الگوهاى خدمتگزارى (3)

شهید رجایی

«خدمتگزاری‌» فلسفه «كارگزاری‌»

آزادی از قید و بند غیر خدا تحفه‌ای الهی است؛ (1) اما مردم از آن رو «حكومت‌» و سلطه دیگران را بر خود می‌پذیرند كه حاكمان می‌توانند در تعاملات انسانی، نظم و عدالت را بر جامعه مستولی سازند و با برچیدن دامن فزون خواهان و احقاق حقوق مظلومان، بستر لازم را برای زندگی توام با كرامت انسانی فراهم سازند. (2) به بیانی دیگر مردم به آن امید به پذیرش نظامهای حكومتی - كه محدود كننده آزادی آنهاست - سوق پیدا می‌كنند، كه «حاكمان‌» ، «خادمان ملت‌» در مسیر بازگرداندن حقوق آنان باشند. (3) و البته در نظامهای اسلامی دامنه این خدمتگزاری علاوه بر حقوق دنیایی، حقوق معنوی و دینی را هم شامل می‌شود و حاكمان، وظیفه دارند در هر دو جبهه، خادم مردم و حافظ منافع آنان باشند. این فلسفه برای حكومت، آموزه‌ای نبوی و علوی است. به یاد آوریم این سخن امام علی علیه السلام را كه فرمود: «اللهم انك تعلم انه لم یكن الذی كان منا منافسة فی سلطان ولا التماس شی ء من فضول الحطام ولكن لنرد المعالم من دینك و نظهر الاصلاح فی بلادك فیامن المظلومون من عبادك وتقام المعطلة من حدودك (4) ؛

خدایا، تو می‌دانی آنچه از ما صادر شد (اقدام برای حكومت) به خاطر رغبت در حكومت یا به دست آوردن مال دنیا نیست؛ بلكه برای این است كه نشانه‌های دین تو را باز گردانیم و اصلاح را در شهرهایت اشكار سازیم تا بندگان ستم دیده ات امنیت یابند و مقررات فراموش شده ات، اجرا شود.‌»

با چنین دیدگاهی بود كه آن حضرت در حال وصله زدن به كفش بی ارزش خود «عبدالله بن عباس‌» را مخاطب می‌سازد و می‌فرماید:

«به خدا قسم! این كفش بی ارزش، برای من دوست داشتنی‌تر از حكومت بر شماست! مگر اینكه حقی را به پا دارم یا باطلی را دفع سازم!» (5)

ائمه معصومین علیهم السلام یكی پس از دیگری همین تعریف را از كاركرد حكومت داشته اند. اساسا حكومت اسلامی بدون خدمتگزاری به مردم در امور دین و دنیا - كه به طور كلی با عنوان «احیاء حق و اماته باطل‌» از آن یاد می‌شود - حكومت اسلامی نیست. (6)

با این مقدمه، به بازخوانی بخشهایی از زندگی بزرگ مردی می‌نشینیم كه در مدت اندك حكومت خود، بالاترین مصداقهای خدمت را در كارنامه خدمتگزاری‌اش به یادگار نهاد و الگوی خدمت رسانان در حكومت اسلامی شد؛ همو كه مردم ایران اسلامی اسوه‌اش می‌دانند و یادش را هرگز از خاطره‌ها نخواهند زدود.

خدمت به مردم

الف) پیش از كارگزاری

مرحوم شهید رجایی همواره خدمتگزار مردم بود. خاطرات خدمتگزاری ایشان قبل از دوران مسئولیت و كارگزاری زیاد است كه فقط به چند نمونه اشاره می‌كنیم:

* یكی از دوستان آقای رجایی می‌گفت: «ما واقعا ایشان را نمی‌شناسیم. یك روز كه می‌خواستم به دیدنش بروم، دیدم از منزل خارج شد. با او همراه شدم. به جای خیابان ایران كه نزدیك خانه بود، به میدان ژاله (لاله) رفتیم. آنجا با صاحب دكه‌ای خوش و بشی كرد و بعد دور از چشم او میوه‌هایی را كه زده داشت و دیگران نمی‌خریدند در پاكت ریخت. از كارش تعجب كردم، مخصوصا وقتی میوه‌های خوب را من در پاكت می‌ریختم و او در می‌آورد و دوباره از همان میوه‌های خراب می‌ریخت. پس از پرداخت پول برگشتیم. علت را پرسیدم. خندید و گفت:

