سخن اول
حركت مردمى ملت ایران و انقلاب خونین آنان، شاهد وقایع و سرگذشت پر فراز و نشیبى بوده است. مردم صبور ایران در طى این انقلاب عظیم، دردها و رنجهاى فراوانى را متحمل شده و با صبر و بردبارى، حوادث عظیم و مقدسى را آفریدند.
هر روزِ این انقلاب، یادآور حماسهها و دلاوریهاى جوانان این مرز و بوم بوده است. 13 آبان، روزى بزرگ در تاریخ ملت ایران به عنوان نماد و سمبل غیرت و از خودگذشتگى است و با نام «روز ملى مبارزه با استكبار» بر تارك تاریخ كشورمان مىدرخشد.
این روز، یادآور حوادث مهمى است كه در شكلگیرى انقلاب اسلامى و تدوام آن نقش اساسى داشت.
در 13 آبان 1343 ش، مأموران رژیم شاه، حضرت امام خمینىرحمه الله را در قم دستگیر و به دستور آمریكا به تركیه تبعید كردند.
در 13 آبان 1357 ش، دانشآموزان تهرانى در اعتراض به دخالتهاى آمریكا در ایران، راهپیمایى كردند؛ ولى دژخیمان طاغوت، به آنان حمله كردند و آنان را به خاك و خون كشیدند.
و در 13 آبان 1358، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، لانه جاسوسى آمریكا را در تهران تسخیر كردند و جاسوسان آمریكایى را به گروگان گرفتند. مبارزه ضد آمریكایى مردم ایران، با این حركت، ابعاد جدیدترى پیدا كرد. بنابراین، نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، این روز را، روز «ملّى مبارزه با استكبار» نام نهادند.
واژه شناسى استكبار
این لغت از ریشه «ك - ب - ر» و به معناى برترى خواهى، (1) امتناع از پذیرش حق از روى عناد و تكبّر است؛ (2) اما در اصطلاح، این لغت بیشتر به سلطهجویى، استعمار و استثمار معنا مىشود. (3) این واژه با مشتقات آن، 48 بار در قرآن كریم آمده است. 4 مورد آن به استكبار ابلیس و بقیه به استكبار انسان اشاره دارد. ماده «عُتُوّ» و برخى مشتقات آن نیز در قرآن كریم به معناى استكبار است. (4)
در منطق قرآن، بدترین اقسام استكبار، نداشتن تمكین و تواضع در برابر فرمان خداوند و انبیاى الهى است و در آیاتى به این نوع استكبار اشاره مىكند؛ از جمله: «و أَمَّا الَّذینَ كَفَروا أَفَلَمْ تَكُنْ ءایتى تُتْلى عَلَیكُم فَاستَكبَرتُم و كُنتُم قَوماً مُجْرِمینَ»؛ (5) «امّا كسانى كه كافر شدند [به آنها گفته مىشود:] مگر آیات من بر شما خوانده نمىشد و شما استكبار كردید و قوم مجرمى بودید؟!» كه این آیه، بیانكننده نپذیرفتن آیات و دستورات الهى از سوى كافران است.
همچنین در آیه دیگرى مىفرماید: «ولَقَد ءاتَینا موسَى الكِتبَ وقَفَّینا مِن بَعدِهِ بِالرُّسُلِ وءاتَینا عیسَى ابنَ مَریمَ البَینتِ وَ أَیدنهُ بِروحِ القُدُسِ أَفَكُلَّما جاءَكُم رَسولٌ بِما لاتَهوى أَنْفُسُكُمُ استَكبَرتُم فَفَریقاً كَذَّبتُم وفَریقاً تَقْتُلون»؛ (6) «ما به موسى كتاب (تورات) دادیم و بعد از او، پیامبرانى پشت سر هم فرستادیم و به عیسى بن مریم دلایل روشن دادیم و او را به وسیله روح القدس تأیید كردیم. آیا چنین نیست كه هر زمان، پیامبرى، چیزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تكبر كردید (و از ایمان آوردن به او خوددارى نمودید) پس عدهاى را تكذیب كرده، و جمعى را به قتل رساندید؟!»
این آیه، سرپیچى امتها را از بعضى فرمانهاى الهى كه پیامبران از جانب خداوند آوردهاند و مطابق میل آنان نیست و همچنین تكذیب برخى پیامبران و قتل برخى دیگر را به دست مستكبران، بیان مىكند.
