آیات مرتبط با رخدادها

رحلت پیامبر اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

 

بررسی آیات قرآن كریم از زوایای مختلف و با روشهای متفاوت، سبب آشنایی هر چه بیش‌تر ما با این كتاب مبین می‌شود. از اینرو قصد داریم با استعانت از خداوند متعال، در هر ماه قمری، طی سلسله مقالاتی، بعضی حوادث و رخدادهای آن ماه را در نظر گرفته و آیات مربوط به هر یك از آن وقایع را به صورت مختصر و با توجه به تفاسیر موجود، بیان كنیم.

رحلت پیامبر اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

اگر چه در تقویم ماه صفر، حوادث متعددی وجود دارد؛ ولی تنها رحلت جانگداز خاتم انبیا محمد مصطفی‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مرتبط با آیات قرآن است. آن حضرت دوشنبه 28 ماه صفر سال دهم هجری، در سن 63 سالگی دار فانی را وداع گفت و امّت اسلام را در غم خود داغدار كرد.

در پنج سوره از سوره‌های قرآن، سخن از رحلت پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به میان آمده است كه از میان آنها سه سورة «انبیاء»، «زمر» و «طور» در مكه و دو سورة «آل عمران» و «نصر» در مدینه نازل شده‌اند.

در این مقاله، آیات مذكور، در سه بخش به طور اختصار مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

الف. سه سوره مكی؛ ب. سورة آل‏عمران؛ ج. سورة نصر و رحلت پیامبر اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله.

الف. سه سوره مكی

مشركان مكه برای جلوگیری از پیشرفت اسلام، اقدامات گوناگونی انجام می‌دادند؛ حتّی گاهی نسبتهایی از قبیل ساحر و جادوگر، مجنون، كاهن و شاعر به پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌دادند. وقتی نتوانستند با این نسبتهای ناروا جلوی تبلیغ پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را بگیرند، ناچار شدند خودشان را این‌گونه تسلّی بدهند كه منتظر مرگ او می‌شویم و با مرگش همه چیز تمام می‌شود؛ هم ما راحت می‌شویم، هم بتهایمان از طعنه‌های او نجات می‌یابند. (1) همچنان‌كه قرآن كریم در سورة طور به این موضوع اشاره كرده، می‌فرماید: «فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ *‌ام یقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیبَ الْمَنُونِ * قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصینَ»؛ (2) «پس تذكر ده، كه به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نیستی؛ بلكه آنها می‌گویند: او شاعری است كه ما انتظار مرگش را می‌كشیم! بگو: انتظار بكشید كه من هم با شما انتظار می‌كشم (شما انتظار مرگ مرا، و من انتظار نابودی شما را با عذاب الهی)!»

و در سورة انبیاء ضمن ردّ انتظار مشركان، قانون كلی آفرینش را بیان فرموده است: «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ * كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیرِ فِتْنَةً وَ إِلَینا تُرْجَعُونَ»؛ (3) «پیش از تو [نیز] برای هیچ انسانی جاودانگی قرار ندادیم [وانگهی آنها كه انتظار مرگ تو را می‌كشند] آیا اگر تو بمیری، آنان جاوید خواهند بود؟! هر انسانی طعم مرگ را می‌چشد و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش می‌كنیم؛ و سرانجام به سوی ما بازگردانده می‌شوید.»

خداوند در جواب كافران كه می‌گفتند: «نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیبَ الْمَنُونِ»؛ (4) فرمود: «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ»؛ «ما برای هیچ بشری قبل از تو زندگی جاویدان قرار ندادیم.» تا اینكه كافران تنها منتظر مرگ تو باشند؛ بلكه آنها هم می‌میرند «إِنَّكَ مَیتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیتُونَ»؛ (5) «تو می‌میری و آنها نیز خواهند مرد.» همه می‌میرند و مرگ مخصوص به تو نیست تا اینكه آنها از مرگ تو خوشحال شوند.

