آموزه هایی از واپسین روزهای حیات پیامبر (ص)

مدتی بودی جليس خاكيان                                                اينك آمد نوبت افلاكيان

مسكنت گر چند روزی بود فرش                                       اين زمان بايد كنی ماوی به عرش

لايق بزم تو نبود اين مقام                                                 حاليا زين خاكدان بيرون خرام

حضرت محمد بن عبد الله صلی الله عليه وآله، آخرين سفير الهی و بزرگ رهبر جهان اسلام، در سحرگاه روز جمعه 17 ربيع الاول سال 571 ميلادی در مكه مكرمه و در دامن پاك حضرت آمنه، ديده به جهان گشود. آن حضرت كه قبل از تولد، پدر گراميش را از دست داده بود، در شش سالگی شاهد درگذشت مادرش گرديد. حضرت محمدصلی الله عليه وآله در 8 سالگی از وجود بزرگ حامی خود، حضرت عبدالمطلب محروم شد و به همراه تنها سرپرست خويش ابوطالب، دوران نوجوانی خود را سپری كرد. پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله در 25 سالگی در حالی كه به خردمندي، پاكدامني، امانت و دانايی در ميان مردم شهرت داشت با حضرت خديجه ازدواج نمود، و در 40 سالگی با نزول آياتی در غار حراء به رسالت الهی مبعوث گرديد.

13 سال بعد از بعثت، در حالی كه منزل آن حضرت با تدبير سران لجوج 0و كوته انديش قريش به محاصره در آمده بود، با هجرت به يثرب زندگی نوينی را آغاز كرد. بعد از اينكه رسول اكرم صلی الله عليه وآله به ياری خداوند متعال توطئه‌ها و نقشه‌های كافران را يكی پس از ديگری خنثی كرده و موانع را از سر راه برداشت و مكتب حياتبخش خود را در اقصی نقاط جهان گسترش داد، در سال دهم هجرت با انجام مباهله و حجة الوداع موقعيت خود را تثبيت نموده و در غدير خم از طرف پروردگار متعال، امير مؤمنان علی عليه السلام را به جانشينی خويش برگزيد. و سرانجام در 63 سالگی و در هنگام ظهر روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجری قمري، مطابق سال 633 ميلادي، در منزل خود در مدينه به ملاقات معبود شتافت. حضرت علی عليه السلام پيامبر را غسل داد و كفن نمود و به همراه ساير مسلمانان بر آن گرامی نماز گزارده و پيكر مقدس حضرت خاتم الانبياءصلی الله عليه وآله را در منزل مسكونی اش به خاك سپرد. با رحلت پيامبر خاتم صلی الله عليه وآله، مصيبت بزرگی در اسلام و انحراف عميقی در ميان مسلمانان پديد آمد، كه تا امروز اثر آن ضربه سهمگين پيكر اسلام و مسلمانان را می‌آزارد.

در اين فرصت با نقل فرازهايی حساس، از واپسين روزهای حيات آن بزرگوار به برخی از حوادث آموزنده آخرين لحظات حيات پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله اشاره خواهيم كرد، به اميد اينكه بتوانيم، با بكارگيری رهنمودهای راهگشای آن بزرگوار در رديف پيروان واقعی اش قرار گرفته و با عبرت اندوزی از حوادث آن دوران، در اعتلای آيين نجاتبخش اسلام سهيم باشيم.

بزرگترين نگرانی پيامبرصلی الله عليه وآله

پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله تا آخرين روزهای رحلت خويش از يك نگرانی و ناراحتی درونی شديدا رنج می‌برد. اساسا برای يك شخصيت والای آسمانی كه نتيجه تمام زحمات خود را در تداوم رهبری آينده اسلام بوسيله فردی شايسته می‌انديشيد، مسئله امامت و رهبری امت اسلام، مهمترين دغدغه خاطر به شمار می‌آمد. حضرت رسول اكرم صلی الله عليه وآله كه از انديشه برخی افراد فرصت جو و رياست طلب در انحراف مسئله جانشيني، آگاهی داشت و از سرنوشت آن شديدا بيمناك بود، بارها بر اين مهم تصريح نموده و به جانشينی علی عليه السلام بعد از رحلت خويش تاكيد كرده بود. اوج اين رهنمودها در حادثه غدير بود كه 70 روز قبل از رحلت آن حضرت اتفاق افتاد. در آن روز تاريخی كه با حضور يكصد هزار تن از مسلمانان و بعد از نزول آيه بلاغ (1)، وصايت و ولايت حضرت امير مؤمنان علی عليه السلام رسما اعلام گرديد و با نزول آيه اكمال (2)، اين مراسم سرنوشت ساز پايان پذيرفت، باز هم نگرانی حضرت رسول صلی الله عليه وآله رفع نشد. پيامبر دورانديش اسلام صلی الله عليه وآله پيش بينی می‌كرد كه در آينده‌ای نزديك رهبری حكومت اسلامی را عده‌ای از محور خارج كرده و افراد جاه طلب، علی عليه السلام را از خلافت دور نموده و مسلمانان را از رهبری آن يگانه دوران محروم كنند. بدين جهت گاهی اين نگرانی خود را اظهار نموده و به علی عليه السلام می‌فرمود: «من می‌ترسم اگر با آنان بر سر خلافت و رهبری پافشاری كرده و به نزاع برخيزي، تو را به قتل برسانند.‌» (3)

اگر آن نامه را می‌نوشت!

