباطبایی، امام خمینی و استاد مطهری رحمهم الله از هواداران این نظریهاند. از آنجا كه رسالت این نوشتار، بررسی موضوع پلورالیسم نجات از دیدگاه منابع و مبانی اسلامی است، از نقد و بررسی دیدگاه گروه نخست (جان هیك و مانند او) صرف نظر میكنیم و بر اساس پذیرش بطلان پلورالیسم معرفتی و معرفت دینی و پذیرش حقانیت آموزههای اسلامی و جاودانگی و جهانی بودن آنها و انحصار صراط مستقیم در اسلام مبتنی بر مكتب اهل بیت علیهم السلام، به بررسی موضوع مورد بحث میپردازیم.
بنابراین، باید دید آیا با انحصاری دانستن حقانیت و صراط مستقیم در دین اسلام، راهی برای پذیرش پلورالیسم نجات وجود دارد یا خیر؟
پیرامون این موضوع، با دو رویكرد عقلی و نقلی میتوان به بحث پرداخت. در رویكرد عقلی، این موضوع قابل بحث است كه در نگاهی كلی و بدون تعیین مصادیق جزئی، وضعیت انسانها در قیامت چگونه است؟ آیا اكثر انسانها اهل شقاوت اند یا اهل سعادت و نجات؟ اما در رویكرد نقلی با استفاده از آیات و روایات و نظریات مفسران و متكلمان مسلمان، وضعیت گروههای متفاوت انسانها مانند: مؤمنان، كافران، اطفال، مستضعفان و... مورد بررسی قرار میگیرد.
رویكرد عقلی
از نظر سعادت و شقاوت انسانها در حیات اخروی، جای این اشكال وجود دارد كه با توجه به اینكه اكثر انسانها به لحاظ حكمت نظری فاقد كمالات عقلی و مغلوب جهل اند و به لحاظ حكمت عملی فاقد كمالات اخلاقی و مغلوب شهوت و غضب میباشند، پس اكثر انسانها اهل شقاوت هستند و عده كمی از آنان به سعادت اخروی نایل میشوند.
برخی از فلاسفه مسلمان همچون: ابن سینا، خواجه نصیر الدین طوسی و ملاصدرا به این اشكال پاسخ دادهاند. ابن سینا در كتاب اشارات و تنبیهات معتقد است: «همچنان كه حالات بدن انسان از سه حالت خارج نیست، حالات نفس انسان نیز دارای سه حالت است. بدن انسان یا در كمال زیبایی و صحت است، یا در كمال زشتی و مریضی و یا در حالتی بین این دو.
در زندگی دنیایی گروه اول (در كمال زیبایی و صحت) بهره فراوانی از سعادت دنیوی میبرند [و گروه دوم هیچ گونه بهرهای] و گروه سوم [كه بین آن دو گروه اند] بهره معتدل و میانهای از آن. بر همین منوال، انسانها به لحاظ حالات نفسانی نیز یا از كمال عقل و اخلاق برخوردارند، یا بهرهای متوسط از عقل و اخلاق دارند و یا هیچ بهرهای از آنها ندارند. گروه اول (در كمال عقل و اخلاق) به سعادت كامل اخروی میرسند و گروه سوم (فاقد كمال عقلی و اخلاقی) جز رنج و اذیت بهرهای از آن جهان ندارند و گروه دوم كه بین آن دو قرار گرفتهاند، در زمره اهل سلامت محسوب شده و بهرهای از خیرات حیات اخروی میبرند.
هر یك از دو گروه اول و سوم (در كمال عقل و اخلاق یا فاقد آن دو) تعداد كمی دارند اما گروه دوم (بین آن دو) بیشترین افراد را در خود جای داده است.
