رهیافتگان كوی دوست

طلیعه سخن

دیر گاهی است پناهنده این درگاهم                             بلكه عمریست كه خاك ره این خرگاهم

گرچه در هر نفسی كالبدم می‌میرد                               به امید تو بود زنده دل آگاهم

گاهی از ذوق لبت لاله صفت می‌شكفم                         گاهی از شوق قدت شمع صفت می‌كاهم

گر برانی ز درم از همه درویش ترم                              ور بخوانی به برم بر همه شاهان شاهم

پرتویی گر ز تو تابد به من ‌ای چشمه نور                      شجر سینه سینا و لسان اللهم

گر ز چاه غم و نفرت تو نجاتم بخشی                          یوسف مملكت مصرم و صاحب جاهم

تیشه ریشه كن قهر تو را من كوهم                              كهربای نظر لطف تو را من كاهم

بستان داد من از طالع بیدادگرم                                   ورنه در خرمن گردون زند آتش آهم

تیره و تار شد از دود دل آیینه فكر                              ترسم آن آینه حسن جهان آرایم

«مفتقر» خاك ره گوشه نشین در توست                         بهر او گوشه چشمی زشما می‌خواهم

 (مرحوم كمپانی)

در روز نیمه شعبان سال 255 (1) یا 256 (2) هجری، خورشید جهان گستر عالم وجود شروع به تابیدن كرد و شعاع نور خود را بر صفحه هستی منتشر ساخت، نام او نام جدش رسول الله صلی الله علیه و آله (م. ح. م. د) و كنیه‌اش همچون او «ابو القاسم.» بود، پدرش امام حسن عسكری علیه السلام پیشوای یازدهم شیعیان و مادرش نرجس بود كه به او ریحانه و سوسن هم می‌گفتند. آن حضرت دارای القاب بسیاری است به طوری كه محدث نوری با استفاده از آیات و روایات 182 لقب برای آن حضرت ذكر نموده كه برخی از آنها عبارتند از: ابا صالح، بقیة الله، بقیة الانبیاء، حجة الله، خلیفة الله، صاحب الزمان، صاحب الامر، مهدی، قائم و منتظر. (3)

تولد آن حضرت علیه السلام با یكی از سخت‌ترین دوران تاریخ امامت مصادف بود، دورانی كه حكام ستمگر عباسی می‌دانستند مهدی موعود از نسل حضرت عسكری علیه السلام خواهد بود، به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگی آن حضرت بودند تا بتوانند فرزند ایشان را به قتل برسانند، ولی به خواست خداوند تلاش آنان همچون تلاش فرعونیان - كه در صدد نابودی حضرت موسی بودند - بی ثمر ماند و امام مهدی علیه السلام به صورت كاملا مخفیانه دیده به جهان گشودند و بارقه‌های امید را در دل شیعیان بوجود آوردند.

این فشارها و جو اختناق كه بویژه از زمان امام جواد علیه السلام رو به گسترش بود نشان داد كه زمینه مساعد جهت بهره مندی از هدایتها و راهبریهای امامان علیهم السلام در جامعه در حد نصاب لازم وجود ندارد، از اینرو حكمت الهی اقتضا كرد كه پیشوای دوازدهم از دیدگان غائب باشد تا موقعی كه آمادگی لازم در جامعه به وجود آید و شرائط حضور امام علیه السلام فراهم گردد. البته همه اسرار غیبت بر ما روشن نیست ولی شاید مطلب فوق رمز اساسی غیبت باشد، چنان كه در روایات اسلامی به این مطلب اشاره شده است. برای نمونه در روایتی امام صادق علیه السلام به زرارة می‌فرماید: «ان للغلام غیبة قبل ان یقوم. قال قلت: و لم؟ قال: یخاف؛ امام زمان علیه السلام قبل از قیام خویش مدتی از دیدگان غائب خواهد بود. زراره می‌گوید: عرض كردم: چرا؟ حضرت فرمودند: [بر جان خویش] بیمناك است..» (4)

شبهه تكذیب رؤیت

در برخی از متون روایی، حدیثی نقل شده كه باعث ایجاد ابهام و تردید در رؤیت امام زمان علیه السلام در دوران غیبت كبری شده است، از اینرو در این نوشتار برآنیم تا پس از نقل حدیث، به بررسی اجمالی موضوع بپردازیم.