استكبار، چون دربردارنده مفاهیم خودبزرگ بینى، فخرفروشى و برترىطلبى است، بهطور كلّى، خُلقى ناپسند و صفتى مذموم است؛ برخلاف استضعاف كه لزوماً بیان كننده وصفى مذموم یا ممدوح در شخص مستضعف نیست. (7)
از آیات قرآنى این گونه به دست مىآید كه استكبار، به زمانهاى بسیار دور باز مىگردد. در واقع، پیشینه این مسئله را باید در آغاز زندگى اجتماعى انسان پى گرفت؛ حتى مىتوان گفت از هنگامى كه بشر بوده، استكبار هم وجود داشته است.
به دیگر سخن، از روزى كه شیطان از اطاعت امر الهى در سجده بر آدم سر پیچید و كبر ورزید، استكبار شكل گرفت (8) و از آن زمان كه سوگند خورد تا بشر را گمراه كند، (9) استكبار، وارد عرصه عمل شد.
بدین سبب حضرت امیرمؤمنانعلیهالسلام در خطبه قاصعه، ابلیس را پیشكسوت و سر سلسله مستكبران معرفى مىكند؛ چرا كه او نخستین فردى بود كه در مخالفت با حق و تسلیم نشدن در برابر كاملتر بودن آدم از او، گام برداشت.
زمینهها و عوامل پدید آمدن استكبار
این حالت، غالباً براى كسانى پیش مىآید كه داراى موقعیت برترى از لحاظ مالى، اجتماعى، سیاسى، علمى و... باشند؛ از اینرو در طول تاریخ، شاهدیم، كه انسانها یا كشورهایى كه به برتریهاى مختلفى مىرسند، غالباً با رفتارهاى مستكبرانه، به چپاول و تحت فرمان قرار دادن انسانها و كشورهاى دیگر روى مىآورند. در قرآن، زمینهها و عوامل متعددى براى گرفتارى در این دام، بیان شده است كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. ثروت و قدرت
در صورتى كه ثروت و قدرت با بىایمانى همراه گردد، زمینه ساز استكبار است. در قرآن درباره ریشه استكبار فرعون چنین آمده است: «وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فىِ قَوْمِهِ قَالَ یاقَوْمِ أَ لَیسَ لىِ مُلْكُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِى مِن تَحْتىِ أَ فَلَا تُبْصِرُون»؛ (10) «و فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: اى قوم من! آیا حكومت مصر از آن من نیست و این نهرها از زیر [كاخ] من جارى نیست؟ آیا مشاهده نمىكنید.»
براساس این آیه، ثروت و قدرت عامل استكبار فرعون گردیده است.
انسان كمظرفیت و فاقد شخصیت، هنگامى كه همه چیز بر وفق مراد او بشود، دچار غرور مىشود و طغیان و سركشى را آغاز مىكند كه نخستین مرحلهاش، مرحله برترىجویى و استكبار بر دیگران است. (11)
همچنین درباره قارون مىفرماید: «إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَیهِمْ»؛ (12) «قارون از قوم موسى بود؛ اما بر آنها ستم و ظلم كرد.» علت این بغى و ظلم آن بود كه ثروت سرشارى به دست آورده بود، و چون ظرفیت كافى و ایمان قوى نداشت، این ثروت فراوان، او را فریب داد و به انحراف و استكبار كشانید. (13)
قرآن در مورد قوم عاد مىفرماید: «فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِى الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ یرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذى خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ كانُوا بِآیاتِنا یجْحَدُونَ»؛ (14) «امّا قوم عاد به ناحق در زمین تكبّر ورزیدند و گفتند: چه كسى از ما نیرومندتر است؟! آیا نمىدانستند خداوندى كه آنان را آفریده است از آنها قوىتر است؟ و [به سبب این پندار] پیوسته آیات ما را انكار مىكردند.»
قوم عاد در جنوب جزیرة العرب زندگى مىكردند. آنان از نظر قدرت جسمانى، تمكن مالى و تمدن مادى كمنظیر بودند و قصرهاى زیبا و قلعههاى محكم مىساختند؛ به ویژه بر مكانهاى مرتفع، بناهایى برپا مىكردند، كه نشانه قدرت و وسیله خودنمایى بود. آنها مردمانى خشن و جنگجو بودند و این قدرت ظاهرى، آنها را سخت مغرور كرده بود؛ چنانكه خود را جمعیتى شكستناپذیر و برتر از همه مىپنداشتند و به همین دلیل در برابر خدا و پیامبرشان هود به طغیان، سركشى، تكذیب و انكار برخاستند. (15)
2. فقر فرهنگى و وابستگى فكرى
گاهى افزون بر استعمارگران، خود مستضعفان نیز در تقویت استكبار نقش دارند و به تبلیغات، دسیسهها و تهاجم فرهنگى مستكبران پاسخ مثبت مىدهند و از آنها پیروى مىكنند: «فَیقولُ الضُّعَفؤُا لِلَّذینَ استَكبَرُوا اِنّا كُنّا لَكُم تَبَعًا... .» (16)؛ «ضعیفان به مستكبران مىگویند: ما پیرو شما بودیم... .»