‌ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری                          شادی مكن كه بر تو همین ماجرا رود (6)

در جملة «أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ»؛ استفهام انكاری وجود دارد و به تعبیر علامه طباطبایی، فایدة آن در این جمله، «قصر قلب» (7) است؛ یعنی آن كس كه می‌گوید «نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیبَ الْمَنُونِ» خیال می‌كند كه مرگ فقط مخصوص توست، و اگر تو بمیری او با خیال راحت زندگی جاویدانه خواهد داشت؛ در حالی كه چنین نیست و همه می‌میرند «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» (8) و این دنیا خانة گرفتاری و امتحان است و پایان آن مرگ و رجوع به پیشگاه پروردگار و دیدن جزای اعمال و گرفتن نتیجة امتحان. (9)

ب. آل عمران و آیات مربوط به جنگ احد

وقتی در جنگ احد، پیامبر اسلام مجروح شد؛ و حتی پیشانی و دندان آن حضرت شكست، «مصعب بن عمیر» كه شباهت زیادی به پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله داشت به شهادت رسید، دشمنان خیال كردند كه خود پیامبر كشته شده است و این خبر را با صدای بلند اعلام كردند.

انتشار این خبر، در میان مسلمانان تزلزل عجیبی ایجاد كرد، جمعی هراسان شده، از میدان جنگ خارج می‌شدند؛ حتّی بعضی در این فكر بودند كه با كشته شدن پیامبر از آئین اسلام برگردند و از سران مشركان امان بخواهند؛ اما در مقابل آنها اقلیتی فداكار و پایدار استقامت كردند.

به زودی روشن شد كه پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله زنده است و این خبر اشتباه یا دروغ بوده، در این مورد آیة زیر نازل شد و دستة اول را سخت نكوهش كرد (10): «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ ینْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئاً وَ سَیجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرینَ»؛ (11) «محمد‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فقط فرستادة خداست و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. آیا اگر او بمیرد و یا كشته شود، شما به عقب برمی‌گردید [و اسلام را رها كرده به دوران جاهلیت و كفر بازگشت خواهید نمود] ؟! و هر كس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضرر نمی‌زند، و خداوند به زودی شاكران [و استقامت‏كنندگان] را پاداش خواهد داد.»

اصناف مردم در آزمون جنگ اُحد

در جنگ احد، سپاه اسلام چند گروه شدند كه به سه طایفه از آنها اشاره می‌شود:

1. منافقانی كه كفر باطنی آنها ظهور كرد: «وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیةِ»؛ (12) «گروهی در فكر جان خویش بودند؛ آنها گمانهای نادرستی ـ همچون گمانهای دوران جاهلیت ـ دربارة خدا داشتند.» اینان تنها به فكر خودِ حیوانی بودند؛ زیرا خود انسانی را فراموش كرده بودند: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»؛ (13) «خدا را فراموش كردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار كرد.»

2. مسلمانانی كه ضعف ایمانشان آشكار شد. این گروه كه بر اثر همراهی با پیامبر گرامی‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله رابطة خود را با سران شرك، مانند ابو سفیان تیره كرده بودند، تأسّف می‌خوردند. خدای سبحان دربارة اینان كه به سبب ضعف ایمان از میدان جنگ گریخته بودند، می‌فرماید: «إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى‏ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یدْعُوكُمْ فی‏ أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَیلا تَحْزَنُوا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»؛ (14) «به خاطر بیاورید هنگامی را كه از كوه بالا می‌رفتید؛ و [جمعی در وسط بیابان پراكنده شده و از شدت وحشت] به عقب‏ماندگان نگاه نمی‌كردید و پیامبر از پشت سر، شما را صدا می‌زد. سپس اندوهها را یكی پس از دیگری به شما جزا داد. این به خاطر آن بود كه دیگر برای از دست رفتن [غنایم جنگی] غمگین نشوید، و نه به خاطر مصیبتهایی كه بر شما وارد می‌گردد. و خداوند از آنچه انجام می‌دهید، آگاه است.»