به اين جهت حضرت رسول صلی الله عليه وآله در يكی از واپسين روزهای حيات خود كه در بستر بيماری بود و برخی از سران اصحاب به عيادتش آمدند، بعد از اينكه اندكی سر به زير انداخته و مدتی فكر نمود، رو به حاضرين كرده و فرمود: «ايتونی بدواة وصحيفة اكتب لكم كتابا لاتضلوا بعده; (4) برايم كاغذ و دواتی بياوريد، تا برای شما نامه‌ای بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد.‌»

در اين هنگام عمر بن خطاب بدون رعايت احترام پيامبر و با لحنی كاملا بی‌ادبانه به ساحت مقدس نبی اكرم جسارت كرده و گفت: «بيماری بر او غلبه كرده، با داشتن قرآن ما به چيز ديگری نياز نداريم.‌» (5)

سعيد بن جبير می‌گويد: ابن عباس با اظهار تاسف شديد از نوشته نشدن نامه پيامبر چنين می‌گفت: «روز پنجشنبه عجب روز دردناك و مصيبت باری برای مسلمانان بود!» آنگاه در حالی كه از شدت ناراحتی اشك بر گونه هايش سرازير بود، واقعه آن روز را توضيح می‌داد. (6)

بديهی است كه هدف پيامبر از نوشتن نامه همان تحكيم وصايت و خلافت اميرمؤمنان علی عليه السلام و تبيين خط رهبری آينده جهان اسلام بود، به دليل اينكه:

1 - نگرانی پيامبر هنوز از تثبيت رهبری آينده رفع نشده بود و آن مسئله حياتی دنيای اسلام همچنان موجب دغدغه خاطر پيامبرصلی الله عليه وآله و اشتغال فكری او محسوب می‌شد.

2 - حضرت رسول اكرم صلی الله عليه وآله در اين مورد فرمود: می‌خواهم نامه‌ای بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد و اين عينا همان عبارتی است كه در حديث ثقلين بكار برده است. با ملاحظه اين دو حديث می‌توان فهميد كه هدف پيامبر نوشتن چيزی محكمتر از حديث ثقلين و حديث غدير در مورد رهبری اهل بيت عليهم السلام بوده است.

3 - مهمتر از اين، مخالفت سرسختانه خليفه دوم - كه به هنگام رحلت پيامبر در سقيفه بنی ساعده شورای خلافت و رهبری تشكيل داده و با زير پا گذاشتن تمام گفتارها و وصيتهای پيامبرصلی الله عليه وآله در مورد زمامداری آينده مسلمانان تصميم گيری كرد - می‌باشد و از شدت عصبانيت وی می‌توان هدف پيامبر را حدس زد. (7)

4 - ابن حجر هيثمی (8) در الصوائق المحرقه روايتی نقل كرده كه نشانگر تلاشهای مكرر پيامبرصلی الله عليه وآله در آخرين لحظات زندگی بر مسئله امامت و ولايت علی عليه السلام است. او می‌گويد: پيامبر خداصلی الله عليه وآله در حالی كه آخرين روزهای عمر شريف خود را سپری می‌كرد و در اطراف او يارانش گرد آمده بودند، خطاب به آنان فرمود:‌ای مردم! من به زودی از ميان شما خواهم رفت، آگاه باشيد! من در ميان شما كتاب خدا و عترتم را كه اهل بيت من هستند باقی می‌گذارم. سپس دست علی عليه السلام را گرفته و بالا برده و فرمود: «هذا علی مع القران والقران مع علی لايفترقان... ; (9) اين علی همراه با قرآن و قرآن هم همراه اوست و اين دو از هم جدا نمی‌شوند....‌»

رهنمود به زمامداران

حضرت رسول صلی الله عليه وآله كه در طول حيات و بويژه در زمان رسالت خود حامل وحی الهی و امين خداوند بر مردم بود و با گفتار و كردار خود احكام الهی را به مردم ابلاغ و اعلان می‌نمود، در آخرين لحظات زندگی نيز از اين سيره الهی خويش دست نكشيد. آن بزرگوار با اينكه از بيماری شديدا رنج می‌برد، برای آخرين بار و با زحمت تمام به ميان جمعيت آمده و بر ارزشهای اسلامی كه در راه استقرار آنها هستی خويش را وقف نموده بود، تاكيد كرده و بار ديگر به مسلمانان در پاسداری از آيين اسلام سفارش نموده و هشدار داد.