طبرسی در احتجاج به صورت مرسل نقل می‌كند كه توقیعی از ناحیه مقدسه برای «ابی الحسن سمری.» آخرین نائب خاص امام زمان علیه السلام به این صورت نوشته شد: «یا علی بن محمد السمری اسمع اعظم الله اجر اخوانك فیك فانك میت ما بینك و ما بین ستة ایام فاجمع امرك ولاتوص الی احد یقوم مقامك بعد وفاتك؛‌ای علی بن محمد سمری! بشنو، خداوند اجر برادرانت را درباره تو بزرگ گرداند، همانا تو در فاصله شش روز دیگر خواهی مرد؛ پس كارهایت را جمع كن و به احدی وصیت نكن تا بعد از وفاتت جانشین تو گردد. (به این معنی كه نائب دیگری برای امام زمان علیه السلام معرفی نكن) ..»

«فقد وقعت الغیبة التامة فلاظهور الا بعد اذن الله تعالی ذكره و ذلك بعد الامد و قسوة القلوب و امتلاء الارض جورا؛ همانا غیبت كبری محقق شد؛ پس ظهوری نیست مگر پس از اجازه خداوند عزوجل و این بعد از مدت طولانی و سختی [و تیرگی] دلها و پر شدن زمین از ظلم است..»

«و سیاتی من شیعتی من یدعی المشاهدة الا فمن ادعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو كذب مفتر؛ و بزودی از شیعیان من كسانی مشاهده مرا ادعا خواهند كرد، آگاه باش كه هر كسی پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی دعوی مشاهده كند، دروغگو و افترا زننده است..» (5)

روشن است كه این روایت در صدد بیان این نكته است كه هر كسی ادعای رؤیت امام زمان علیه السلام را نمود باید تكذیب شود، ولی از طرفی در متون روایی و تاریخی و غیره وقایعی مربوط به دیدار با امام عصر علیه السلام نقل شده كه عده‌ای از ناقلین، بزرگانی هستند كه احتمال كذب در مورد آنها راه ندارد. از اینرو عده‌ای از دانشمندان اسلامی به بررسی سندی و دلالتی این روایت پرداخته و مواردی را یادآور شده اند كه در ادامه به قسمتهایی از آنها اشاره می‌كنیم:

الف) یك روایت زمانی می‌تواند حجیت داشته باشد و كاشف از واقع باشد كه از نظر سند كامل باشد، یعنی سلسله افرادی كه این كلام را به معصوم علیه السلام نسبت می‌دهند مشخص، ثقه و مورد اطمینان باشند تا كلام و نقلشان گواهی دهد كه این مطالب از معصوم صادر شده است. چنان كه گفته شد این روایت «مرسل.» است؛ یعنی عده‌ای از راویان آن مشخص نیستند و معلوم نیست كه آیا افرادی مورد وثوق بوده اند یا خیر؟ پس نمی‌توان با اتكاء به این روایت مرسل، آن همه وقایع تاریخی معتبر را نادیده گرفت؛ وقایعی كه افراد معتبری چون شیخ طوسی، علامه مجلسی، شیخ صدوق و دیگران نقل كرده اند. (6)

ب) این روایت - در صورتی كه صحیح و معتبر باشد - در صدد نفی مشاهده امام علیه السلام نیست، بلكه چون دوران غیبت صغری با مرگ علی بن محمد سمری به پایان می‌رسید، امام علیه السلام با این توقیع پایان غیبت صغری و آغاز غیبت كبری را اعلام فرمودند و از آنجا كه ویژگی خاص غیبت كبری نبودن نواب خاص برای ایشان است، از اینرو امام علیه السلام این امر را كه كسی ادعای رؤیت ایشان را به عنوان یكی از نواب آن حضرت بنماید منتفی اعلام فرمودند و مدعی چنین امری را كاذب خواندند. (7)