آیات 31 - 33 سبأ و 21 ابراهیم حاكى از دسیسههاى شبانهروزى مستكبران براى القاى اندیشههاى خود به مستضعفان و تشویق آنان به پیروى از خود و همچنین بیان كننده پیروى مستضعفان از آنان به سبب ضعف فرهنگى است كه در اغلب موارد با ضعف اقتصادى و نظامى نیز توأم است.
استضعافى كه اینگونه ایجاد شده است، دست كمى از استكبار ندارد و چنین مستضعفانى در گمراهى و عذاب اخروى با مستكبران همراه و همگاماند: «... ولَو تَرى إِذِ الظّلِمونَ مَوقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم یرجِعُ بَعضُهُم اِلى بَعض القَولَ یقولُ الَّذینَ استُضعِفوا لِلَّذینَ استَكبَروا لَولا أَنْتُمْ لَكُنّا مُؤمِنین * قالَ الَّذینَ استَكبَروا لِلَّذینَ استُضعِفُوا أَنَحنُ صَدَدنكُم عَنِ الهُدى بَعدَ اِذ جاءَكُم بَل كُنتُم مُجرِمین * وقالَ الَّذینَ استُضعِفوا لِلَّذینَ استَكبَروا بَل مَكرُ الَّیلِ والنَّهارِ اِذ تَأمُرونَنا اَن نَكفُرَ بِاللّهِ ونَجعَلَ لَهُ اَندادًا واَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَاَوُا العَذابَ وجَعَلنَا الاَغللَ فى اَعناقِ الَّذینَ كَفَروا هَل یجزَونَ اِلاّ ما كانوا یعمَلون.» (17)؛ «... و اگر ببینى هنگامى كه این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان [براى حساب و جزا] نگه داشته شدهاند، در حالى كه هر كدام گناه خود را به گردن دیگرى مىاندازد [از وضع آنها تعجب مىكنى] ! مستضعفان به مستكبران مىگویند: اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم. مستكبران به مستضعفان پاسخ مىدهند: آیا ما شما را از هدایت بازداشتیم بعد از آنكه به سراغ شما آمد [و آن را به خوبى دریافتید] ؟! بلكه شما خود مجرم بودید. و مستضعفان به مستكبران مىگویند: وسوسههاى فریبكارانه شما در شب و روز [مایه گمراهى ما شد]، هنگامى كه به ما دستور مىدادید كه به خداوند كافر شویم و همتایانى براى او قرار دهیم. و آنان هنگامى كه عذاب را مىبینند پشیمانى خود را پنهان مىكنند [تا بیشتر رسوا نشوند]. و ما غل و زنجیر در گردن كافران مىنهیم؛ آیا جز آنچه عمل مىكردند به آنها جزا داده مىشود؟!»
در این آیات، مستضعفان در قیامت با خطاب به مستكبران، آنان را سبب بىایمانى خود مىدانند و مىگویند: «شما با دسیسههاى شبانهروزى، ما را به كفر به خداوند وادار كردید.» مستكبران در قالب استفهام انكارى پاسخ مىدهند: «آیا ما راهِ هدایت را بر شما بسته بودیم؟ این چنین نیست؛ بلكه شما خود مجرم و گناهكارید.» همچنین آیات فوق به پشیمانى و عذاب اُخروى مستكبران و مستضعفان، هر دو، اشاره دارد.
