رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن سفارشات خویش برای امت اسلام از دو امانت گرانسنگ و ارزشمند یاد كرده و فرمود: «اِنّی تارِكٌ فیكُمُ الثَّقَلَین كِتابَ اللّه ِ وَعِتْرَتی وَلَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدا عَلَی الْحَوْض؛ (1) من در میان شما دو امانت گرانسنگ میگذارم، كتاب خدا و عترت من و آن دو هیچگاه از هم جدا نخواهند شد تا اینكه در حوض كوثر بر من وارد شوند.»
طبق این گفتار مهم رسول اللّه صلی الله علیه و آله، قرآن و عترت تا روز قیامت با هم بوده و تفكیك ناپذیرند. هر كس بخواهد به دامن قرآن پناه بَرَد، بدون در نظر گرفتن راهنمائیها و هدایتهای اهل بیت علیهم السلام راه به جایی نخواهد بُرد، چرا كه آنان چراغهای هدایت به سوی انوار معنوی قرآن هستند و لطائف و ظرائف و نكتههای ناب قرآن، در نزد آن بزرگان است. در زیارت جامعه میخوانیم: «السَّلامُ عَلی مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّه ِوَمَساكِنِ بَرَكَةِ اللّه ِوَمَعادِنِ حِكْمَةِ اللّه ِوَحَفَظَةِ سِرِّ اللّه ِوحَمَلَةِ كِتابِ اللّه ِ؛ سلام بر آنانكه [دلهایشان] محل معرفت خداست و مسكن بركات حق و معدن حكمت پروردگار، آنانكه پاسداران رازهای الهی و حاملان كتاب خدا هستند». ابونواس شاعر در قصیدهای كه برای امام رضا علیه السلام قرائت كرد به این حقیقت اشاره دارد:
مُطَهَّرُونَ نَقیاتٌ ثیابُهُمُ تَجْری الصَّلوةُ عَلَیهمْ اَینَما ذُكِرُوا
«آل پیامبر صلی الله علیه و آله دامنشان از هر گناه و آلودگی پاك و مطهر است و هرگاه نامی از آنان به میان آید، درود و سلام بر آنان فرستاده میشود..»
فَاَنْتُمُ الْمَلاَءُ الاَْعْلی وَعِنْدَكُمُ عِلْمُ الْكِتابِ وَماجاءَتْ بِهِ السُّوَرُ (2)
«شمائید آن ملأ اعلی و نزد شماست علم كتاب و آنچه از سورهها آمده است..»
بر این اساس فهمیدن كلام خدا و راز و رمز آیههای قرآن، بدون رهنمودهای ائمه اطهار علیهم السلام كاری دشوار، بلكه ناممكن است. در این راستا به سراغ رهنمودهای حضرت رضا علیه السلام در زمینه آیات وحیانی كلام خدا رفته، بازتاب انوار درخشان وحی را در سیره و سخن آن حضرت به نظاره مینشینیم.
دلداده آیات وحی
با مروری اجمالی به زندگانی پربركت امام رضا علیه السلام روشن میشود كه قرآن، در سیره و سخن آن گرامی جایگاه ویژهای داشته و امام علیه السلام، زندگی روزمرّه خود را با آیههای وحی آنچنان عجین كرده بود كه نور قرآن، در تمام ابعاد زندگیش پرتو افشانی میكرد. ابراهیم بن عباس یكی از همراهان حضرت رضا علیه السلام در این زمینه میگوید: «وَكانَ كَلامُهُ كُلُّهُ وَجَوابُهُ وتَمَثُّلُهُ اِنْتِزاعاتٍ مِنْ الْقُرآنِ الْمَجید وَكانَ یخْتِمُهُ فی كُلِّ ثَلاثٍ وَكانَ یقُولُ لَوْ اَنّی اَرَدْتُ اَنْ اَخْتِمَهُ فی اَقْرَبَ مِنْ ثَلاثٍ لَخَتَمْتُ وَلكِنّی ما مَرَرْتُ بِآیةٍ قَطُّ اِلاّ فَكَّرْتُ فیها فیای شَی ءٍ اُنْزِلَتْ؛ (3) همه سخنان، پاسخها و مثالهای آن حضرت، برگرفته از قرآن مجید بود. هر سه روز یكبار قرآن را ختم میكرد و میفرمود: اگر بخواهم در كمتر از سه روز هم میتوانم آنرا ختم كنم. امّا هرگز آیهای را تلاوت نمیكنم، مگر اینكه در آن میاندیشم كه در باره چه چیزی نازل شده است..»