ج) این روایت ناظر به مكان و محل زندگی امام است، یعنی محل زندگی امام مخفی است و هیچ كس نمی‌تواند از محل زندگی آن حضرت علیه السلام مطلع شود و ایشان را ملاقات كند، ولی ملاقات و مشاهده ایشان به طرقی كه برای اولیاء اتفاق می‌افتد هیچ گاه مورد انكار واقع نشده است كه در مكانهای گوناگون از قبیل مسجد سهله، عرفات و... ایشان را ملاقات كرده اند. (8)

ایمان به غیب

مشاهده جمال نورانی امام زمان علیه السلام كرامتی است كه فقط اوحدی از انسانهای پاك و صالح را شایستگی رسیدن به آن مقام بلند است؛ چرا كه راه یافتن و مفتخر شدن به چنین كرامت و فیضی رنجها و سختیها و ریاضتهای نفسانی زیادی را می‌طلبد كه انجام و تحمل آن بر همگان میسر نیست. اما ممكن است این سؤال در ذهن بوجود آید كه آیا ممكن نبود همگان توفیق دیدار این گل خوشبوی بوستان امامت را پیدا می‌كردند و با خیالی آسوده راه ایمان و تقوا را در پیش می‌گرفتند و در برخی اوقات به ورطه شك و ابهام و تردید نمی‌افتادند؟ آیا تحمل سختی و غم فراق امام و پیشوایشان، آثار و بركاتی برای آنها به دنبال دارد؟

در پاسخ باید بیان شود كه اگر چه ایمان به امور محسوس بسی راحت‌تر و آسان‌تر است، ولی ایمان به امام عصر علیه السلام كه در غیبت كبری به سر می‌برند و عامه مردم از دیدار ایشان محروم هستند دارای ارزش زیادی است، به حدی كه در روایات اسلامی از مصادیق ایمان به غیب شمرده شده است. در روایتی عیسی بن ابی القاسم نقل می‌كند كه از امام صادق علیه السلام در مورد این آیه سؤال كردم «الم ذلك الكتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یؤمنون بالغیب.» (9) ؛ «الم. این كتاب با عظمتی است كه شك در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزگاران است. [پرهیزگاران] آنها هستند كه به غیب ایمان می‌آورند..» امام علیه السلام فرمودند: «المتقون شیعة علی علیه السلام و الغیب فهو الحجة الغائب و شاهد ذلك قول الله عز وجل: و یقولون لولا انزل علیه آیة من ربه فقل انما الغیب لله فانتظروا انی معكم من المنتظرین؛ (10) متقین شیعیان علی علیه السلام هستند و منظور از غیب، حجت غائب [امام عصر علیه السلام] است و شاهد این گفتار قول خداوند عزوجل است [كه می‌فرماید] : و می‌گویند: چرا معجزه‌ای از طرف پروردگارش بر او نازل نمی‌شود؟ بگو غیب برای خدا است، شما در انتظار باشید من هم با شما در انتظارم..» (11)

روشن است كه ایمان به امام عصر علیه السلام و پیروی از ایشان زمانی ارزش بیشتری پیدا می‌كند كه انسان علی رغم مشاهده نكردن ایشان، با توجه به وعده‌های الهی كه در آیات الهی و روایات اسلامی مشهود است، خویشتن را در زمره یاران و منتظران واقعی آن امام همام قرار دهد.