تو چه كار به این كار داری؟ با اسرار من بالاخره در منزل جریان را توضیح داد و گفت: این برادر ما، دو پسر داشت كه یكی را ساواك شهید كرد و دیگری را به زندان انداخته است و او درآمدی غیر این كار ندارد. چند نفر از دوستان قرار گذاشته ایم بدون اطلاع او، در طول هفته از مغازه‌اش خرید كنیم و میوه‌های وازده‌اش را به قیمت خوبی بخریم تا اموراتش بگذرد!!» (7)

* شهید رجایی در عرصه خدمت فرهنگی با جان و دل كار می‌كرد. یكی از همكاران او می‌گوید: «به جای 22 ساعت، 40 ساعت كار می‌كرد. گاهی از من می‌خواست صبحها نیم ساعت برای كلاس او زودتر در مدرسه را باز كنم. مدارس آن زمان 2 شیفته بود و كلاسهای صبح ساعت 12 تمام می‌شد. او می‌گفت: به بچه‌ها گفته‌ام چیزی برای ناهار بیاورند و در مدرسه بمانند. زنگ عصر هم كه ساعت 4 می‌خورد بعضی وقتها تا 6 بعدازظهر با بچه‌ها كار می‌كرد. بر اثر تلاش و خدمت صادقانه او معدل قبولی دبیرستان ما در درس ریاضی كه 30 درصد بود به 90 درصد رسید و از مدارس ملی آن روز هم جلو افتادیم.‌»

این همه در حالی بود كه او از لحاظ مالی نیز وضع مناسبی نداشت و در مدارس پایین شهر با حقوق 38 تومان خدمت می‌كرد و به رغم تسلط فراوان به درس ریاضی و دعوتهای مكرر برای تدریس در بالای شهر با حقوق 108 تومان می‌گفت: تدریس در جنوب شهر را دوست دارم. (8)

ب) دوران كارگزاری

این دوره از زندگی شهید رجایی از سال 1358 ش. همزمان با تصدی كفالت «وزارت آموزش و پرورش‌» آغاز می‌شود. وزارت آموزش و پرورش، نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی (1359 ش) . ، نخست وزیری (1359 ش) . و بالاخره ریاست جمهوری (1360 ش) . دیگر مسئولیتهای او بود كه تا 8/6/1360 یعنی لحظه شهادتش همراه حجت الاسلام والمسلمین باهنر در ساختمان نخست وزیری تداوم یافت. در تمام این دوران، شهید رجایی بسان شمعی می‌سوخت و روشناییش رابه پهنه ایران ستمدیده از دوران طاغوت می‌رساند.

همسرش می‌گوید: «كمتر كسی می‌فهمید رجایی چه كار می‌كند. یك مرتبه می‌دیدند كه رجایی به زندان رفت، یا كار خیری انجام شده و یا قرض الحسنه‌ای به كسی داده، ولی خودش هیچ وقت حتی به من كه همسرش و همراهش بودم، و به او نزدیك بودم، نمی‌گفت و مخصوصا در مورد خدماتی كه انجام می‌داد، چیزی نمی‌گفت. به طوری كه از دیگران پی می‌بردم چه كارهایی در جامعه انجام می‌دهد. حتی امام فرمودند چرا كارهایی را كه انجام می‌دهید، به مردم نمی‌گویید؟ او می‌گفت: من روزی آرام می‌گیرم كه مردم به یك رفاه نسبی رسیده باشند. (9) نمونه‌هایی از خدمتگزاری وی در این دوره را می‌خوانیم.