حضرت رضا علیه السلام در مورد پیروی از آیات الهی میفرمود: «قرآن كلام و سخن خداست، از آن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجویید كه گمراه میشوید..» (4)
برتری عترت در قرآن
مأمون عباسی در مهمترین جلسه علمی كه با حضور اندیشمندان و برجستگان ادیان و ملل و مذاهب مختلف در دربار حكومتی خویش ترتیب داده بود، از امام رضا علیه السلام پرسید: آیا خداوند متعال عترت را بر سایر مردم برتری داده است؟ امام با اشاره به آیاتی از قرآن، چنین فرمود: خداوند عزوجل فضیلت و برتری عترت رسول اللّه صلی الله علیه و آله را بر سایر مردم در كتاب محكم خویش، به طور واضح بیان كرده است. مأمون پرسید: این فضائل در كجای قرآن است؟ امام رضا صلی الله علیه و آله ضمن تلاوت آیات متعددی از قرآن و بیان دلالت صریح و روشن آن آیات بر برتری اهل بیت علیهم السلام و توضیحات لازم در آن موارد، این آیه را قرائت كرد: «اِنَّ اللّه ومَلائِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبی یا اَیها الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیما»؛ (5) «خداوند و فرشتگان او بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات میفرستند و شما همای اهل ایمان! بر او صلوات بفرستید و تسلیم فرمان او شوید». آنگاه امام علیه السلام در توضیح سخن خود فرمود: مسلمانان بعد از شنیدن این آیه، به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند: یا رسول اللّه! ما معنی تسلیم را فهمیدیم كه باید تسلیم فرمان شما باشیم، امّا چه گونه صلوات بگوئیم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: میگوئید: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ كَما صَلَّیتَ عَلی اِبْراهیمَ وَآلِ اِبْراهیم اِنَّكَ حَمیدٌ مَجیدٌ؛ بر این اساس، خداوند متعال آل محمد صلی الله علیه و آله را در كنار پیامبر قرار داده است.
حضرت بعد از بیان این سخن، از حاضرین جلسه سؤال كرد كه آیا در این سخن خلافی هست؟ گفتند: نه. در این هنگام مأمون گفت: این سخن اجماعی است و هیچ اختلافی در میان امت اسلام در این زمینه وجود ندارد. امّا از شما تقاضا میكنم در مورد برتری آل محمد صلی الله علیه و آله سخنی صریحتر و شفافتر از این، از كلام خداوند بفرمائید! پیشوای هشتم علیه السلام فرمود: به نظر شما در این آیه شریفه: «یسآ وَالْقُرانِ الْحَكیمِ اِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلین عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (6) ؛ «یس! قسم به قرآن حكیم كه تو قطعا از رسولان خداوند هستی و بر راهی مستقیم قرار داری» مقصود از یسآ چیست؟ علمای مجلس گفتند: معنی یس، محمد صلی الله علیه و آله است و كسی در آن شك ندارد. امام رضا علیه السلام فرمود: در این آیه شریفه، خداوند متعال بر محمد و آل محمد فضیلتی عنایت كرده است كه كسی نمیتواند حقیقت آن را ادراك كند، مگر از راه تعقّل و تفكر. چرا كه خداوند در كتاب مقدس خویش، به غیر از انبیاء علیهم السلام بر هیچ كس سلام نفرستاده و فرمود: «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمین!» (7) ؛ «سلام بر نوح در میان جهانیان.» و فرمود: «سَلامٌ عَلی اِبْراهیم»؛ (8) «سلام بر ابراهیم باد.» و فرمود: «سَلامٌ عَلی مُوسی وَهاروُن»؛ (9) «سلام بر موسی و هارون» و در هیچ جای قرآن نفرموده است: «سلام علی آل نوح و سلام علی آل ابراهیم و سلام علی آل موسی و هارون»؛ فقط فرمود: «سَلامٌ عَلی آلِ یاسین» (10) ؛ «یعنی آل محمد صلی الله علیه و آله.» مأمون با شنیدن این تفسیر دلنشین و ارتباط آیات با بیان عالی حضرت رضا علیه السلام، رو به حاضرین جلسه كرده و گفت: اكنون فهمیدم كه شرح این آیات و بیان آنها در نزد معدن نبوت و اهل بیت عصمت علیهم السلام میباشد.