از انضمام گروه اول و دوم به یكدیگر، گروه اهل نجات و سعادت شكل میگیرد كه واجد بیشترین افراد است و گروه سوم كه اهل شقاوت اند در اقلیت خواهند بود. بنابراین، در جهان آخرت، سعادت و خیر بر شقاوت و شرّ غالب است» (3)
صدر المتألهین نیز معتقد است دقت نظر در اصول دینی و قواعد عقلی، موجب جزم و یقین بر این نكته است كه اكثر مردم در آخرت، لزوماً اهل نجات و سلامت خواهند بود. وی سپس با استفاده از برهان لمّی اضافه میكند: «خلقت هر نوعی از موجودات طبیعی، باید به گونهای باشد كه تمام افراد آن نوع یا اكثر آنها بدون مانع و مزاحم دائمی، به كمال مخصوص به خودشان برسند، مگر اینكه مزاحمت و ممانعتی به ندرت و غیر دائمی رخ دهد. بر اساس این برهان لمّی، تمام افراد نوع انسان نیز باید به كمال انسانی برسند و از سعادت و نجات بر خوردار شوند.»
البته ملاصدرا تأكید میكند: «كمالی كه از آن سخن میگوییم، تنها كمال اول و دوم انسان است، نه كمالات بعدی مانند حكمت و عرفان نسبت به خداوند و ملكوت و آیات او كه اقتضاء این گونه كمالات در نهاد اكثر انسانها نیست، بلكه در طبیعت گروه اندكی از مردم قرار دارد.»
ملا هادی سبزواری منظور ملا صدرا از كمال اول انسان را، كمالات مناسب با استعداد «نوع» انسان و مقصود از كمال دوم را، كمالات مناسب با استعداد هر یك از «افراد» انسان میداند. (4)
امام خمینی رحمه الله در این زمینه سخنی خواندنی دارند:
«سبب اینكه عمل [بسیاری از كافران] گناه و عصیان نیست و در نتیجه بر كار خود عقاب نمیشوند، این است كه اكثر آنان جز مقداری كم و اندك نسبت به حقیقت جاهل بوده و در جهل خود مقصر نیستند، بلكه قاصر میباشند.
اما قاصرانه بودن جهل عوام آنان نسبت به وظایف و تكالیف الهی شان آشكار است؛ زیرا آنان در باب مذاهبی كه بر خلاف مذهبشان باشد، نیندیشیده اند؛ بلكه نظیر عوام مسلمانان به صحت مذهب خود و بطلان دیگر مذاهب قطع دارند. همان گونه كه عوام ما به سبب تلقین و نشو و نما در محیط اسلامی، بدون آنكه احتمال خلافی بدهند، به صحت مذهب خود و بطلان سایر مذاهب قطع دارند، عوام آنان نیز چنین میباشند. كسی كه قطع دارد، از متابعت از قطع خود معذور است و عصیان و گناهی بر او نوشته نمیشود. او به خاطر تبعیت از قطع خود، عقوبت نمیشود.
اما غیر عوام كفّار، اغلب آنان به سبب تلقیناتی كه از ابتدای طفولیت به آنان داده شده و به سبب رشد در محیط كفر، بر مذاهب باطل جزم داشته و معتقدند؛ به گونهای كه هر گاه هر چه بر خلاف آن به آنان گفته شود، به ردّ آن میپردازند. عالم یهودی و نصرانی، نظیر عالم مسلمان حجت غیر خود را صحیح نمیداند و بطلان حجت غیر او، برایش نظیر ضروریات است؛ زیرا صحت مذهب او برایش ضروری است و احتمال خلاف آن را نمیدهد. آری، اگر در میان عالمان آنان كسی باشد كه احتمال خلاف بدهد و از نظر به حجت آن، به سبب عناد یا تعصب خود داری ورزد، مقصر است. نظیر كسانی از علمای یهود و نصارا كه در صدر اسلام چنین بودهاند.