3. مسلمانان ثابت قدمی كه برای رضای خدا جنگیدند و تا پایان آن استقامت ورزیدند. شمار این گروه كه امیر مؤمنان‌علیه‌السلام در میان آنان می‌درخشید، بسیار اندك بود و خداوند دربارة آنان فرمود: «وَ سَیجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرینَ»؛ (15) به زودی خداوند پاداش انسانهای شاکر را می‏دهد.»

یكی از این مسلمانان ثابت قدم و فداكار «انس بن نضر» ـ عموی انس بن مالك ـ بود. وقتی او متوجه شد كه «عمر بن خطاب» و «طلحة بن عبید الله» با تعدادی از مهاجرین و انصار دست از جنگ كشیده و دست روی دست گذاشته‌اند پرسید: چرا دست از جنگ كشیده‌اید؟ گفتند: رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله كشته شده است! گفت: بعد از پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، شما می‌خواهید زندگی كنید؟ پس بهتر آن است كه شما هم در همان راهی كه او كشته شد، كشته شوید! سپس به دشمن حمله كرد و مردانه جنگید تا به شهادت رسید. (16)

فنا و زوال‏ناپذیری نبوت

پاسخ شبهة منافقان (كه می‌گفتند: اگر او پیامبر بود، كشته نمی‌شد) این است كه پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیز هم شخصیتی حقیقی دارد و هم شخصیتی حقوقی. از جهت شخصیت حقیقی، مانند دیگران است كه قانون طبیعت بر ایشان جاری است: «یأكُلُ الطَّعَامَ وَیمْشِی فِی الأسْوَاقِ»؛ (17) «غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود.» و سرانجام نیز رحلت می‌فرمایند؛ اما شخصیت حقوقی آن حضرت كه با عنوان «رسالت و نبوت» معروف است، هرگز نمی‌میرد و از آسیب و زوال محفوظ است، همان‌گونه كه اصل مكتب و خطوط كلی رسالت انبیای پیشین‌علیهم‌السلام نزد موحدان و مؤمنان به وحی و نبوت محفوظ است و دین هیچ پیامبری با ارتحال وی از بین نرفته و تنها فروع آن با آمدن پیامبر جدید و آوردن شرعه و منهاج تازه متحول شده است. (18)

درسی را كه این آیه دربارة مبارزه با فردگرایی می‌دهد، درسی برای همه مسلمانان در همه قرون و اعصار است. مسلمانان باید از قرآن بیاموزند كه مسائل هدفدار هرگز نباید قائم به شخص یا اشخاص باشد؛ بلكه باید بر محور سلسله اصول و تشكیلات ثابتی دور بزند كه با تغییر افراد یا مرگ آنان ـ حتّی اگر پیامبر بزرگ خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله باشد ـ آن كار تعطیل نگردد. اصولاً رمز بقای یك مذهب و یا تشكیلات همین است؛ بنابراین برنامه‌ها و تشكیلاتی كه قائم به شخص هستند ناسالم و غیر‏طبیعی بوده، به زودی متلاشی خواهند شد. (19)

خلاصه آنكه زوال حیات ظاهری پیامبر خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، در زوال دین سهمی ندارد و دین حق با موت پیام‏آور آن و نیز با هیچ رخداد تلخ دیگری زوال نمی‌پذیرد و آسیب نمی‌بیند؛ زیرا حق از زوال مصون است. همچنان‌كه مولوی به این حقیقت اشاره كرده است:

مصطفی را وعده داد الطاف حق                                 گر بمیری تو نمیرد این سبق

من تو را اندر دو عالم رافعم                                     طاغیان را از حدیثت رافعم

رونقت را روز روز افزون كنم                                   نام تو بر زر و بر نقره زنم

منبر و محراب سازم بهر تو                                        در محبت قهر من شد قهر تو