حضرت در آن جلسه و در ادامه سخنان خویش به آیهای دیگر استناد كرده و برتری عترت پیامبر صلی الله علیه و آله را بر دیگران اثبات كرد. امام آیه «فَسْأَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُم لاتَعْلَمُونَ»؛ (11) «اگر نمیدانید از اهل ذكر [آگاهان [بپرسید..» را قرائت كرده و فرمود: ما اهل ذكر هستیم، اگر نمیدانید از ما خانواده (اهل بیت علیهم السلام) بپرسید. برخی از اندیشمندان گفتند: به نظر ما مقصود خداوند از اهل ذكر علمای یهود و نصاری هستند كه به برخی از مسائل آگاهی دارند. امام هشتم فرمود: سبحان اللّه! اگر ما پرسیدیم و آنها هم به دین خود دعوت كردند و گفتند: دین ما بهتر از دین اسلام است، آیا چنین كاری بر ما جایز است؟!
مأمون گفت:ای اباالحسن! آیا ممكن است این سخن را بیشتر شرح دهید تا خلاف ادّعای اینها ثابت شود. حضرت فرمود: بلی، «ذكر» رسول اللّه است و ما نیز اهل [و خانواده [آن حضرت هستیم. این معنا در كتاب خداوند بیان شده است، آنجا كه میفرماید: «فَاتَّقُوا اللّه َ یااوُلی الالْبابِ الَّذینَ آمَنُوا قَدْ اَنْزَلَ اللّه ُ اِلَیكُمْ ذِكْرا رَسُولاً یتْلُوا عَلَیكُمْ آیاتِ اللّه ِ مُبَیناتٍ»؛ (12) «تقوای الهی پیشه كنیدای خرد مندانی كه ایمان آورده اید! زیرا خداوند ذكر را بر شما فرستاد؛ رسولی كه آیات روشن خدا را بر شما تلاوت میكند.» پس ذكر، رسول اللّه است و ما هم اهل ذكر هستیم. (13)
ولایتعهدی چرا؟
شخصی به امام رضا علیه السلام اعتراض كرد كه شما چرا ولایتعهدی را پذیرفته و در دستگاه طاغوتی مأمون وارد شدید؟ در حالی كه شما اهل بیت، انسانهای پاك و مطهر و از ستمگران بیزار هستید! امام رضا علیه السلام فرمود: آیا شأن پیامبر بالاتر است یا شأن جانشین پیامبر؟ گفت: شأن پیامبر. امام دوباره از شخص معترض سؤال كرد: یك پادشاه مشرك بدتر است یا یك پادشاه مسلمان فاسق؟ گفت: پادشاه مشرك. فرمود: آیا جرم كسی كه همكاری با دستگاه جور را خود درخواست كند بالاتر است یا كسی كه با زور وادار به همكاریاش كنند؟ گفت: آن كسی كه خود درخواست كند. امام رضا علیه السلام بعد از این پاسخها فرمود: یوسف صدّیق پیامبر بود و عزیز مصر كافر مشرك.