در روایتی ابی بصیر از امام باقر علیه السلام نقل می‌كند كه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روزی كه عده‌ای از اصحاب نزد ایشان بودند دو بار فرمودند: «اللهم لقنی اخوانی؛ خداوندا برادران مرا به من برسان..» اصحاب عرض كردند:‌ای رسول خدا! مگر ما برادران شما نیستیم؟ حضرت فرمودند: «انكم اصحابی، و اخوانی قوم فی آخر الزمان آمنوا و لم یرونی؛ شما اصحاب من هستید و برادران من مردمی در آخر الزمان هستند كه ایمان می‌آورند با اینكه مرا ندیده اند..» و در پایان فرمودند: «لاحدهم اشد بقیة علی دینه من خرط القتاد فی اللیلة الظلماء او كالقابض علی جمر الغضا. اولئك مصابیح الدجی ینجیهم الله من كل فتنة غبراء مظلمة؛ هر یكی از آنها در پایداری بر دین خود از صاف كردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلمانی شدیدتر [و مقاوم تر] است، و یا مانند كسی است كه پاره‌ای از آتش چوب درخت «غضا» را در دست نگاه دارد. آنها چراغهای شب تار می‌باشند، خداوند آنان را از هر فتنه تیره و تاری نجات می‌دهد..» (12)

با توجه به مطالب بیان شده، در ادامه بر آنیم تا به مواردی چند از هزاران واقعه‌ای اشاره كنیم كه انسانهای پاك و مخلص توانسته اند به محضر آن منجی جهانی شرفیاب شوند و خود را از آب زلال چشمه سار امامت سیراب گردانند و وجود خود را از اشعه‌های نورانی آن خورشید تابناك منور سازند و روح و روان خویش را از عطر خوشبوی بوستان ولایت معطر كنند.

1. حل مشكلات علمی

علامه مجلسی نقل می‌كند كه جماعتی از علماء از «سید میر علام.» برای من حكایت كرده اند كه ایشان خود نقل كردند: در یكی از شبها در صحن مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام بودم، قسمت عمده‌ای از شب گذشته بود و من مشغول قدم زدن بودم، دیدم كه شخصی از مقابل من به طرف حرم منور امیرالمؤمنین می‌رود، وقتی نزدیك رفتم دیدم استاد بزرگوارم مولانا احمد اردبیلی (13) - قدس الله روحه - است. من خودم را از وی پنهان كردم تا اینكه به طرف درب حرم آمد، در بسته بود، به مجرد رسیدن او درب باز شد و او داخل حرم گردید، شنیدم كه سخن می‌گوید مثل اینكه با كسی در گوشی حرف می‌زند.

بعد از آن از حرم بیرون آمد و درب بسته شد، من هم از پشت سر به دنبال او رفتم تا از شهر نجف خارج شد و به سمت كوفه رفت، من دنبال او بودم ولی او مرا نمی‌دید تا اینكه داخل مسجد كوفه شد و به سمت محرابی كه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در آنجا شهید شد رفت و مدتی در آنجا ایستاد، پس برگشت و از مسجد بیرون آمد و آهنگ نجف كرد.

من همچنان پشت سر او بودم تا اینكه نزدیك مسجد حنانه رسیدم، در آنجا سرفه‌ام گرفت به طوری كه نتوانستم خودداری كنم، وقتی صدای سرفه مرا شنید برگشت، نگاهی به من كرد و پرسید تو میر علام هستی؟ گفتم: آری. گفت: اینجا چه می‌كنی؟ گفتم: از موقعی كه شما وارد صحن مطهر شدید تاكنون همه جا با شما بودم، شما را به صاحب این قبر مطهر قسم می‌دهم آنچه امشب بر شما گذشت از اول تا آخر به من اطلاع دهید. گفت: می‌گویم ولی به این شرط كه تا من زنده‌ام به كسی نگویی. وقتی به وی اطمینان دادم فرمود: در پاره‌ای از مسائل علمی فكر می‌كردم و حل آن برایم مشكل بود، به دلم افتاد كه خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بروم و حل مشكل را از آن حضرت بخواهم. موقعی كه به درب حرم رسیدم چنان كه دیدی درب به رویم گشوده شد و داخل حرم رفتم و از خداوند مسئلت نمودم كه مولایم جواب سؤالم را بدهد، ناگهان صدایی از قبر منور شنیدم كه فرمود: برو به مسجد كوفه و از قائم ما سؤال كن؛ زیرا او امام زمان تو است. من هم پهلوی محراب مسجد كوفه آمدم و آن حضرت را آنجا دیدم، مسئله خود را پرسیدم و حضرت جواب آن را مرحمت فرمود و اینك به منزل بر می‌گردم. (14)