تا قیامت باقیش داریم ما                                           تو مترس از ترس دین‌ای مصطفی

هست قرآن تو را همچون عصا                                   كفرها را دركشید چون اژدها

تو اگر در زیر خاكی خفته‌ای                                     چون عصایش دان تو آنچه گفته‌ای

گرچه باشی خفته تو در زیر خاك                                چون عصا آگه بود آن گفت پاك (20)

ج. سورة نصر و رحلت پیامبر اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

در سوره «نصر» - به قرینه حدیث مربوط به آن - اشاره‌ای به رحلت پیامبر خاتم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله شده است؛ چون یكی از نامهای آن، سورة «تودیع» (خدا حافظی) است؛ چرا كه در آن به‌طور ضمنی از رحلت پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله خبر داده شده است.

طبرسی از مقاتل نقل كرده است: «هنگامی كه این سوره نازل شد و پیغمبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آن را بر یاران خود تلاوت كرد، همگی خوشحال و خوش‏دل شدند؛ ولی وقتی «عباس» عموی پیامبر آن را شنید، گریه كرد. پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود:‌ای عمو! چرا گریه می‌كنی؟

عرض كرد: ‌ای رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله! گمان می‌كنم خبر رحلت شما در این سوره داده شده است! حضرت فرمود: مطلب همان‏گونه است كه تو می‌گویی. و پس از آن پیامبر دو سال زندگی كرد؛ ولی كسی او را خوشحال و خندان ندید. (21)

در اینكه از كجای این سوره چنین مطلبی استفاده می‌شود، در حدیث چیزی نیامده است و مفسران قرآن نیز نظریه‌های مختلفی داده‌اند.

ظاهر آیات سوره نیز بشارت از فتح و پیروزی است؛ چون می‌فرماید:

1. «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ»؛ «هنگامی كه یاری خدا و پیروزی فرا رسد.»

2. «وَ رَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فی‏ دینِ اللَّهِ أَفْواجاً»؛ «و ببینی مردم گروه گروه وارد دین خدا می‌شوند.»

3. «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً»؛ «[به شكرانة این نعمت بزرگ] پروردگارت را تسبیح و حمد كن و از او آمرزش بخواه كه او بسیار توبه‌پذیر است.»

در ظاهر آیات این سوره اشاره‌ای به رحلت پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نشده است؛ اما اینكه عباس، این مفهوم را از كجای سوره فهمید كه مورد تأیید پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هم قرار گرفت.

مرحوم طبرسی، دو احتمال نقل كرده است:

1. «از دیدگاه برخی، مفهوم آیة «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً» این است كه:‌ای پیامبر! اینك به ستایش پروردگارت نیایشگر باش و از او آمرزش بخواه؛ چرا كه تو به زودی به دیدار حق خواهی شتافت و همان‏سان كه همة پیامبران جهان را بدرود گفتند، تو نیز بدرود خواهی گفت.

افزون بر این، مثال مشهوری است كه: «عِنْدَ الْكَمَالِ یرْقَبُ الزَّوَالِ؛ با رسیدن به اوج كمال باید در انتظار زوال بود.» شاعر در این مورد گفته است:

اِذَا تَمَّ اَمْرٌ بَدَانَقْصُهُ                                                  تَوَقَّعْ زَوَالاً اِذَا قیلَ تَمَّ

«هنگامی كه كاری به پایان رسید، كاستی آن آشكار می‌گردد، و آنگاه كه گفته شد كار تمام است، در انتظار زوال آن باش.»