حضرت یوسف خود تقاضا كرد كه با حكومت كفر همكاری كند، قرآن در این زمینه از زبان آن نبی والا مقام میفرماید: «اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الاَْرْضِ اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ»؛ (14) «مرا به سرپرستی خزینههای سرزمین [مصر [بگمار كه پاسداری دانا هستم.» [البته حضرت یوسف با این عمل خود میخواست مقامی را اشغال كند كه از آن بهترین استفاده را بكند.] عزیز مصر كافر بود و مأمون مسلمان فاسق. یوسف علیه السلام پیامبر بود و من وصی پیامبرم. یوسف پیشنهاد همكاری با حكومت داد ولی مرا به این كار مجبور كرده اند. (15)
به این ترتیب حضرت رضا علیه السلام به مرد پرسشگر فهمانید كه من كاری كردهام كه یك پیامبر الهی انجام داده است و آن هم مورد رضایت الهی بود.
شریك در عبادت
حسن بن وشاء میگوید: روزی محضر حضرت رضا علیه السلام شرفیاب شدم. دیدم در مقابل آن جناب آفتابهای هست و میخواهد وضو بگیرد و برای نماز آماده شود. جلو رفته و خواستم، آب بر روی دستان مباركش بریزم. فرمود: صبر كن حسن! عرض كردم! چرا اجازه نمیدهید آب بر دست شما بریزم، آیا مایل نیستید من به ثوابی برسم؟ فرمود: تو ثواب میبری ولی من گناه! پرسیدم: چرا؟ فرمود: مگر این آیه قرآن را نشنیدهای كه میفرماید: «فَمَنْ كانَ یرْجُو لقاء رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلایشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا» (16) ؛ «پس هر كس به لقای پروردگارش امید دارد باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت خدای خود كسی را شریك نكند..» من اكنون میخواهم وضو بگیرم و نماز اقامه كنم، این خود عبادتی است، مایل نیستم كسی در عبادتم شریك شود. (17)
نیرنگ طاغوت
در طول تاریخ، ستمگران زیادی كوشیده اند تا با فرهنگ اهل بیت علیهم السلام مقابله كرده و نور الهی را خاموش كنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهم السلام در سر تا سر گیتی قرار گرفته است و كسی را توان آن نیست كه به مقابله با انوار درخشان هدایت برخاسته و نور آنان را به سوی خاموشی بكشاند، چرا كه: «یریدُونَ اَنْ یطْفِئُوا نُور اللّه ِ بِاَفْواهِهِمْ وَیأْبَی اللّه ُ اِلاّ اَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الكافرون» (18) ؛ «آنان میخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند ولی خدا جز این نمیخواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران نخواهند..»
كرامت زیر یكی از نمونههای الطاف خداوندی بر ائمه اهل بیت علیهم السلام و مصداق بارزی از این حقیقت قرآنی است.