نتیجه آنكه كفار [جاهل] نظیر مسلمانان جاهل، به دو قسم تقسیم میشوند: بعضی قاصر و بعضی مقصرند و تكالیف در اصول و فروع بین همه مكلفان مشترك است، اعم از اینكه عالم و یا جاهل قاصر و یا مقصر باشند و كفار، بر اصول و فروع عقاب میشوند؛ البته در صورتی كه حجت بر آنها تمام شده باشد. در غیر این صورت، عقابی بر آنان نیست. پس همچنان كه معاقب بودن مسلمان بر فروع، به این معنا نیست كه آنها اعم از اینكه قاصر یا مقصر باشند، بر فروع عقاب میشوند، به حكم عقل و اصول عدالت در مورد كافران نیز از همه جهات بر همین مقیاس میباشد.» (5)
غزالی از علمای اهل سنت میگوید:
«بیشتر مردم در كودكی ایمان آوردهاند و سبب تصدیقشان تنها تقلید از پدران و معلمان خویش بوده است؛ زیرا به آنان حسن ظن داشتهاند و خود آنان هم از خودشان بسیار ستایش كرده و دیگران نیز آنان را ستودهاند و از مخالفانشان بسیار بدگویی كرده و درباره انواع بلاهایی كه بر كسانی كه اعتقادی جز اعتقاد آنان داشتهاند، داستانهایی گفتهاند كه فلان یهودی در قبرش به شكل سگ مسخ شد و فلان رافضی به شكل خوك در آمد و داستان خوابهایی را نقل كردهاند. چیزهایی از این قبیل، تنفر از آنها و گرایش به ضد آنها را در نفوس كودكان غرس میكند؛ به گونهای كه شك، به طور كلی از قلوب آنان بركنده میشود؛ زیرا آموزش در كودكی مانند نقش روی سنگ است. سپس بر این اعتقادات نشو و نما پیدا میكنند و آن را در نفس خود استوار میسازند و پس از بلوغ، بر اعتقاد جازم و تصدیق محكم خویش كه شكی به آن راه ندارد، باقی میمانند.
از این رو، دیده میشود كه فرزندان مسیحیان و رافضیان و زردشتیان و مسلمانان همگی جز بر عقاید پدرانشان و اعتقادات باطل یا حق آنان به بلوغ نمیرسند و به گونهای به آن عقاید قطع دارند كه اگر ایشان را قطعه قطعه كنند، از آن عقاید دست بر نمیدارند؛ در حالی كه برای آنها دلیلی واقعی یا ظاهری ندارند. همچنین دیده میشود كه غلامان و كنیزان مشرك در حالی اسیر میشوند كه اسلام را نمیشناسند. پس هنگامی كه اسیر مسلمانان شدند و مدتی با آنان زندگی كردند و در خود میل به اسلام را یافتند، مثل آنان میشوند و عقیده آنان را میپذیرند و به اخلاق آنان متخلق میشوند. همه اینها فقط به سبب تقلید و سرمشق قرار دادن است كه در پیروان یافت میشود. طبایع مخصوصاً طبایع كودكان و جوانان، بر سر مشق قرار دادن سرشته شدهاند. پس از اینجا معلوم میشود كه تصدیق جازم بر بحث و ترتیب دادن ادله توقف ندارد.» (6)
شهید مطهری رحمه الله نیز در فصل نهم كتاب «عدل الهی» تحت عنوان «عمل خیر از غیر مسلمان» در بحث پر مخاطرهای میگوید:
«ما معمولاً وقتی میگوییم: فلان كس مسلمان نیست، نظر به واقعیت مطلب نداریم. از نظر جغرافیایی، كسانی را كه در یك منطقه زندگی میكنند و به حكم تقلید و وراثت از پدران و مادران مسلماناند، مسلمان مینامیم و كسانی دیگر را كه در شرایط دیگر زیستهاند و به حكم تقلید از پدران و مادران وابسته به دینی دیگر هستند یا اصلاً بیدیناند، غیر مسلمان مینامیم.