پيامبری كه احترام به حقوق فردی و اجتماعی مسلمانان را در طول 23 سال به آنان آموخته و خود عملا آنرا رعايت كرده بود، در واپسين دم حيات نيز به اين امر مهم همت گماشت.

شيخ صدوق می‌گويد: حضرت خاتم الانبياءصلی الله عليه وآله در آخرين روزهای حيات خويش به بلال فرمود: به مردم بگو در مسجد جمع شوند. و آنگاه حضرت عمامه بر سر بست و با تكيه به كمان خويش برفراز منبر آمد و بعد از سپاس و ستايش پروردگار، خطاب به مردم فرمود:‌ای مسلمانان! من چگونه پيامبری برای شما بودم؟ آيا برای هدايت و تربيت شما تلاش نكردم؟ آيا شما در مقابل، دندانهايم را نشكستيد و پيشانيم را بر خاك نماليديد تا اينكه خون بر چهره‌ام روان شده و محاسنم را فرا گرفت؟ آيا من از دست افراد نادان سختيها و مشقتها نكشيدم؟! گفتند: بلی يا رسول الله! تو پيامبری صبور و شكيبا بودی و ما را از زشتيها و منكرات جلوگيری می‌كردي، خداوند به تو بهترين پاداش عنايت كند. پيامبرصلی الله عليه وآله فرمود: خداوند به شما هم پاداش دهد.

آنگاه رسول الله صلی الله عليه وآله ادامه داد: پروردگارم حكم كرده و سوگند ياد نموده كه از ستم هيچ ستمكاری نگذرد، شما را به خدا هر كدام از شماها كه در گردن من حقی داريد، برخيزيد و دادخواهی كرده و از من قصاص كنيد، چرا كه قصاص دنيا در پيش من از آخرت - كه در برابر فرشتگان و پيامبران خواهد بود - بهتر است.

در اين هنگام مردی به نام سوادة بن قيس از آخرين صفهای مردم برخاسته و عرضه داشت: يا رسول الله! پدر و مادرم فدايت باد، هنگامی كه از سفر طائف برمی گشتی به استقبالت آمدم، تو سوار بر ناقه غضباء بودی و تازيانه ممشوق را در دست داشتي، وقتی خواستی تازيانه را بلند كنی و به شتر بزنی به شكم من خورد، نمی‌دانم عمدی بود يا نه؟! پيامبر فرمود: به خدا پناه می‌برم بر اينكه عمدی باشد. سپس به بلال فرمود:‌ای بلال! برخيز، به منزل فاطمه عليها السلام برو و تازيانه ممشوق را بياور.

هنگامی كه بلال تازيانه را آورد، پيامبرصلی الله عليه وآله فرمود: آن مرد كجاست؟ هنگامی كه آمد، حضرت فرمود: نزد من بيا و از من قصاص كن، تا راضی شوی. سوادة گفت: يا رسول الله شكمت را برايم برهنه كن! چون در آن هنگام شكم من برهنه بود، هنگامی كه پيامبرصلی الله عليه وآله پيراهن خود را كنار زد، سواده بعد از اخذ اجازه، بر بدن مبارك پيامبر بوسه زد. رسول خداصلی الله عليه وآله فرمود:‌ای سوادة بن قيس! آيا مرا عفو می‌كنی يا قصاص می‌كني؟ عرضه داشت: يا رسول الله! من شما را عفو می‌كنم. پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله دست به دعا برداشته و فرمود: «اللهم اعف عن سوادة بن قيس كما عفی عن نبيك محمد; (10) خدايا از گناهان سواده بن قيس درگذر چنانكه او از پيامبرت محمد درگذشت.‌»

در انديشه بيت المال

در فرهنگ اسلام بيت المال و اموال عمومی در دست حاكمان نوعی امانت محسوب می‌شود و زمامداران در حكومت اسلامی موظفند در حمل و نقل و حفظ و نگهداری و تقسيم و تخصيص بيت المال، كمال كوشش را انجام دهند و در محافظت از اين مانت سنگين، امانتدار خوبی باشند. امير مؤمنان علی عليه السلام در اين مورد فرمود: «والله ما هو بكد يدی ولا تراثی من الوالد ولكنها امانة اودعتها فانا اؤديها الی اهلها; (11) به خدا سوگند! اين مال (اموال حكومتي) حاصل دست رنج من و يا ميراث پدرم نمی‌باشد، بلكه اين امانت است و به من سپرده شده و من آنرا به اهلش می‌رسانم.‌»

مطمئنا علی عليه السلام اين شيوه امانتداری در بيت المال را از پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله آموخته بود. حضرت رسول صلی الله عليه وآله همچنانكه در مدت عمر خود بعنوان امانتدار مردم معروف بود، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن، در آخرين لحظات حيات خويش بر اين خصلت نيكو و پسنديده اصرار ورزيده و به مسلمانان رسم امانتداری و به زمامداران آيين حكمرانی و عدالت گستری را می‌آموخت.