هرثمة بن اعین، معروف به خواجه مراد، از یاران ویژه و شیفتگان حضرت رضا علیه السلام است. او در این مورد میگوید: در دربار مأمون شایع شده بود كه امام رضا علیه السلام از دنیا رفته است. برای آگاهی از صحت و سقم ماجرا به دربار مأمون رفتم و در مورد این خبر، از یكی از خدمتكاران ویژه مأمون كه شخص مورد اعتمادی بود پرس و جو كردم و او برای من چنین توضیح داد: مأمون مرا در آغاز شب به همراه سی نفر از غلامان مورد اعتماد خویش طلبیده و به ما گفت: مرا به شما حاجتی است كه اگر آنرا بر آورید، به هر یك از شما یك همیان پر از طلا و ده ملك مستقل میدهم. و تا زندهام شما از مقربان من خواهید بود. آیا حاضرید حاجت مرا برآورید؟ همه گفتند: اطاعت خلیفه بر ما واجب است! آنگاه دستور داد به هر یك از ما یك شمشیر زهرآلود دادند و گفت: همین ساعت به منزل علی بن موسی الرضا علیه السلام میروید و دور او را میگیرید و با این شمشیرها او را قطعه قطعه میكنید و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط میكنید و این دستور را پنهان كنید و به هیچ كس نگویید. ما طبق دستور به طور ناگهانی به منزل حضرت رضا علیه السلام رفتیم، آن حضرت در رختخواب به پهلو خوابیده بود و كلماتی را زمزمه میكرد كه ما نفهمیدیم. دورش را گرفتیم، به او حمله كرده و بدنش را قطعه قطعه كرده و خون شمشیرهای خود را با رختخواب آن جناب پاك كرده و سپس به منزل مأمون بازگشتیم و خبر كشتن امام را به او دادیم. مأمون از ما تشكر كرد و به ما اجازه مرخصی داد.
چون صبح زود نزد مأمون رفتیم، دیدم لباس سیاه عزا در بر كرده و با سر و پای برهنه قصد دارد از منزل بیرون آمده و به عزاداری بپردازد. من جلو در با او همراه شدم. وقتی كه نزدیك حجره امام رضا علیه السلام رسیدیم، صدای آن حضرت به گوش ما رسید، مأمون لرزان و مضطرب شد و به من گفت: زود به حجره داخل شو و خبری برایم بیاور! وارد حجره شدم، با كمال شگفتی دیدم آن حضرت در كمال سلامتی، مشغول عبادت است. به من رو كرده و فرمود:ای صبیح! «یریدُونَ لِیطْفِئُوا نُورَاللّه ِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّه ُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الكافِرُونَ» (19) «آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولی خدا جز این نمیخواهد كه نور خود را كامل كند هر چند كافران را خوش نیاید..» سپس فرمود: «سوگند به خدا نیرنگ آنها به ما ضرر نمیرساند تا وقتی كه اجل فرا رسد..»
هنگامی كه به سوی مأمون بازگشتم و خبر سلامتی امام را به او اطلاع دادم، صورتش تیره و تار شده و با كمال ناراحتی و شرمندگی لباس عزا را از تن بیرون آورد. هرثمه میگوید: بعد از شنیدن این خبر، خداوند را بسیار شكر كرده و به حضور امام علیه السلام رفتم. حضرت فرمود: این راز را به هیچ كس مگو؛ مگر به كسی كه قلبش سرشار از ایمان و ولایت ما اهل بیت باشد. آنگاه فرمود: هرثمه! به خدا سوگند، خدعهها و نقشههای آنان تا خدا نخواهد هیچ آسیب و گزندی به ما نمیرساند. (20)
بس تجربه كردیم در این دیر مكافات با آل علی هر كه درافتاد برافتاد
هشدار به متولیان بیت المال
حضرت رضا علیه السلام گاهی برای دفاع از سخنان حق، از آیات قرآن دلیل میآورد و به این وسیله حقانیت موضع گیریهای خود را به اثبات میرسانید.
شیخ صدوق مینویسد: مأمون در خراسان روزهای دوشنبه و پنج شنبه ملاقات عمومی داشت، در یكی از این ملاقاتها ـ كه حضرت رضا علیه السلام نیز حضور داشت ـ مردی صوفی را به اتهام دزدی دستگیر كرده و به مجلس او آوردند. مأمون به چهره وی نظری انداخته و با دیدن آثار عبادت در پیشانیاش، با عصبانیت فریاد زد: چه كار زشتی انجام دادهای، با این سیمای به ظاهر معنوی كه داری! آیا تو دزدی كرده ای؟!