2. گروهی گفته‌اند: خدای سبحان، در این سوره، پیامبر را به تجدید عهد توحیدی با خدا و طلب آمرزش فرمان داده است و عمل به این فرمانها، آخرین تلاش یك بندة با اخلاص در آستانه كوچ از این سرای فانی به عالم باقی می‌باشد.» (22)

علامه طباطبایی احتمال زوال را نقل كرده است. (23) مراغی نیز می‌گوید: «پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از این سوره فهمید كه كار تمام شده و وظیفه‌ای باقی نمانده جز اینكه باید به رفیق اعلی بپیوندد.» (24)

در تفسیر نمونه آمده است:

«این مفهوم (پایان عمر پیامبر) ظاهراً از اینجا استفاده شده كه این سوره دلیل بر آن است كه رسالت پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به پایان رسیده، و آیین او كاملاً تثبیت شده است. و معلوم است در چنین حالتی، انتظار رحلت از سرای فانی به جهانی باقی، كاملاً قابل پیش‌بینی است.» (25) البته این نظریه نیز با همان احتمال اول منقول از «مجمع البیان» و «المیزان» و سخن مراغی سازگار است.

و امّا اینكه منظور از فتح و پیروزی بزرگی كه در این سوره بشارت آن داده شده، كدام است؟ باید گفت: «فتح مكه» است؛ گرچه در اسلام فتوحات زیادی رخ داد؛ ولی فتحی كه با مشخصات فوق تطبیق كند، تنها فتح مكه می‌باشد كه بنیان شرك را از «جزیرة العرب» ریشه‌كن كرد. (26)

سه دستور مهم بعد از پیروزی

در آخرین آیة این سوره، سه دستور مهم به پیغمبر اكرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله - و طبعاً به همة مؤمنان - می‌دهد كه در حقیقت شكرانه‌ای برای این پیروزی بزرگ، و واكنش مناسبی در برابر این نصرت الهی است: دستور به «تسبیح» و «حمد» و «استغفار»

«تسبیح» به معنی منزه شمردن خداوند از هرگونه عیب و نقص است، و «حمد» برای توصیف او به صفات كمالیه و «استغفار» در برابر نقصانها و تقصیرهای بندگان از خدا.

این پیروزی بزرگ سبب شد كه افكار شرك‏آلود زدوده شود، كمال و جمال خداوند ظاهرتر گردد، و گم‏كرده راهان به سوی حق باز گردند.

همچنین سبب شد كه افراد گمان نكنند خداوند یارانش را تنها می‌گذارد (پاكی از این نقص) و نیز بدانند كه خداوند بر انجام وعده‌هایش توانا است (موصوف بودن به این كمال) و نیز بندگان به نقص خود در برابر عظمت او اعتراف كنند (طلب مغفرت).

به‏علاوه ممكن است به هنگام پیروزی، واكنشهای نامطلوبی در انسان پیدا شود و گرفتار «غرور و خود برتر بینی» گردد، و یا در برابر دشمن دست به «انتقامجویی و تصفیه حساب شخصی» زند، این سه دستور به او تعلیم می‌دهد كه در لحظة حساس پیروزی به یاد صفات جلال و جمال خدا بیفتد، همه چیز را از او بداند، و در مقام استغفار برآید تا هم غرور و غفلت او زایل گردد، و هم از انتقامجویی بركنار ماند. (27)

دعای پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پس از نزول سورة نصر

از «ابن مسعود» نقل شده است كه: «پیامبر اسلام، پس از نزول این سوره، این دعا را بسیار می‌خواند: «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ‏؛ (28) پاك و منزهی تو‌ای خدا! بار پروردگارا حمد برای توست، بار خدایا! مرا مورد مغفرت خود قرار ده، به‏درستی كه تو بهترین توبه پذیر و مهربانی.»

و از «امّ سلمه» نقل شده است كه: «پیامبر در اواخر عمر شریفش به هنگام حركت و توقف و ایستادن و نشستن و برخاستن این دعا را زمزمه می‌كرد: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ بِحَمْدِهِ، أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ اِلَیهِ؛ پاك و منزه است خدا و به حمدش سزاوار و از خدا طلب آمرزش می‏کنم و به سوی او باز می‏گردم.»