روش پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله در تقسيم بيت المال چنين بود كه در نخستين فرصت آنرا به دست اهلش می‌رساند و از نگهداری و طول دادن در تقسيم آن شديدا خودداری می‌كرد. برای توضيح سخن و تبيين سيره حكومتی پيامبر، نقل روايتی در اين زمينه مناسب می‌نمايد:

عثمان بن عفان می‌خواست ابی ذر غفاری را به علت امر به معروف و نهی از منكر و خروش بر عليه ناعدالتيهای موجود جامعه، از مدينه به ربذه تبعيد كند، بدين جهت ابوذر را در حالی كه از ناتوانی بر عصايی تكيه كرده بود به دربار عثمان آوردند، ابوذر هنگام ورود، مشاهده كرد كه در مقابل خليفه، صد هزار درهم موجود است و ياران و بستگان و اطرافيانش گرد او ايستاده و با چشم طمع به آن پولها می‌نگرند و انتظار دارند كه عثمان آنها را در ميان آنان تقسيم كند.

ابوذر به عثمان گفت: اين پولها از كجا آمده است؟ عثمان پاسخ داد: عوامل حكومت اينها را از برخی نواحی آورده‌اند، صد هزار درهم است، منتظرم كه همين مقدار هم برسد، بعد در مورد آن تصميم بگيرم. ابوذر گفت:‌ای عثمان! آيا صدهزار درهم بيشتر است يا 4 دينار؟

عثمان گفت: خوب، معلوم است صدهزار درهم!

ابوذر گفت:‌ای عثمان! آيا به ياد می‌آوری هنگامی كه من و تو، با هم در يك شبی به حضور حضرت رسول اكرم صلی الله عليه وآله رسيديم و آن حضرت را محزون و اندوهناك ديديم؟... آن شب گذشت، و ما صبح دوباره به حضور مبارك حضرت رسول صلی الله عليه وآله رسيديم، پيامبر را با لبی خندان و چهره‌ای شادمان يافتيم، من عرض كردم: پدر و مادرم فدای تو، شب گذشته به حضورت آمديم، غمگين و ناراحت بودی اما امروز تو را خندان و خوشحال می‌بينيم، علت چيست؟ پيامبرصلی الله عليه وآله فرمود: بلی درست است، شب گذشته از بيت المال مسلمين چهار دينار نزدم بود و آن را تقسيم نكرده بودم و بيم آن داشتم كه مرگم فرا رسد و حقوق مردم در گردنم باشد. اما صبح امروز آن پولها را بين اهلش تقسيم كردم و راحت شدم. (12)

داشتن خصلت امانتداری و عدالت گستري، آن حضرت را وادار می‌كرد كه در آخرين روزهای عمر شريف خويش با همه مشكلاتی كه داشت، در انديشه بيت المال و تقسيم عادلانه آن به اهلش باشد. رسول اكرم صلی الله عليه وآله در حالی كه در بستر بيماری و در آستانه مرگ قرار داشت، لحظاتی چشمانش را گشود، به يادش آمد كه چند دينار از بيت المال نزد يكی از همسرانش باقی مانده است. به سرعت همسرش را صدا كرده و فرمود: آنها كجاست؟ زود آنها را حاضر كن. وی دينارها را آورده و آنها را به دست مبارك پيامبرصلی الله عليه وآله داد. رسول گرامی اسلام صلی الله عليه وآله در حالی كه آنها را در دست داشت فرمود: «ما ظن محمد بالله لو لقی الله وهذه عنده، انفقيها; (13) محمد در مورد خداوند چه خيال می‌كند، اگر خدا را ملاقات كند و اين چند دينار از بيت المال در نزدش مانده [و آنها را به اهلش نرسانيده باشد; و بعد به همسرش فرمود:] آنها را انفاق كن.‌»

يك درس بهداشتی

از مهمترين تعاليم مكتب اسلام، توجه به مسائل بهداشتی است. يك مسلمان طبق آموزه‌های پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله بايد نظافت را مراعات كرده و با ظاهری آراسته در اجتماع ظاهر شود. يكی از نكات مهم بهداشتی كه شديدا مورد توجه پيامبر اسلام صلی الله عليه وآله بود، مسواك كردن دندانها می‌باشد.