متهم گفت: من از روی ناچاری و اضطرار به این كار دست زدهام و اختیاری نبوده است، زیرا تو حق مرا از خمس و غنیمت ندادهای و فقر و فلاكت مرا به دزدی كشانده است. مأمون گفت: تو چه حقی در خمس داری؟ متهم گفت: خداوند متعال خمس را به شش سهم تقسیم كرده و به شش گروه اختصاص داده است و فرموده: «وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی ءٍ فَاِنَّ للّه ِخُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی واَلْیتامی وَالْمَساكینِ وابْنِ السَّبیلِ» (21) «بدانید هر چه از غنیمت بدست آوردید، خمس آن برای خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و نزدیكان آن حضرت و یتیمان و مسكینان و واماندگان در راه است». همچنین در سوره حشر «فَی ء» را به 6 قسمت تقسیم كرده و فرمود: «ما اَفاءَ اللّه ُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَللّه ِِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی وَالْیتامی وَالمَساكینِ وابن السَّبیلِ كَی لایكُونَ دَوْلَةً بَینَ الاَْغْنِیاءِ مِنْكُمْ» (22) ؛ «آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش باز گرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم] در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد..»
ای مأمون! یكی از مستحقین خمس و غنیمت، ابن سبیل و درمانده در راه است و من از آنهایم. مستمندی هستم كه راه به جائی ندارم و دستم از همه جا كوتاه است و ضمنا از قاریان و حافظان قرآن هم هستم. مأمون چهره در هم كشیده و گفت: به خیال تو، من با این یاوه سرائیها حدّی از حدود الهی را ترك كنم و حدّ سرقت را جاری نسازم؟!
مرد متهم پاسخ داد: اول اجرای حدود الهی را از خودت شروع كن و اول خودت را پاك كن بعد دیگری را....
می زنی خود، پشت پا بر راستی راستی از دیگران میخواستی؟
حد به گردن داری و حد میزنی؟ گر یكی باید زدن صد میزنی؟
مأمون با شنیدن این كلمات افشاگرانه كه با گستاخی تمام ادا میشد، رو به حضرت رضا علیه السلام كرده و گفت: این مرد چه میگوید؟ امام رضا علیه السلام فرمود: او میگوید قبل از من دزدی شده و من هم دزدی كردهام.
خلیفه شدیدا ناراحت شد و متهم را تهدید كرد كه: بخدا قسم دست تو را قطع خواهم كرد. متهم بی واهمه اظهار داشت: تو دست مرا قطع میكنی، با اینكه بنده و غلام حلقه بگوش منی؟! مأمون گفت: وای بر تو! من از كجا عبد و بنده تو هستم؟ مرد پاسخ داد: از آن جائی كه مادر تو كنیز بوده و پدرت او را با پول مسلمانان خریده است. تو بنده تمام مسلمانان در شرق و غرب عالم هستی! مگر اینكه تو را آزاد كنند و اگر همه مسلمانان تو را آزاد كنند من یكی نسبت به سهم خود، تو را آزاد نكردهام. با این همه، تو پول خمس را میبلعی و حق آل رسول صلی الله علیه و آله و من و امثال مرا نمیدهی؟! گذشته از اینها شخص ناپاك هرگز نمیتواند مانند خودش را پاك كند.
ذات نایافته از هستی، بخش كی تواند كه شود هستی بخش
ای مأمون! انسانهای پاك میتوانند حدود الهی را جاری كنند، كسی كه در گردن او حدّ باشد چگونه میتواند حد الهی را اجرا كند، مگر اینكه اول بر خود او حد اجرا شود. مگر این آیه را نشنیدهای كه «اَتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ وَاَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ» (23) ؛ «آیا مردم را به نیكی دعوت میكنید امّا خودتان را فراموش كرده اید با اینكه شما كتاب خدا را میخوانید؟ آیا نمیاندیشید؟»
مأمون دوباره متوجه حضرت رضا علیه السلام شده و گفت: یا اباالحسن! درباره این شخص چه میفرمائید؟! امام فرمود: خداوند متعال به حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: «فَللّه ِِ الْحُجَّةُ الْبالِغَهُ» (24) ؛ «دلیل رسا و قاطع برای خداست..» دلیلی كه برای هیچكس بهانهای باقی نمیگذارد. چنان دلیلی كه جاهل با تمام نادانیاش آنرا متوجه میشود، همان طوری كه دانا به وسیله علم خویش آن دلیل را درك میكند و دنیا و آخرت به وسیله دلیل و برهان پایدار مانده است. این مرد برای تو استدلال و دلیل اقامه كرد.