2. طی الارض

مرحوم مجلسی از پدرش (مجلسی اول) نقل می‌كند كه: مرد شریف و نیكوكاری در زمان ما بود كه او را «امیر اسحاق استرآبادی.» می‌گفتند. وی چهل مرتبه پیاده به حج بیت الله رفته بود و در میان مردم مشهور بود كه طی الارض دارد. او در یكی از سالها به اصفهان آمد، من نزد وی رفتم و آنچه درباره او شهرت داشت از خودش جویا شدم. او گفت: در یكی از سالها با كاروان حج به زیارت خانه خدا می‌رفتم، وقتی به محلی رسیدیم كه تا مكه هفت یا نه منزل راه بود، به عللی از كاروان بازماندم چندان كه كاروان از نظرم ناپدید گشت و راه را گم كردم، در نتیجه سرگردان شدم و تشنگی بر من غلبه كرد به طوری كه از زندگی خود ناامید شدم، در آن هنگام صدا زدم یا صالح، یا ابا صالح! راه را به من نشان بده رحمت خدا بر تو باد، ناگاه شخصی از دور به نظرم رسید، چون با دقت نگاه كردم به اندك مدتی نزد من آمد، دیدم جوانی خوش سیما، پاكیزه لباس و گندم گون است كه به هیئت مردمان شریف بر شتری سوار شده و مشك آبی هم با خود دارد، من به وی سلام نمودم و او هم جواب سلام مرا داد و پرسید: تشنه هستی؟ گفتم: آری. او مشك آب را به من داد و من آب نوشیدم. آنگاه گفت: می‌خواهی به كاروان برسی؟ گفتم: آری. او مرا پشت سر خود سوار كرد و به طرف مكه رهسپار گردید، من عادت داشتم هر روز حرز یمانی می‌خواندم، پس شروع به خواندن آن كردم، آن جوان در بعضی جاهای آن می‌گفت: این طور بخوان! چیزی نگذشت كه به من گفت: اینجا را می‌شناسی؟ وقتی نگاه كردم دیدم در ابطح (محلی در بیرون مكه) هستم، گفت: پیاده شو، وقتی پیاده شدم او برگشت و از نظرم ناپدید شد، در آن موقع متوجه گردیدم كه امام زمان علیه السلام بود، از گذشته پشیمان شدم و بر مفارقت و نشناختن وی تاسف خوردم. بعد از هفت روز كاروان آمد، چون آنها از زنده بودن من مایوس بودند وقتی مرا در مكه دیدند مشهور شدم كه «طی الارض.» دارم.

پدرم فرمود: من هم حرز یمانی را نزد وی خواندم و آن را تصحیح نمودم و برای قرائت آن از وی اجازه گرفتم. (15)

3. شفا و رستگاری

از مرحوم «شمس الدین.» فرزند «اسماعیل هرقلی.» (16) حكایت شده كه: پدرش در جوانی دچار بیماری و زخم شدید و عفونی در پای چپ خود شد به حدی كه او را سخت در فشار قرار داده و زندگی‌اش را به خطر افكنده بود. این زخم چركین بویژه در فصل بهار شكافته می‌شد و خون و چرك از آن جریان می‌یافت. او از شدت ناراحتی از روستای خود حركت كرد و به سوی «حله.» آمد و نزد سید گرانقدر رضی الدین «علی بن طاووس.» رفت. سید پزشكان شهر را برای معاینه او دعوت كرد؛ ولی پزشكان اظهار عجز كردند. او به همراه «سید» به بغداد آمد و در آنجا به پزشكان ماهر و حاذق مراجعه نمود و آنان پس از معاینه همان نظر پزشكان حله را داشتند. پس از آن بیمار با ناامیدی به شهر مقدس سامرا رفت تا به امام زمان علیه السلام توسل جوید. پس از چند روز اقامت در سامرا به طرف نهر «دجله.» رفت و پای خویش را - كه به دلیل جریان خون و چرك آلوده بود - شستشو داد و لباس تمیز و جدیدی به تن كرد و بازگشت. در میانه راه به چهار سوار برخورد كرد كه یكی از آنان لباس ویژه بزرگان و علمای دینی را بر تن كرده بود. همه پیاده شدند و سه نفر از آن گروه در دو سوی راه ایستادند و به بیمار سلام كردند و آن شخصیت پر شكوه كه گویی سالار آنان بود به طرف بیمار آمد و گفت: «انت غدا تروح الی اهلك؛ تو فردا به سوی خاندان و اهل خود باز می‌گردی..» پس فرمود: جلو بیا تا زخم پایت را ببینم، اسماعیل پیش رفت و آن شخص بزرگوار دست خود را بر پای او كشید و آنگاه بر مركب خویش سوار شد. یكی از آنان گفت: «افلحت یا اسماعیل؛‌ای اسماعیل شفا یافتی و رستگار شدی..»