به همين جهت آن حضرت همواره در موقع آماده شدن برای نماز مسواك می‌زد (14) و به مسلمانان در اين مورد تاكيد فراوان داشت. حضرت خاتم الانبياءصلی الله عليه وآله در وصايای خود به علی عليه السلام می‌فرمايد: «وعليك بالسواك عند كل وضوء; (15) در هنگام هر وضو گرفتن مسواك دندانها را انجام بده.‌» در حديث ديگری فرمود: «لولا ان اشق علی امتی لامرتهم بالسواك مع كل صلوة (16) ; اگر برای مسلمانان سخت نبود، فرمان می‌دادم كه همراه هر نماز مسواك كنند.‌»

پيامبر گرامی اسلام صلی الله عليه وآله حتی در آخرين لحظات زندگی خويش از مسواك كردن دست نكشيد و در بستر بيماری دندانهای خود را پاك و پاكيزه نموده و با آن حال به ملاقات پروردگار شتافت. عبدالرحمن بن ابی بكر در يكی از آخرين روزهای حيات پيامبرصلی الله عليه وآله به عيادتش آمد، او كه همراه خود چوب مسواكی آورده بود، به علت علاقه زياد آن حضرت به مسواك نمودن، آن را به پيامبرصلی الله عليه وآله تقديم كرد و حضرت رسول اكرم صلی الله عليه وآله با آن مسواك نمود. (17)

بذل عاطفه به فرزندان

از ويژگيهای مكتب تربيتی اسلام، گستردگی برنامه‌های تربيتی آن می‌باشد.

طبق اين مكتب متعالي، والدين وظيفه دارند برای پرورش صحيح فرزندان خود، تا پايان عمر روشهای تربيتی اسلام را در مورد فرزندانشان اعمال كنند و شايسته است كه از هر فرصتی برای رشد فكر و تعالی روح فرزندان بهره گرفته و برای رفع فقر فرهنگی فرزندان، با بذل عاطفه و ابراز محبت تلاش نمايند. سيره تربيتی رسول گرامی اسلام بويژه در واپسين لحظات زندگی اش دراين زمينه روشنترين الگوی ماست. آن حضرت در آن لحظات حساس و سرنوشت ساز با ابراز محبت و ارتباط عاطفی و كلامی با فرزندانش، يكی از موفقترين شيوه‌های تربيتی را پيش روی ما قرار داد.

در اينجا چند نمونه از رفتار پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله با فرزندان را در آستانه رحلتش با هم می‌خوانيم:

1 - يكی از همسران پيامبرصلی الله عليه وآله می‌گويد: فاطمه عليها السلام در رفتار و گفتار و سيمای ظاهری شبيه ترين فرد به رسول خداصلی الله عليه وآله بود. ارتباط اين پدر و فرزند آنچنان مستحكم بود كه او هرگاه بر پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله وارد می‌شد، پيامبر از جای خود برمی خواست و سر و دست دخترش را می‌بوسيد و او را در جای خود می‌نشاند و هرگاه پيامبرصلی الله عليه وآله به منزل فاطمه عليها السلام می‌آمد، فاطمه عليها السلام از جايش برخاسته و پدر گرامی اش را می‌بوسيد و آن گرامی را در جای خويش می‌نشانيد. اين ارتباط عميق عاطفی و معنوی بين پدر و دختر همچنان ادامه داشت تا اينكه رحلت رسول خداصلی الله عليه وآله نزديك شد. در يكی از آخرين روزهای حيات پيامبرصلی الله عليه وآله، فاطمه عليها السلام به حضورش آمد، او خود را روی سينه پيامبرصلی الله عليه وآله افكنده و صورت پيامبرصلی الله عليه وآله را بوسيد، پيامبرصلی الله عليه وآله با او آهسته سخن گفت، هنگامی كه سر برداشت به شدت گريست، دوباره با اشاره پيامبرصلی الله عليه وآله خود را به پدر بزرگوارش نزديك نموده و با رسول گرامی اسلام صلی الله عليه وآله نجوا كرد، اما اين بار با چهره باز و سيمايی گشاده و خندان از پيامبرصلی الله عليه وآله جدا شد. حاضران از اين دو حركت متفاوت تعجب كردند، اما وقتی كه بعد از رحلت پيامبرصلی الله عليه وآله از حضرت زهراعليها السلام اين نكته را پرسيدند، فاطمه عليها السلام در پاسخ فرمود: بار نخست، رسول الله به من فرمود: من از اين بيماری نجات نخواهم يافت و به مرگ من خواهد انجاميد. از شنيدن اين سخن و تصور جدايی از آن حضرت اندوهگين شدم و گريستم، اما در مرتبه دوم فرمود: دخترم! تو به زودی و پيش از ساير خاندانم به من خواهی پيوست، و من خوشحال شدم. (18)

2 - با شنيدن خبر شدت بيماری پيامبرصلی الله عليه وآله، حسنين عليهما السلام در حالی كه به شدت گريه كرده و صيحه می‌زدند وارد خانه شده و خود را در آغوش رسول اكرم صلی الله عليه وآله افكندند. آنان كه نگران جدايی از دامان پر مهر سالت بودند، با حزن و اندوه فراوان روی سينه پيامبرصلی الله عليه وآله گريه می‌كردند.