مأمون وقتی وضع را چنین دید، با آشفتگی تمام، ملاقات عمومی را تعطیل كرده و دستور آزادی آن مرد را صادر كرده و از اینجا به فكر از میان برداشتن وجود مقدس حضرت رضا علیه السلام افتاد و بالاخره آن حضرت را مسموم كرده و به شهادت رساند. (25)
جلوگیری از تفسیرهای نادرست
امام هشتم علیه السلام در فرصتهای مناسب، از تفسیرهای نادرست قرآن كریم جلوگیری كرده و معنای صحیح آیه را بیان میكرد. در اینجا دو مورد را با هم میخوانیم:
1. حضرت رضا علیه السلام در یكی از جلسات علمی كه در دربار مأمون تشكیل شده بود، حسن بن موسای وشاء ـ از دانشمندان بغدادی كه به نمایندگی از سوی علمای عراق در آن جلسه حضور یافته بود ـ را مورد خطاب قرار داده و به او فرمود: اهل عراق این آیه قرآن را چگونه قرائت میكنند؟! «إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ»؛ (26) [ای نوح] ! او از اهل تو نیست، او عمل غیرصالحی است..» او پاسخ داد: «یابن رسول اللّه! بعضی طبق معمول «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ؛ او فرزند ناصالحی است..» قرائت میكنند، اما بعضی دیگر بر این باورند كه خداوند هرگز پسر پیامبری را مشمول قهر و غضب خود قرار نمیدهد و آیه را «اِنَّهُ عَمَلُ غَیرِ صالِحٍ»؛ «او فرزند آدم بدی است؛ فرزند تو نیست..» قرائت میكنند و میگویند: او در واقع از نسل نوح نبود. خداوند به او گفت:ای نوح او از نسل تو نیست. اگر از نسل تو میبود من به خاطر تو او را نجات میدادم. امام علیه السلام فرمود: ابدا اینطور نیست؛ او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود. چون بدكار شد و امر خدا را عصیان كرد، پیوند معنویاش با نوح بریده شد و به نوح گفته شد: این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمیتواند در ردیف صالحان قرار گیرد. (27)
2. امام هشتم علیه السلام گاهی با دانشمندان علم كلام و اهل حدیث و اندیشمندان اهل سنت به گفتگو مینشست و درباره آیات الهی و صفات ربوبی با آنان به جدال احسن و مناظره منطقی میپرداخت. گزارش یكی از این جلسات را با هم میخوانیم:
ابو قرّه محدث از صفوان بن یحیی یار دیرین امام هشتم علیه السلام درخواست كرد تا جلسه گفتگوئی را با امام رضا علیه السلام ترتیب دهد. ابوقرّه محدث در آن نشست بعد از طرح پرسشهائی در مورد احكام دین و حلال و حرام، سخن را به موضوع توحید كشانیده و از صفات پروردگار سخن گفت؛ وی از امام رضا علیه السلام پرسید: به ما روایت كرده اند كه خداوند هم سخن بودن خود را به حضرت موسی علیه السلام و دیدار خود را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله عطا كرده است! آیا چنین است؟ امام فرمود:ای ابو قرّه! به من بگو، این آیات را چه كسی بر جن و انس ابلاغ كرده است؟! «لا تُدْرِكُهُ الاَْبْصار»؛ «دیدهها او را درك نمیكنند»، «وَلایحیطُونَ بِهِ عِلْما»؛ «دانش مخلوقات به او احاطه نمیكند..» «وَ لَیسَ كَمِثْلِهِ شَی ءٌ»؛ «چیزی مانند او نیست..» آیا به غیر از محمد صلی الله علیه و آله كسی دیگر این آیات را به ما رسانده است؟
ابو قرّه گفت: درست است؛ این آیات را حضرت محمد صلی الله علیه و آله آورده است.