اسماعیل از اینكه آنان او را به نام و نشان می‌شناختند شگفت زده شد. یكی از سواران گفت: ایشان را نشناختی؟ امام عصر علیه السلام است. در این هنگام اسماعیل از غفلت بیدار شد و به سرعت خود را به آن شهسوار شفا بخش رسانید و پای او را كه در ركاب بود در آغوش كشید و بوسه باران ساخت و در نهایت «اسماعیل.» به دستور امام علیه السلام و اصرار همراهان از امام علیه السلام جدا شد و امام علیه السلام و یارانش او را تنها گذاشتند. بعد از آن «اسماعیل.» به مرقد منور امام هادی و عسكری علیهما السلام رسید و مردم پس از اینكه متوجه سلامتی او شدند به سوی او هجوم بردند و پیراهنش را به عنوان تبرك پاره پاره كردند. پس از یك روز «اسماعیل هرقلی.» به سمت بغداد حركت كرد، وقتی به بغداد رسید انبوه مردم كه از ماجرای شفای او آگاهی یافته بودند گرد او را گرفتند و پیراهنش را به منظور تبرك ذره ذره كردند و بردند. «سید بن طاووس.» و گروه دیگری كه همراه او بودند به استقبال «اسماعیل هرقلی.» آمدند و مردم را پراكنده ساختند. هنگامی كه «سید» او را دید فرمود: اسماعیل آیا تو شفا یافته ای؟ پاسخ داد: آری. سید گرانقدر از مركب پیاده شد و پای اسماعیل را مشاهده كرد، اما اثری از زخم نیافت و از شوق بیهوش شد. (17)

4. مصونیت از اشتباه

آقا سیدعلی صاحب ریاض از خط علامه حلی در حاشیه یكی از كتابهایش نقل می‌كند كه: علامه در شبی از شبهای جمعه تنها به زیارت قبر مولای خود جناب ابی عبدالله الحسین علیه السلام می‌رفت و بر حماری سوار بود و تازیانه‌ای برای راندن حیوان در دست داشت. از روی اتفاق در اثنای راه شخصی پیاده بر او وارد شد و به همراهی او در آمد و در طول مسیر فتح باب مسئله و مكالمه نمود. علامه دانست كه او مردی است عالم و خبیر و لذا در مقام سؤال از برخی مشكلات علمی بر آمد و دید او حلال مشكلات است. علامه فهمید كه وحید و یگانه عصر است، زیرا كسی چون خود ندیده بود و خودش هم در این مسائل متحیر مانده بود. تا آنكه در اثنای راه بحثی به میان آمد كه آن شخص بر خلاف علامه فتوی داد، علامه انكار كرد و گفت: این فتوی بر خلاف اصل و قاعده است و دلیل و خبری كه وارد بر اصل و مخصص قاعده گردد نداریم. آن مرد گفت: دلیل این حكم حدیثی است كه شیخ طوسی - علیه الرحمة - در كتاب تهذیب خود نوشته است. علامه گفت: چنین حدیثی در تهذیب ندیده‌ام كه شیخ طوسی یا دیگران نقل كرده باشند. آن شخص گفت: آن نسخه از كتاب تهذیب را كه در اختیار داری فلان مقدار ورق بزن، در فلان صفحه و فلان سطر آن را خواهی دید. وقتی علامه این گونه جواب شنید متحیر گردید كه این شخص كیست كه چنین از غیب سخن می‌گوید. سپس علامه برای استظهار و استخبار از او سؤال نمود - در حالی كه از غایت تفكر و تحیر تازیانه از دستش به زمین افتاد -: آیا مثل این زمان كه غیبت كبری در آن واقع گردیده درك شرف ملاقات صاحب الزمان امكان دارد یا نه؟ آن شخص چون این سخن را شنید به سوی زمین خم شد و تازیانه را برداشت و در دست علامه گذاشت و سپس فرمود: چگونه امكان ندارد و حال آنكه هم اكنون دست او در میان دست تو می‌باشد. علامه به محض اینكه این سخن را شنید از بالای حیوان خود را بر پاهای مبارك آن حضرت انداخت و شروع به بوسیدن كرد و از غایت شوق از هوش رفت و هنگامی كه به هوش آمد كسی را ندید؛ لذا افسرده و ملول گردید و پس از مراجعت به خانه كتاب تهذیب خود را ملاحظه نمود و آن حدیث را در همان موضع كه آن بزرگوار فرموده بود مشاهده نمود و لذا در حاشیه كتاب به خط خود نوشت: این حدیثی است كه مولای من صاحب الامر علیه السلام مرا به آن خبر داد. (18)