راز آن را پرسیدم، فرمود: این نیایش به من دستور داده شده است. آنگاه این سوره را تلاوت كرد.» (29)

اولین و آخرین سوره

در روایتی از امام رضا‌علیه‌السلام نقل شده است: «اولین سوره «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اقْرَأ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ» (سوره علق) و آخرین سوره «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» بود كه بر پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نازل شد.

علامه طباطبایی پس از نقل این روایت، می‌گوید: شاید منظور روایت این باشد كه آخرین سوره‌ای كه به‌طور كامل نازل شده است، این سوره است.» (30)

خدایا! ما را در زمرة یاران راستین پیامبر اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله قرار ده.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). ر. ك: اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران، كتابخانه اسلام، ج 9، ص172، و حجت التفاسیر، سید عبد‏الحجة بلاغی، چاپخانه حكمت، قم، ج 6، ص 50، و التفسیر الحدیث، محمد عزّه دروزه، قاهره، دار الغرب الاسلامی، چاپ دوم، 1421 قمری، ج 4، ص323 و 324.

(2). طور / 29 - 31.

(3). انبیاء / 34 و 35.

(4). طور / 30، «انتظار مرگ او را می‌كشیم».

(5). زمر / 30.

(6). المیزان، علامه طباطبایی، بیروت، مؤسسة اعلمی، چاپ دوم، 1392 قمری، ج 14، ص284.

(7). قصر قلب، اصطلاح ادبی است كه در علم معانی به كار می‌رود و به معنای واژگون كردن و برعكس ساختن است. این تعبیر هنگامی به كار می‌آید كه مخاطب، به عكس حكمی كه شما اثبات كرده‌اید، باور داشته باشد. مثل: «ما سافر الا علی» این مثال در ردّ كسی گفته می‌شود كه گمان می‌كند: خلیل مسافر است، نه علی و شما با این كلام، اعتقاد او را واژگون و برعكس، می‌سازید. (جواهر البلاغه، احمد هاشمی، ترجمه حسن عرفان، قم: نشر بلاغت، چاپ یازدهم، 1388 شمسی، ص 335 و 336).

(8). آل عمران / 185 و انبیاء / 35.

(9). المیزان، ج 14، صص 284 - 285.

(10). ر. ك: مجمع البیان، امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی، بیروت، مؤسسة اعلمی، چاپ دوم، 1425 قمری، ج 2، ص 403 - 406؛ تفسیر نمونه، مكارم شیرازی و همكاران، تهران، دار الكتب الاسلامیة، چاپ سی و پنجم، 1383 شمسی، ج 3، ص 136 و 137.

(11). آل عمران / 144.

(12). آل عمران / 154.

(13). حشر / 19.

(14). آل عمران / 153.

(15). تسنیم تفسیر قرآن كریم، جوادی آملی، قم، مرکز اسراء، چاپ اول، 1387 شمسی، ج 15، ص 668 ـ 669.

(16). المیزان، ج 4، ص 37، به نقل از سیره ابن هشام.

(17). فرقان/7.

(18). تسنیم تفسیر قرآن كریم، ج 15، ص 658 و 663.

(19). تفسیر نمونه، ج 3، ص 139.

(20). مولوی.

(21). مجمع البیان، ج 10، ص 467 و جوامع الجامع، طبرسی، بیروت، دار الاضواء، چاپ اول، 1405 قمری، ج 2، ص 898 و المیزان، ج 20، ص 532.

(22). مجمع البیان، ج 10، ص 467.

(23). المیزان، ج 20، ص 532.

(24). تفسیر مراغی، احمد مصطفی مراغی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا، ج 18، ص 260.

(25). تفسیر نمونه، ج 27، ص 395.

(26). المیزان، ج 20، صص 530 ـ 531.

(27). تفسیر نمونه، ج 27، ص 399 و 400.

(28). مجمع البیان، ج 10، ص 467.

(29). همان، ص 468 و المیزان، ج 20، ص 532.

(30). المیزان، ج 20، ص 532 و 533.

575 دفعه
(0 رای‌ها)