3. توهم برترى در آفرینش
اعتقاد به برترى در خلقت نیز از عوامل ایجاد استكبار است. این خصلت شیطانى كه اولینبار، ابلیس، آن را مطرح كرده منشأ بسیارى از فسادها و ظلمهاى بشر شده است كه مىتوان آن را ریشه نژاد پرستیها و برتریهاى كاذب در جامعه دانست؛ چنانكه در قرآن، عامل استكبار شیطان اینگونه بیان مىشود: «قالَ یا إِبلیسُ ما مَنَعَكَ اَن تَسجُدَ لِماخَلَقتُ بِیدَىَّ أَستَكبَرتَام كُنتَ مِنَ العالین * قالَ أَنَا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنى مِن نار وخَلَقتَهُ مِن طین؛ (18) « [خداوند به ابلیس] فرمود: [وقتى كه من به سجده فرمانت دادم،] چه چیز تو را از سجده كردن بر آن چیزى كه من خلق كردم باز داشت؟ آیا استكبار ورزیدى یا از بزرگان بودى. [شیطان] گفت: من از او بهترم، مرا از آتش و او را از گِل آفریدى.»
4. غفلت از قدرت نامحدود الهى
دیگر عامل برترىطلبى را مىتوان غفلت از قدرت برتر الهى دانست؛ چنانكه یكى از عوامل كفر و طغیان در قوم عاد در قرآن، همین عامل است: «فَأَمّا عادٌ فاستَكبَروا فِىالأَرضِ بِغَیرِ الحَقِّ وقالوا مَن أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً أَوَ لَم یرَوا أَنَّ اللّهَ الَّذى خَلَقَهُم هُوَ أَشَدُّ مِنهُم قُوَّةً و كانُوا بِایتِنا یجحَدون»؛ (19) «پس قوم عاد به ناحقّ در زمین، تكبّر ورزیدند و گفتند: «كیست كه از ما قدرتمندتر باشد؟ آیا ندیدند همان خداوندى كه آنان را آفرید، قوىتر از آنهاست؟ و پیوسته به آیات ما كفر مىورزیدند.»
همچنین، قرآن، علت استكبار قارون را غفلت از قدرت خداوند دانسته است: «... أَو لَم یعلَم أَنَّ اللّهَ قَد أَهلَكَ مِن قَبلِهِ مِنَ القُرونِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنهُ قُوَّةً و أَكثَرُ جَمعًا...»؛ (20) «... آیا او نمىدانست كه خداوند، قبل از او از میان نسلها، كسانى را كه از او نیرومندتر و مالاندوزتر بودند، هلاك كرده است؟... .»
راههاى مقابله با استكبار
1. صبر و پایدارى
نخستین اصل اساسى براى مبارزه با مستكبران زورگو، صبر و پایدارى در برابر تهاجمات گسترده آنها و تحمل مشكلات و گرفتاریهاست و هر چه دشمن زورگو، قوىتر باشد، استقامت بیشترى را طلب مىكند. در قرآن كریم، پیروزى بنى اسرائیل بر فرعونیان را محصول شكیبایى آنان در مبارزه معرفى كرده است و مىفرماید:
«وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ كانُوا یسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتى بارَكْنا فیها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَنى إِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ یصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا یعْرِشُون»؛ (21) و مشرقها و مغربهاى پر بركت زمین را به آن قومِ به ضعف كشانده شده [زیر زنجیر ظلم و ستم]، واگذار كردیم و وعده نیك پروردگارت بر بنى اسرائیل، به سبب صبر و استقامتشان تحقّق یافت و آنچه فرعون و فرعونیان [از كاخهاى مجلّل] مىساختند، و آنچه از باغهاى داربستدار فراهم ساخته بودند، در هم كوبیدیم.»
در این آیه، شرط پیروزى بر استثمارگران، صبر و مقاومت معرفى شده است. مستضعفان و ملّتى كه صابر و مقاوم باشند، وارث زمین مىشوند. (22)
نكته قابل اشاره آنكه «یسْتَضْعَفُونَ» از ماده استضعاف و معادل كلمه استعمار است كه در دوران ما به كار مىرود. مفهوم استضعفاف، این است كه قومى ستمپیشه، جمعیتى را تضعیف كنند تا بتوانند از آنها در مسیر مقاصدشان بهرهكشى كنند؛ منتها این تفاوت را با كلمه استعمار دارد كه استعمار، در ظاهر به معناى آباد ساختن است و باطنش به معناى ویرانگرى است؛ ولى استضعاف، داراى ظاهر و باطن یكسان است! (23)
2. وجود رهبرى صالح و یاورانى صدیق
در راه مبارزه با استكبار، وجود رهبرى شایسته و جمع شدن یاران و افراد جامعه، گرد محور او از ضروریات است. رهبر صالح و نیروى انسانى، دو شرط اساسى براى مبارزه با ستمگران است؛ (24) چنانكه در قرآن مىفرماید:
«وَ ما لَكُمْ لاتُقاتِلُونَ فى سَبیلِ اللَّهِ والمُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ والنِّساءِ والوِلدنِ الَّذینَ یقولونَ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هذِهِ القَریةِ الظّالِمِ أَهلُها واجعَل لَنا مِن لَدُنكَ وَلِیا واجعَل لَنا مِن لَدُنكَ نَصِیرا»؛ (25) «شما را چه شده است كه در راه خدا و [در راه نجات] مردان و زنان و كودكان مستضعف نمىجنگید، آنانكه مىگویند: پروردگارا! ما را از این شهرى كه مردمش ستمگرند، بیرون بر و از جانب خود، رهبر و سرپرستى براى ما قرار ده و از سوى خودت، براى ما یاورى تعیین فرما.»