علی عليه السلام خواست آن دو را از روی سينه پيامبرصلی الله عليه وآله دور كند، در اين حال پيامبر فرمود: «دعهما يتمتعان منی واتمتع منهما فستصيبهما بعدی اثرة; (19) [يا علي!] اين دو را بگذار [روی سينه من باشند،] تا از من بهره گيرند و من نيز از آنها بهره مند شوم. پس از من به آنها مصيبت و ناگواری خواهد رسيد.‌» لعنت خدا بر كسی كه به اين دو ستم كند، و اين جمله را سه بار تكرار كرد. (20)

امر به خواندن قرآن

حضرت زهراعليها السلام يگانه دختر پيامبرصلی الله عليه وآله در كنار بستر پدر گرامی اش نشسته و با حسرت به سيمای نبوت نظاره می‌نمود و در حالی كه از شدت ناراحتی قطرات اشك بر صورتش جاری بود، شعر ابوطالب را - كه در مورد حضرت رسول صلی الله عليه وآله سروده است - زمزمه می‌كرد:

وابيض يستسقی الغمام بوجهه ثمال اليتامی عصمة للارامل

«آن چهره روشن و نورانی كه [به بركت آن] از ابر طلب باران می‌شود، او كه دادرس يتيمان و پناهگاه بيوه زنان بود.‌»

رسول خداصلی الله عليه وآله در اين لحظه چشمانش را گشوده و با صدای ضعيفی به دخترش فرمود:

دخترم! اين گفتار عمويت ابوطالب است، شايسته است به جای آن، آيه زير از قرآن را بخواني:

«وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل، افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابكم و من ينقلب علی عقبيه فلن يضر الله شيئا وسيجزی الله الشاكرين‌» ; (21)

«محمدصلی الله عليه وآله فقط فرستاده خداست و پيش از او فرستادگان ديگری نيز آمده و رفته‌اند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، به گذشته‌های خود برمی گرديد؟ و هر كس به گذشته خود باز گردد، هرگز به خداوند ضرری نمی‌زند، و خداوند به زودی شاكران را پاداش خواهد داد. (22)‌»

درسی ديگر برای مسلمانان

قرآن كريم در آيات متعددی از وفای به عهد و عمل به وعده سخن گفته و مردم رابه آن تشويق می‌كند. از منظر كلام وحی پايداری در عهد و پيمانها و جامه عمل پوشاندن به وعده‌ها از مهمترين صفات اهل ايمان است. قرآن در ضمن شمارش اوصاف نيكوكاران می‌فرمايد:

«والموفون بعهدهم اذا عاهدوا» ; (23) «آنان هنگامی كه با كسی عهدی بستند به عهد خود وفا می‌كنند.‌» و همچنين در مورد مؤمنين می‌فرمايد: «والذين هم لاماناتهم وعهدهم راعون‌» ; (24) «اهل ايمان امانتها و عهد و پيمانهايشان را مراعات می‌كنند.‌» رسول گرامی اسلام صلی الله عليه وآله نيز لازمه داشتن ايمان كامل را عمل به وعده و وفای به عهد می‌داند و می‌فرمايد: «من كان يؤمن بالله واليوم الاخر فليف اذا وعد; (25) كسی كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد به وعده خود عمل كند.‌»

پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله در روزهای آخر عمر خويش اين خصلت زيبا را عملا به نمايش گذاشت. ابن شهر آشوب می‌نويسد: در يكی از آن روزهای حزن آلود كه پيامبرصلی الله عليه وآله حال خوبی نداشت، به كمك فضل بن عباس و علی عليه السلام به ميان مردم آمده و فرمود:‌ای مردم! وقت رحلت من فرا رسيده است، اگر به كسی وعده‌ای داده‌ام بيايد و به من بگويد تا به وعده‌ام عمل نمايم و اگر به كسی بدهكارم، آن را به من خبر دهد. در اين حال مردی از ميان حاضرين بلند شده و گفت: يا رسول الله! من پيش شما وعده‌ای دارم، هنگامی كه می‌خواستم ازدواج كنم به من وعده داديد كه مبلغی ياری نماييد! پيامبرصلی الله عليه وآله به فضل بن عباس فرمود: مبلغی را كه او می‌گويد برايش بپردازيد. (26)