احساس مسئولیت

«یك بار كه به اتاق كارش وارد شدم، ساعت 12 شب بود. او پتویی را كف اطاق پهن كرده و یك بالش هم كنارش گذاشته و مشغول مطالعه نامه‌هایی بود كه رو به رویش قرار داشت. گفتم: لااقل نصف استراحتی را كه در منزل می‌كنی، اینجا بكن تا فردا صبح بتوانی با نشاط بهتر كارت را شروع كنی. گفت: روی همه این نامه‌ها نوشته شده است محمد علی رجایی. من مسئول هستم كه نامه‌های مردم را بخوانم و جواب دهم. چون امید آنها به نامه هایشان است.‌» (10)

خستگی برای مزدور

«بارها شاهد بودم محافظی كه همیشه پشت سر آقای رجایی سرحال و هوشیار بود، آخر شب یعنی 12 و 5/12، دیگر نمی‌كشید و مدام چرت می‌زد، اما خودش اصلا چیزی به نام خستگی نمی‌شناخت. پس از شهادتش احساس كردم علت آن همه پركاری این بود كه گویا می‌دانست فرصت زیادی برای ماندن ندارد كه با رفع خستگی بگذراند. یك بار به او گفتم: شما كه در این سفرها این همه ملاقات و برنامه فشرده دارید، چه طور احساس خستگی نمی‌كنید؟ تبسمی كرد و گفت: كسی خسته می‌شود كه مزدور باشد! من كه مزدور نیستم. من مزدم را قبلا گرفته‌ام. پرسیدم: كی؟ گفت: وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد. (11) ‌»

ماجرای حاج اكبر

«فردی به نام حاج اكبر می‌گفت: در سال 1346 ش. در چهار راه گلوبندك یك وانت گرفته بودم تا مقداری خوراكی و پوشاك برای مستمندان ببرم. منتظر بودم كسی را بیابم كه كمكم كند. از دور آقایی متین و مؤدب را دیدم و از او خواهش كردم كمك كند. او هم با چهره‌ای گشاده آمد و با هم جنسها را به وانت ریختیم و چون جا برای نشستن نبود، خودش هم پشت وانت نشست تا به مقصد رسیدیم و جنسها را تقسیم كردیم.

سالها بعد، یك روز در تلویزیون دیدم نخست وزیر مصاحبه می‌كند، تا دقت كردم دیدم همان جوان است. به نخست وزیری رفتم و به مسئول دفتر گفتم: بگویید حاج اكبر آمده است. آقای رجایی با آغوش باز مرا پذیرفت و از من خواست هر وقت برای كمك به مستمندان چیزی خواستم به نخست وزیری بروم. من بارها خدمت او رفتم و پول و امكانات جهت رفع نیاز فقرا و مستمندانی كه می‌شناختم گرفتم و تقسیم كردم. (12) ‌»

حقوق فقرا

«یك بار كه به بهشت زهرا رفته بودیم، یك پیرمرد و پیرزن روستایی - كه بعدا معلوم شد از اطراف اردبیل آمده اند - را به مزار شهید رجایی راهنمایی كردم. آنها بقچه ساده شان را روی قبر پهن كردند و پیرمرد خطاب به شهید رجایی در حالی كه دستش را به قبر می‌كشید و به نان و پنیرش اشاره می‌كرد، گفت: این غذا از همان حقوقی است كه در روزهای اول نخست وزیری برای ما معین كردی!» (13)

حساسیت نسبت به مناطق محروم

توجه ویژه به محرومان - كه از نكات بارز در زندگی شهید رجایی در هر دو دوره كارگزاری و قبل از آن است - ریشه در آموزه‌های دینی دارد. به یاد آوریم این توصیه امام علی علیه السلام به مالك اشتر را كه فرمود:

«الله الله فی الطبقة السفلی من الذین لا حیلة لهم من المساكین والمحتاجین واهل البؤسی والزمنی؛ (14)

خدا را، خدا را در مورد طبقه پایین جامعه. آن محرومان، تهی دستان، نیازمندان و گرفتارانی كه [در سختیها، امرار معاش و...] هیچ راه فراری از گرفتاریها ندارند.‌»

در نظام جمهوری اسلامی، به این مسئله، رویكردی اساسی شده است؛ تا آنجا كه امام خمینی چنین وصیت می‌كند:

«به مجلس و دولت و دست اندركاران توصیه می‌كنم كه قدر این ملت را بدانند و در خدمتگزاری به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان كه نور چشم ما و اولیای نعم ما هستند و جمهوری اسلامی ره آورد آنان و با فداكاریهای آنان تحقق پیدا كرد وبقای آن نیز مرهون خدمات آنان است فرو گذار نكنند... از گناهان بزرگ و نابخشودنی مسامحه در امر مسلمین است. هر كس به مقدار توانش وحیطه نفوذش لازم است در خدمت اسلام و میهن باشد.‌» (15)