همانگونه كه از آیه بر مىآید، نخستین تقاضاى مستضعفان گرفتار در چنگال دشمن، براى نجات خویش، تقاضاى ولى از جانب خداوند بوده است و سپس از خداوند خواستهاند كه برایشان، یاورى تعیین فرماید. پس براى نجات از چنگال ظالمان، پیش از هر چیز، وجود رهبر و سرپرستِ لایق و دلسوز لازم است و سپس یار و یاور و نفرات كافى. بنا بر این وجود یار و یاور هر چند فراوان باشد، بدون استفاده از یك رهبرىِ صحیح، بىنتیجه است. (26)
3. اتحاد و انسجام
یكى از راههاى سلطه مستكبران بر مردم و به استضعاف كشیدن آنان، ایجاد تفرقه میان ایشان است. پس براى مبارزه با مستكبران، باید در جهت مخالف این راه، گام برداشت و با وحدت و انسجام، ضربههاى مهمى بر آنان وارد كرد.
در قرآن ضمن تأكید بر برادرى مؤمنان با همدیگر به آنان امر شده است كه میان برادران خود سازش برقرار كنند و مىفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَینَ أَخَوَیكُمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون»؛ (27) «مؤمنان برادر یكدیگرند. پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید و تقواى الهى پیشه كنید، باشد كه مشمول رحمت شوید.»
اسلام وحدت را از جمع مسلمانان نیز فراتر برده، از اهل كتاب خواسته است تا به همراه مسلمانان، حول اصل مشترك توحید و نفى شرك گرد آیند. (28)
4. برخورد تهاجمى با استكبار
در قرآن آمده است كه «اَلَّذِینَ ءَامَنُواْ یقَاتِلُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ كَفَرُواْ یقَاتِلُونَ فىِ سَبِیلِ الطَّغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیاءَ الشَّیطَنِ إِنَّ كَیدَ الشَّیطَانِ كَانَ ضَعِیفًا»؛ (29) «كسانى كه ایمان دارند، در راه خدا پیكار مىكنند و آنها كه كافرند، در راه طاغوت (بت و افراد طغیانگر)؛ پس شما با یاران شیطان پیكار كنید؛ زیرا نقشه شیطان، ضعیف است.»
مستكبر، همانند آن حیوانى است كه هرگاه به او حمله كنى، عقب مىنشیند و هرگاه بگریزى، در پىات مىدود. وجود این روحیه در مستكبران اقتضا مىكند كه مردم مستضعف، همواره در برابر آنان، موضعى تهاجمى اختیار كنند تا آنان زمینه پیشروى نیابند. افزون بر آن، این ستمگران، اهل شفقت و دلسوزى نیستند تا چنانچه ملتى را در ناتوانى مشاهده كنند، به رحم آیند و از استثمارش دست بردارند؛ بلكه آنان همچنان به ظلم خود ادامه مىدهند.
سیره پیامبران در برخورد با اینان، سیرهاى تهاجمى بوده است. پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله در نامههایى كه به سران ایران و روم و برخى كشورهاى دیگر فرستاد، با آنان از موضعى برتر سخن گفت. در نامه آن حضرت به كسرا، پادشاه ایران، آمده است: «مسلمان شو تا در سلامت باشى و اگر ابا كنى، گناه مجوس برعهده توست. جمله مسلمان شوید تا در سلامت باشید.» در نامههاى آن حضرت به قیصر روم، پادشاه مصر، نجاشى دوم و پادشاه یمامه نیز این وضعیت به چشم مىخورد. (30)
5. تحقیر و شكستن شكوه دروغین مستكبران
«... یاقَوْمِ إِن كاَنَ كَبُرَ عَلَیكمُ مَّقَامِى وَ تَذْكِیرِى بَِایاتِ اللَّهِ فَعَلىَ اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاَءَكُمْ ثُمَّ لَا یكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَیكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَىَّ وَ لَا تُنظِرُون»؛ (31) «... اى قوم من! اگر مقام و یادآورى من به آیات الهى بر شما سنگین است [هر كار از دستتان ساخته است، بكنید]، من بر خدا توكل كردهام، فكر و قوه و قدرت خود و خدایانتان را یك جا گرد آورید تا هیچ چیز بر شما پوشیده نماند. پس اگر مىتوانید به حیات من پایان دهید و هیچ مهلتم ندهید.»