  • پاورقــــــــــــــــــــی

 

 

1) الارشاد، شیخ مفید، اعلمی للمطبوعات، ص 346؛ كمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، كتابفروشی اسلامی، ج 2، ص 104.

2) بحارالانوار، مرحوم مجلسی، المطبعة الاسلامیة، ج 51، ص 15.

3) نجم الثاقب، میرزا حسین طبرسی نوری، علمیه اسلامیه، ص 28.

4) اصول كافی، مرحوم كلینی، مطبعة الحیدری، ج 1، ص 337؛ كمال الدین و تمام النعمة، همان ص 11.

5) الاحتجاج، مرحوم طبرسی، منشورات نعمان، ج 2، ص 297؛ كتاب الغیبة، شیخ طوسی، چاپ تبریز، ص 257؛ كمال الدین، همان، ص 193؛ بحارالانوار، همان، ج 51، ص 361.

6) بحار الانوار، همان، ج 53، ص 318.

7) همان، ج 52، ص 151.

8) همان و بحار الانوار، ج 53، ص 324.

9) بقره/1 تا 3.

10) یونس/20.

11) كمال الدین و اتمام النعمة، همان، ص 10؛ بحارالانوار، همان، ج 52، ص 124.

12) بحارالانوار، همان، ج 52، ص 124.

13) ملا احمد اردبیلی نجفی متوفی 993 ه - كه در میان فقهاء وبزرگان به «محقق اردبیلی.» و نزد عموم به «مقدس اردبیلی.» مشهور است - از مشاهیر فقها و محققین ما است. در فقه، اصول، حكمت و كلام استاد مبرز، و در زهد و تقوا یگانه روزگار بوده است. دانشمندان بزرگی چون ملا عبدالله شوشتری، شیخ حسن صاحب معالم، سیدمحمد صاحب مدارك، امیر فیض الله تفرشی و میر علام از شاگردان وی می‌باشند.

14) بحارالانوار، همان، ج 52، ص 176.

15) همان، ج 52، ص 175.

16) «هرقل.» نام روستایی در منطقه «حله.» بود و «حله.» شهری است در عراق كه در 40 كیلومتری كربلا است.

17) كشف الغمة فی معرفة الائمه، علی بن عیسی اربلی (ابن طاووس) ، مكتبة بنی هاشم، ج 3، ص 183؛ بحارالانوار، همان، ج 52، ص 61.

18) قصص العلماء، میرزا محمد تنكابنی، ص 277؛ دار السلام، عراقی میثمی، كتابفروشی اسلامیه، ص 288.

326 دفعه
(0 رای‌ها)