باید دانست این جهت ارزش زیادی ندارد؛ نه در جنبه مسلمان بودن و نه در جنبه نامسلمان بودن و كافر بودن. بسیاری از ماها مسلمان تقلیدی و جغرافیایی هستیم. به این دلیل مسلمان هستیم كه پدر و مادر ما مسلمان بودهاند و در منطقهای به دنیا آمده و بزرگ شده ایم كه مردم آن مسلمان بودهاند. آنچه از نظر واقع با ارزش است، اسلام واقعی است و آن این است كه شخص قلبا در مقابل حقیقت تسلیم باشد و در دل را به روی حقیقت گشوده باشد تا آنچه را كه حق است، بپذیرد و عمل كند و اسلامی كه پذیرفته است، بر اساس تحقق و كاوش از یك طرف و بی تعصبی از طرف دیگر باشد.
اگر كسی دارای صفت تسلیم بوده و به عللی اسلام بر او مكتوم مانده باشد و او در این باره بی تقصیر باشد، هرگز خداوند او را معذب نمیسازد، او اهل نجات از دوزخ است... .» (7)
وی در پایان بحث دشوار و طولانی خویش، نجات از عذاب و استحقاق پاداش عمل نیك را برای اكثریت قاصر غیر مسلمان به شرح زیر قائل میشود:
«به نظر حكمای اسلام از قبیل بو علی و صدر المتألهین، اكثریت مردمی كه به حقیقت اعتراف ندارند، قاصرند، نه مقصر. چنین اشخاصی اگر خداشناس باشند و به معاد اعتقاد داشته باشند و عمل خالص قربة الی اللّه انجام دهند، پاداش نیك عمل خویشتن را خواهند گرفت. تنها كسانی به شقاوت كشیده میشوند كه مقصر باشند، نه قاصر.» (8)
آن شهید در یك سخنرانی مربوط به اواخر عمر پر بركت خویش كه بعداً تحت عنوان «حق و باطل» تنظیم و منتشر شده است، اکثر مسیحیان و كشیشان مسیحی را مستحق بهشت دانسته و گفته است:
«شما اگر به همین مسیحیت تحریف شده نگاه كنید و بروید در دهات و شهرها، آیا هر كشیشی را كه میبینید، آدم فاسد و كثیفی است؟ و اللّه! میان همینها صدی هفتاد هشتادشان مردمی هستند با یك احساس ایمانی و تقوا و خلوص كه به نام مسیح و مریم علیهما السلام چقدر راستی و تقوا و پاكی به مردم دادهاند. تقصیری هم ندارند. آنها به بهشت میروند. كشیش آنها هم به بهشت میرود. پس حساب روحانیت حاكم فاسد مسیحی و پاپها را باید از اكثریت مبلغین و پیروان مسیح علیه السلام جدا كرد.» (9)
حاصل سخن در این بخش، آن است كه بر اساس رویكرد عقلی، اكثر مردم در جهان آخرت با اختلاف مراتب و درجات، از سعادت و نجات برخوردار خواهند بود و عده معدودی از آنها دچار شقاوت و عذاب ابدی خواهند شد. در ادامه، باید دید آیا این نتیجه گیری عقلی، مورد تأیید متون نقلی نیز هست یا خیر؟
ادامه دارد... .
- پاورقــــــــــــــــــــی
1) 5291) J - Hick
2) مباحث پلورالیزم دینی، جان هیك، ترجمه عبد الرحیم گواهی، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، چاپ اول، 1378، صص 93 - 94.
3) اشارات و تنبیهات، ابن سینا، مؤسسه نصر، تهران، ج 3، ص 325.
4) متن و پاورقی اسفار، ج 7، صص 70 - 81.
5) مكاسب محرمه، امام خمینی رحمه الله مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ دوم، 1381 ش، ج 1، صص 134 - 133.
6) الجام العوام عن علم الكلام، ابو حامد محمد بن محمد الغزالی، بیروت: دارالكتاب العرب، 1406ع صص 115 - 116.
7) مجموعه آثار شهید مطهری، ج 1، ص 293.
8) همان، ص 342.
9) همان، ج 3، ص 439.