این آیه، سخن حضرت نوحعلیهالسلام در مقابل قوم سركش و متكبر خویش است و لحن آن، شامل تحقیرآمیزترین گونه برخورد با آنان مىباشد. آن حضرت مىفرماید كه همگى شما با خدایانتان متحد شوید و بر من هیچ ترحم نكنید و اگر مىتوانید جان مرا بگیرید وخود را راحت كنید؛ ولى بدانید كه من به پشتیبان قادر و توانایم تكیه كردهام و از شما هراسى ندارم.
برخورد ساحران فرعون نیز پس از ایمان آوردن به موسىعلیهالسلام، برخوردى كوبنده و تحقیرآمیز بود. آنان، پس از تهدیدهاى فرعون، مبنى بر قطع دست و پایشان، با استوارى تمام پاسخ دادند: «قَالُواْ لَن نُّؤْثِرَكَ عَلىَ مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَینَتِ وَ الَّذِى فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضىِ هَذِهِ الْحَیوة الدُّنْیا»؛ (32) «گفتند: ما هرگز تو را بر معجزاتى كه به ما رسیده و بر خدایى كه ما را آفریده است، ترجیح نمىدهیم. هر كار كه مىخواهى و مىتوانى بكن كه قدرت تو تنها در پایان دادن به حیات دنیایى ما كارآیى دارد.»
این پاسخ، بسیار تحقیركننده و شكننده بود و آنان به طاغوتى جبار، چون فرعون اعلام كردند كه ما هرگز تو را بر خدا ترجیح نمىدهیم و پاداش تو براى ما ارزشى ندارد. اینگونه پاسخها و برخوردها، شكوه و شوكت مستكبران را خرد و تباه مىكند.
پینوشـــــــــــــتها:
1) التحقیق فى كلمات القرآن الكریم، حسن مصطفوى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش، ج10، ص18، «كبر».
2) لسان العرب، ابن منظور محمد بن مكرم، بیروت، دار صادر، سوم، 1414 ق، ج5، ص 126.
3) علىعلیهالسلام و استكبار، منصور پویا، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1379 ش، ج 1، فصل 1.
4) دائرة المعارف، تهیه و تدوین: مركز فرهنگ و معارف قرآن، قم، مؤسسه بوستان كتاب، دوم، 1383 ش، ج 3، ص 165.
5) جاثیه/31.
6) بقره/ 87.
7) راه و راهنماشناسى، محمدتقى مصباح یزدى، قم، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینىرحمه الله، 1376 ش، ص95.
8) بقره/ 34.
9) حجر/ 39.
10) زخرف/51.
11) تفسیر نمونه، ناصر مكارم، تهران، دار الكتب الإسلامیة، اول، 1374 ش، ج12، ص 428.
12) قصص/76.
13) تفسیر نمونه، ج16، ص 153.
14) فصّلت/15.
15) تفسیر نمونه، ج20، ص 237 و 236.
16) غافر/ 47.
17) سبأ/ 31 - 33.
18) ص/ 75و76 و اعراف /12.
19) فصّلت/ 15.
20) قصص/ 78.
21) اعراف/137.
22) تفسیر نور، محسن قرائتى، تهران، مركز فرهنگى درسهایى از قرآنچاپ یازدهم، 1383 ش، ج4، ص162.
23) تفسیر نمونه، ج6، ص329.
24) تفسیر راهنما، ج3، ص471.
25) نساء/ 75.
26) تفسیر نمونه، ج4، ص11.
27) حجرات/ 10.
28) استكبار ستیزى در قرآن، پژوهشكده تحقیقات اسلامى، بى جا، بنیاد قرآن و عترت، چ دوم، 1383، ص83.
29) نساء/ 76.
30) استكبار ستیزى در قرآن، ص70.
31) یونس/ 71.
32) طه/72.