سر و زر و دل و جانم فدای آن ياری                         كه حق صحبت و عهد و وفا نگه دارد

آخرين لحظات عمر

ابن عباس می‌گويد: در آن لحظات كه پيامبر شديدا بيمار بود، دقايقی آن حضرت بيهوش شد، در آن هنگام در خانه كوبيده شد، فاطمه عليها السلام به پشت در رفته و فرمود: كيستي؟ از پشت در صدا آمد كه من شخص غريبی هستم و با رسول خداصلی الله عليه وآله كاری دارم، آيا اجازه هست كه به حضورش برسم؟ فاطمه عليها السلام فرمود: خدا تو را بيامرزد، هم اكنون پيامبرصلی الله عليه وآله بيمار است و حال ملاقات با كسی را ندارد. آن شخص رفته و پس از لحظاتی دوباره آمد و اجازه ورود خواست و گفت: آيا به افراد غريب اجازه می‌دهيد به حضور پيامبر بروند؟! در اين موقع پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله صدای وی را شنيده و به حضرت فاطمه عليها السلام فرمود: فاطمه جان! آيا می‌دانی كه او كيست؟ او جمعيتها را پراكنده و لذتها را به هم می‌زند. او پيك مرگ، عزرائيل است. به خدا قسم قبل از من از كسی اجازه نخواسته و پس از من هم از احدی اجازه نخواهد گرفت و اين بخاطر مقام ارجمندی است كه خداوند به پدر تو عنايت كرده است. فاطمه عليها السلام به عزرائيل اجازه ورود داد و او همچون نسيم ملايمی وارد خانه پيامبرصلی الله عليه وآله شده و گفت: السلام علی اهل بيت رسول الله صلی الله عليه وآله، و آنگاه پيامبرصلی الله عليه وآله به علی عليه السلام وصايايی را متذكر شد. (27)

فاطمه عليها السلام در سوگ فراق

با نقل چند جمله از سخنان و اشعار حضرت فاطمه زهراعليها السلام در سوگ حضرت خاتم الانبياءصلی الله عليه وآله اين مقاله را به پايان می‌بريم.

حضرت فاطمه عليها السلام در فراق پدر آنچنان غمگين و مصيبت زده شد كه الفاظ و عبارات را يارای بيان مكنونات قلبی آن دخت رسالت نبود. آن حضرت گاهی خود را چنين تسلی می‌داد:

ماذا علی من شم تربة احمد ان لايشم مدی الزمان غواليا

«كسی كه [عطر] تربت پيامبر9 را ببويد، اگر در طول زمان، عطر ديگری را استشمام نكند چه می‌شود؟»

صبت علی مصائب لو انها صبت علی الايام صرن لياليا (28)

«[بعد از رحلت پدرم] آنچنان مصيبتها بر من ريخت كه اگر بر روزها می‌آمد، به شبهای ظلمانی تبديل می‌گشت.‌»

آن حضرت در سخن ديگری در عزای پدر اين چنين شيون كرده و ناله سر می‌دهد:

نفسی علی زفراتها محبوسة ياليتها خرجت مع الزفرات

«[بابا!] غم و غصه جانم را در سينه حبس كرده،‌ای كاش به همراه اين همه اندوه جانم از بدن خارج می‌شد.‌»

لا خير بعدك فی الحياة وانما ابكی مخافة ان تطول حياتی (29)

«[پدر جان!] بعد از تو ديگر در زندگی خير و اميدی نيست، گريه من بخاطر بيم از طولانی شدن عمرم [بعد از تو] می‌باشد.‌»

  • · پاورقــــــــــــــــــــی

 

1) مائدة/67.

2) مائده/3.

3) بحارالانوار، ج 33، ص 153.

4) مكاتيب الرسول، ج 3، ص 699.

5) صحيح بخاري، كتاب المرض، باب قول المريض.

6) صحيح مسلم، كتاب وصيت، باب ترك وصيت; مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 355.

7) فروغ ابديت، ج 2، ص 497 و 498.

8) ابن حجر هيثمی از محدثان اهل سنت در اواخر قرن دهم هجری است. وی كه در هيثم (يكی از نواحی مصر) متولد شده و در مكه مكرمه پرورش يافته بود، با شيعيان عداوت خاصی داشته و كتاب الصوائق المحرقه را در رد شيعه نوشته است، اما با اين حال نتوانسته از نگارش حقايق روشن و فضائل غيرقابل انكار علی عليه السلام خودداری كند و خداوند حق را بر زبان وی جاری كرده است. شهيد قاضی نورالله شوشتری «الصوارم المحرقه‌» را در رد وی نگاشته است. ابن حجر هيثمی در سال 940 ه. ق مفتی حجاز شناخته شد.

9) الصوائق المحرقه، ص 75; مجمع الزوائد، ج 9، ص 134.