امام فرمود: چگونه ممكن است فردی به سوی تمام مخلوق بیاید و به آنها اعلام كند كه من از طرف خدا آمدهام و مردم را با فرمان خدا به سوی خدا بخواند و این آیات را بر آنان تلاوت كند، سپس همین مرد الهی برخلاف آیات وحیانی كه از سوی خدا آورده است، بگوید: من به چشم خود خدا را دیدم و به او احاطه علمی پیدا كردم و او به شكل انسان است!! آیا شما خجالت نمیكشید؟! زندیقها نتوانستند چنین نسبتی به پیامبر صلی الله علیه و آله بدهند كه محمد صلی الله علیه و آله از جانب خدا چیزی آورد و سپس از راه دیگر، خلاف آن را گفت.
ابو قرّه در پاسخ گفت: خداوند خودش میفرماید: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْری»؛ (28) «و بار دیگر در فرود آمدن او را مشاهده كرد..»
امام علیه السلام در جواب فرمود: در همین سوره آیه دیگری است و آنچه را كه پیامبر صلی الله علیه و آله دیده توضیح میدهد. خداوند در آنجا میفرماید: «ما كَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی»؛ (29) «دل آنچه را دید دروغ نشمرد..» یعنی دل محمد صلی الله علیه و آله آنچه را كه چشمش دید، دروغ ندانست. سپس در همین سوره، خداوند آنچه را كه محمد صلی الله علیه و آله دیده است خبر میدهد و میفرماید: «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْكُبْری»؛ «پیامبر صلی الله علیه و آله از آیات و نشانههای بسیار بزرگ پروردگارش دید..» دیدن آیات خداوند غیر از دیدن خود اوست. و باز هم خداوند میفرماید: «مردم احاطه علمی به خدا پیدا نمیكنند». در صورتی كه اگر دیدگان او را ببینند علمشان به دریافت و شناخت او احاطه پیدا كرده است.
ابو قره گفت: پس روایات را تكذیب میفرمائید؟
حضرت رضا علیه السلام فرمود: بلی! هرگاه روایات مخالف قرآن باشند، آنها را تكذیب میكنم و آنچه مسلمانان به آن اتفاق دارند این است كه احاطه علمی به خدا نمیتوان یافت. چشمها از اداراك او عاجزند و چیزی مانند او نیست. (30)
پی نوشـــــــــــــــــت:
1. عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج1، ص68.
2. عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج2، ص322.
3. كشف الغمه، ج2، ص315.
4. مسندالرضا علیه السلام، ص294.
5. احزاب/56.
6. یس/4 ـ 1.
7. صافات/79.
8. صافات/109.
9. صافات/120.
10. صافات/130.
11. انبیاء/7.
12. طلاق/10 و 11.
13. عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج1، ص493.
14. یوسف/55.
15. عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص137.
16. كهف/110.
17. كافی، ج3، ص69.
18. توبه/32.
19. صف/8.
20. دلائل الامامه، ص361؛ عیون اخبار الرضا، ج1، ص232.
21. انفال/41.
22. حشر/7.
23. بقره/44.
24. انعام/149.
25. علل الشرایع، علت شهادت امام رضا علیه السلام.
26. هود/ 46.
27. بحارالانوار، ج10، ص65؛ داستان راستان، ج2، ص294.
28. النجم/ 13.
29. همان/ 11.
30. اصول كافی، كتاب التوحید، باب فی ابطال الرؤیة، حدیث 2.