در خاطرات آورده اند: «آقای رجایی نسبت به مناطق محروم و حل مشكل مردم حساسیت نشان می‌داد. یك بار كه از بوشهر برگشته بودم، در جلسه خانوادگی، ایشان را دیدم و گفتم: دایی جان شما این همه از رسیدگی به مناطق محروم حرف می‌زنید، آن وقت مردم بندر بوشهر آب خوردن ندارند. سال بعد كه به مناسبتی به بوشهر رفتم، دیدم مشكل آب خوردن آن منطقه دور افتاده با پیگیریهای مجدانه ایشان حل شده و مردم بوشهر می‌توانند از آبی كه از دهنو به آنجا منتقل شده استفاده كنند.‌» (16)

ارزش خدمت كردن به مردم

شهید رجایی به دلیل نداشتن چند وزیر، خیلی تحت فشار بنی صدر بود و او افراد پیشنهادی رجایی را قبول نمی‌كرد. آن روز كه رجایی مشكلات دولتش را به طور غیر علنی به نمایندگان توضیح می‌داد، گفت: به خاطر اسلام و شهدا اعلام می‌كنم و به خود آقای بنی صدر هم گفته ام: حاضرم تا آنجا در خدمت به این مردم در اوضاع حساس جاری كشور با او كنار بیایم كه مرا جاروكش خود بداند؛ یعنی به او گفته ام: برای خدمت به این مردم حاضرم هر روز بیایم و دفترتان را جارو بكنم. (17)

 

پی‌نوشــــــــــــت‌ها:

 

1) قال علی علیه السلام: «لا تكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرا؛ بنده دیگری نباش در حالی كه خداوند تو را آزاد آفریده است.‌» بحارالانوار، ج 74، ص 227.

2) قال علی علیه السلام «لابد للناس من امارة یعمل فیها المؤمن ویستمتع فیها الفاجر والكافر ویبلغ الله فیها الاجل؛ مردم چاره‌ای جز حاكمیتی ندارند كه در آن مؤمن، كار كند و فاجر و كافر بهره مند شوند و خداوند اجل را برساند.‌» كنزالفوائد، خ 31567.

3) ر. ك: صحیفه نور، سخنان امام خمینی رحمه الله پیرامون حكومت و فلسفه آن از جمله: «اگر به من خدمتگزار بگویید، بهتر از این است كه رهبر...‌» (ج 12، ص 456) «اگر خدمت به مردم كردید، مقام برای شما صلاحیت دارد» (ج 15، ص 125 خطاب به شهید رجایی) «شرافت همه ما به این است كه خدمت به خلق خدا كنیم‌» (كلمات قصار، ص 139) .

4) نهج البلاغه، ص 188؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدیه، ج 8، ص 363.

5) همان، خ 33. و ر. ك. به: بحارالانوار، ج 40، ص 328 و...

6) هر چند ما به اسم نظام اسلامی حكومت می‌كنیم... ولی اهدافی كه نظام اسلامی تعیین كرده اگر محقق نشود، آن نظام اسلامی نیست.‌» آیت الله مصباح یزدی، كیهان، 22مرداد 1382، ص 18.

7) سیره شهید رجایی، ص 401. خاطرات این مقاله برگرفته از «سیره شهید رجایی‌» ، می‌باشد. تالیف غلامعلی رجایی، نشر شاهد، تهران، 1377.

8) همان، ص 353 و 305.

9) همان، ص 385.

10) همان. ص 416، محمد حسین رجایی.

11) همان، ص 419 و 420، صادق عزیزی.

12) همان. ص 595، محمود صدیقی خواهر زاده شهید رجایی.

13) همان، ص 600، حدیده چی، فرمانده سپاه وقت همدان.

14) نهج البلاغه فیض، خطبه 53.

15) وصیت نامه امام خمینی رحمه الله.

16) سیره شهید رجایی، ص 601. مسعود رسولی.

17) همان، ص 664، دكتر محمد رجاییان.

358 دفعه
(0 رای‌ها)