10) امالی صدوق، ص 633، مجلس 92، حديث 6; مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 235.

11) دعائم الاسلام، ج 2، ص 311; مستدرك الوسائل، ج 16، ص 12.

12) تفسير صافي، ج 1، ص 154 و 155. برای اهميت موضوع ادامه بخشی از روايت را در اينجا می‌خوانيم: با شنيدن اين حديث نبوی صلی الله عليه وآله عثمان برای توجيه كار خود به كعب الاحبار رو كرده و گفت:‌ای ابا اسحاق! چه می‌گويی در مورد مردی كه زكات واجب مال خود را پرداخته است، آيا بعد از آن باز هم چيزی بر او واجب است؟ كعب الاحبار گفت: نه، چيزی ديگر بر او لازم نيست، گرچه از اموال دنيا آنقدر ذخيره كند كه ساختمان وی خشتی از طلا و خشتی از نقره داشته باشد. با شنيدن اين سخن چاپلوسانه از يك يهودی تازه مسلمان، ابی ذر ناراحت شده و با عصای خود بر سر كعب الاحبار كوبيده و گفت:‌ای يهودی زاده! تو را چه با احكام مسلمانان؟! تو با چه مجوزی در مورد دين و شريعت ما اظهار نظر می‌كني؟ وحی الهی گوياتر و راستتر از سخن توست آنجا كه می‌فرمايد: «والذين يكنزون الذهب والفضة ولا ينفقونها فی سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم، يوم يحمی عليها فی نار جهنم فتكوی بها جباههم وجنوبهم وظهورهم هذا ما كنزتم لانفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون‌» ; «كسانی را كه طلا و نقره را به صورت گنجينه‌های پنهان ذخيره كرده و در راه خدا انفاق نمی‌كنند، به مجازات دردناكی بشارت ده! در آن روز كه آن گنجينه‌ها و طلا و نقره را در آتش جهنم، گرم و سوزان كرده و با آن صورتها، پهلوها و پشتهايشان را داغ می‌كنند [و به آنان می‌گويند:] اين همان چيزی است كه برای خود اندوختيد، پس بچشيد چيزی را كه برای خود می‌اندوختيد.‌»

(توبه/34و35)

عثمان با شنيدن اين آيات متحير شده و بدون اينكه سخنی منطقی در مقابل استدلال قاطع ابوذر داشته باشد، وی را تهديد به قتل كرده و به ابوذر گفت: تو پير شده و عقلت را از دست داده‌ای و اگر از ياران پيامبرصلی الله عليه وآله نبودی تو را به قتل می‌رساندم.

در ادامه جلسه، خليفه و اطرافيان متملق وی كه از هر طرف ابوذر را مورد سرزنش قرار داده و او را به باد انتقاد گرفته و فضا را برايش تنگ كرده بودند، با آمدن علی عليه السلام ساكت شدند. امير مؤمنان علی عليه السلام با نقل حديثی از پيامبرصلی الله عليه وآله در مورد ابوذر، از شخصيت والای آن صحابی شجاع و با شهامت نبوی صلی الله عليه وآله دفاع نمود. امير مؤمنان عليه السلام حديث را چنين بيان نمود: از رسول گرامی اسلام صلی الله عليه وآله شنيدم كه فرمود: «ما اظلت الخضراء ولا اقلت الغبراء علی ذی لهجة اصدق من ابی ذر; آسمان سايه نينداخته و زمين حمل نكرده مردی را كه راستگوتر از ابیذر باشد.‌» اصحاب حاضر در جلسه سخن علی عليه السلام را تصديق نمودند. در اين هنگام ابوذر منقلب شد و در حالی كه دانه‌های اشك بر گونه هايش می‌لغزيد فرياد برآورد: وای بر شما، لحظاتی قبل همه شما به اين اموال گردن دراز كرده و مرا دروغگو می‌پنداشتيد.

13) الطبقات الكبري، ج 2، ص 238.

14) المقنع، ص 24.

15) وسائل الشيعه، ج 2، ص 16.

16) همان، ص 19.

17) الطبقات الكبري، ج 2، ص 234.

18) مستدرك حاكم، ج 4، ص 272; طبقات ابن سعد، ج 2، ص 247; مناقب، ج 3، ص 333.

19) حياة الامام الحسين عليه السلام، ج 1، ص 220.

20) امالی صدوق، ص 638.

21) آل عمران/144.

22) الارشاد، ج 1، ص 187.

23) بقره/177.

24) مؤمنون/8.

25) اصول كافي، باب خلف الوعد، حديث 2.

26) مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 202.

27) مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 47; الانوار البهيه، ص 39.

28) الغدير، ج 5، ص 147.

29) بيت الاحزان، ص 118.

631 دفعه
(0 رای‌ها)